• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4763 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۱۹ مهر

در سوگ مست غزل خوان

خاك پاي مردم ايران

محمد ذاكري

رابطه هنر با جريان قدرت و سياست رابطه بسيار پيچيده‌اي است. هم از آن رو كه قواعد بازي در اين دو عرصه با هم متفاوت است و هم اينكه بازيگران و كنشگران اين دو روحيه و خلق متفاوتي دارند. فردي كه پا در ميدان بازي قدرت و سياست مي‌نهد از فراز و فرودهاي اين ميدان آگاه است. مي‌داند كه به فراخور شرايط گاه لازم است وسط زمين باشد و گاه در كنج پستويي بي‌صدا و بي‌خبر به تماشاي بازي ديگران بنشيند. گاه بازي كند و گاه بازي و بازيكن بسازد. گاه شعار زنده‌باد بشنود و باد نكند و گاه از شعار مرده‌باد خم به ابرو نياورد و فاصله و تعاملش با كانون‌هاي قدرت را به نحوي تنظيم كند كه از مردم نيز چندان دور نشود (اگرچه برخي نيز پايگاه مردمي را وامي‌نهند و دامن قدرت را سفت مي‌چسبند و برخي برعكس و اين هر دو مي‌تواند خواسته يا ناخواسته نيز باشد). خلاصه اينكه هر كسي نغمه خود خواند و از صحنه رود و وقتي رفت ممكن است ديگر كسي سراغش را هم نگيرد و نامش را هم به ياد نياورد. شاهد آن بسيار وكلا و وزرا و استانداران و... كه به گوشه چشمي به درجات عالي بركشيده شدند و به اشارتي (يا به اقتضاي پايان دوره مسووليت يا عوامل انساني ديگر) چنان به حاشيه رفتند كه انگار هيچ‌گاه در صحنه نبوده‌اند.
اما بازي در ميدان هنر ديگرگونه است. هنرمند حساس و نازك طبع است و كمتر تحمل عتاب و خطاب و كم‌مهري دارد. مانند مرد سياست تحمل فحش ‌خوردن كه ندارد هيچ، اگر احساس كند مهر و تشويق و حمايت دوستدارانش كم هم شده است برايش ناگوار و سنگين است. پس بسا بهتر است پاي در ميداني كه قواعد بازي آن را نمي‌داند يا اگر مي‌داند تحمل سنگلاخ آن را ندارد، نگذارد. اما واقعيت آن است كه اصحاب سياست و قدرت، عموما به جايگاه و محبوبيت و احترام هنرمندان در بين مردم هم رشك مي‌برند هم نياز دارند. افزون بر آن صداي هنر را، صدايي رسا براي تبليغ و تبيين آمال و منويات سياسي و ايدئولوژيك خود مي‌دانند پس طبيعي است دست دوستي به سوي هنرمند دراز كنند و او را به دام عروس بزك كرده و هزاررنگ قدرت بكشند اما در بيشتر موارد «عهدشان با او عهدي است كه تغيير بپذيرد و بوستاني است كه هر لحظه بود باد خزانش». بازي آنها با هنرمندان همانند بازي‌شان با هم‌سلكان خودشان است فارغ از تفاوتي كه اين دو از زمين تا آسمان با يكديگر دارند. در اين ميان برخي اصحاب هنر به قول مرحوم اخوان «راه نوش و راحت و شادي؛ به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادي» را برمي‌گزينند. آگاهانه به دامن اصحاب قدرت مي‌غلتند تا ره صدساله را يك شبه بپيمايند و از قِبل حمايت تبليغاتي صداوسيما و رسانه‌هاي حكومتي، نام و آوازه‌اي به هم بزنند و ديده و شنيده شوند و اين مجلس و آن محفل براي گرم‌كردن برنامه‌هايش با اهداي سكه‌اي (البته پيش از آنكه قيمتش چنين نجومي شود) از آنان وعده بگيرد و بعد هم ميزرياستي در يكي از هزاران نهاد و بنياد فرهنگي و هنري حكومت‌ساخته تصدي كنند و پايين آمدن از نردبام تبليغات رسانه‌اي و شهرت كاذب يك شبه‌شان چندان براي‌شان گران تمام نشود.
گروه ديگر راه «نيمش ننگ نيمش نام» را برمي‌گزينند كه «اگر سربركني غوغا و‌گر دم دركشي آرام» سر به كار خويش دارند و بي‌توجه به سوداي قدرت و شهرت و تحولات اجتماعي و مردمي به راه خود مي‌روند و به توليد آثار هنري مي‌پردازند.  اما گروه سوم راه دشوار را برمي‌گزينند. راه رفتن روي لبه تيغ. همراه مردم هستند و در متن جامعه. هنرشان نه در راه اميال قدرت است نه فقط براي هنر و نه براي نمايش سبك زندگي آنچناني و تبديل شدن به يك سلبريتي پوچ و بي‌مايه؛ بلكه براي مردم است و خود نيز در همه حال در ظاهر و باطن همراه مردمند. مردمي بودن متاعي نيست كه با نمايش و ظاهرسازي و تبليغ فروخته شود بلكه در عمق دل و جام مخاطب ادراك مي‌شود.  استاد محمدرضا شجريان (رحمت‌الله عليه) از آن دست هنرمنداني بود كه اگرچه در هنر خود جزو نوابغ دوران و جامع هنرآواز پيشينيان خود بود و بر آواز ايراني پس از خود نيز تاثير شگرف و عميقي نهاده بود و بي‌شك مي‌توان او را يكي از قله‌هاي رفيع تاريخ هنر ايران‌زمين و جغرافياي فرهنگي ايران نام نهاد؛ در عين حال هيچ‌گاه خود را جدا از ديگر هموطنانش ندانست و مهم‌تر آنكه مردم ايران نيز هيچ‌گاه او را جدا از خود ندانستند. از هر فرصتي براي ترويج و توليد موسيقي غني ايراني و بيان حرف مردم بهره برد؛ چه در زمان رژيم گذشته از ظرفيت راديو و جشن هنر شيراز و مركز حفظ و اشاعه موسيقي؛ چه پس از اوج‌گيري قيام مردم ايران و وقايع 17 شهريور 57 كه با مردم همداستان شد و همراه با جمعي ديگر از هنرمندان موسيقي ايراني از راديو كناره گرفت و كانون چاووش را بنيان نهادند و صداي انقلاب و دفاع مردم ايران و مبارزه با ظلم و استبداد و تجاوز خارجي شدند؛ چه در سال‌هاي دشوار و فضاي بسته دهه 60 كه دست در دست پرويز مشكاتيان روانشاد در وطن ماند و چراغ موسيقي را دل‌هاي غمزده و خسته از جنگ و مشكلات مردم روشن نگه داشت و برخي از بهترين آثار تاريخ موسيقي ايران را خواند و چه در سال‌هاي بعد كه پس از گشايش‌هايي در فضاي اجراي موسيقي بار ديگر به صحنه برگشت و همنوا با عليزاده و كلهر و همايون برگ زرين جديدي در آثارش گشود. در روزهاي تاريك سال هشتاد و هشت و پس از آن باز، ماندن در كنار مردم را به گوشه‌نشيني و عافيت‌طلبي ترجيح داد و اگرچه همچون بسياري ديگر از اصحاب سياست و فرهنگ و هنر، مغضوب سيستم حاكم و دستگاه رسانه‌اي آن شد اما «خاك راه مردم ايران» اين‌بار جايش را در قلب مردم ايران حك كرد. 
استاد، اگرچه در پي يك دوره طولاني و دشوار بيماري ازبين ما رفت اما يادگارهاي فراواني براي ايران و جامعه ايراني باقي نهاد. از فرزند برومندش كه امروز ستاره‌اي در آسمان هنر ايران است، شاگردان متعددي كه در سطوح مختلف تربيت كرده، آثار پرتعداد و ارزنده‌اي كه از خود باقي نهاده و هر يك، يك مكتب آموزشي و معرفتي براي هنر ايران است، باغ هنر بم كه سال‌ها بر بنايش همت نهاد، سازهاي بديعي كه براي تكميل و تنوع صدادهي اركستر ايراني ساخت و از همه مهم‌تر سلوك انساني و اجتماعي و مردمي‌اش كه چراغ راه هنرمندان و هنرجويان و اهل معرفت خواهد بود. اگرچه رفتنش چيزي جز حسرت و دريغ نيست اما از اينكه در روزگاري نفس مي‌كشم كه يگانه‌اي چون او در آن مي‌زيست و مي‌خواند به خود مي‌بالم. شجريان زنده است چون عشق هميشه زنده و جاويد است: «هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جريده عالم دوام ما»
مدرس دانشگاه

 


افشین هاشمی

رستگاری چیست جز این که هنگامِ برآمدن به بلندا، چهچهِ بُلبلانه‌ی همه گیتی برخیزد؛ چراکه در درازنای زندگانی، آوای پاکِ این خاکِ کهن را، چون دانه‌های سرو، در گلوی پرندگانِ یادِ مردمان کاشته‌ای.
دورِ زمان خواهد گشت،
و همگان خواهند دید شمایلِ عظیمِ بر دیوارها برجا خواهند ماند، یا نوای خوشت در خاطره‌ها
بازيگر

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون