آقاي واعظآشتياني! چند وقتي است كه برخي افراد در شبكههاي اجتماعي و رسانههاي خارج كشور مساله تحريم ورزش ايران را مطرح كرده و از آن به عنوان راهي براي حل مسائل سياسي ياد ميكنند. ارزيابي شما از اين مساله چيست؟
از چند منظر ميتوانيم اين مساله را مورد تحليل قرار دهيم. اول آنكه بايد در نظر بگيريم كه سازمانهاي ورزشي بينالمللي از فوتبال گرفته تا حتي سازمان جهاني المپيك همه و همه تحت نفوذ لابي صهيونيستي و البته لابي عربي به ويژه عربستان قرار دارند. آنچه قدرت اين لابي را افزايش ميدهد، امكانات سرمايهاي اين كشورها و بعضا تطميع مالي است كه از سوي اين كشورها براي مسوولان سازمانهاي جهاني ورزش صورت ميگيرد. نمونه اين اتفاقات را ما در جودو به عينه مشاهده كرديم و ديديدم كه آنان رسما با اقدامات خود اعلام كردند كه به هيچ قانوني پايبند نيستند. نكته تلخ ماجرا اينجاست كه مرجعي براي رسيدگي به اقدامات آنها وجود ندارد. دادگاه جهاني ورزش يا همان CAS وجود دارد ولي آنها نيز به نوع ديگري تحت نفوذ اين لابيها قرار گرفتهاند و از عمل به وظايف اصلي خود بازماندهاند.
دومين موضوعي كه در اين مساله بايد به آن توجه كنيم، مساله ضعف مديران اجرايي ماست. فراموش نكنيد كه ايرانيان بسياري در هياتهاي رييسه سازمانهاي ورزشي منطقهاي و جهاني حضور دارند ولي متاسفانه نه تنها از كفايت لازم برخوردار نيستند بلكه با ديپلماسي ورزشي نيز به كلي بيگانهاند و همين مساله سبب شده تا ما علاوه بر لابيها و تلاشهاي رسانهاي آنان براي تحريم ورزش ايران شاهد بيعملي مديران خود باشيم و همواره توفيق لابيهاي صهيونيستي و امريكايي را از يك سو و عربي را از سوي ديگر تماشا كنيم.
براي حل اين مسائل به نظرتان بايد از كجا شروع كنيم تا ديگر شاهد تاثيرگذاري اين دست لابيها و درخواستها براي تحريم ورزش ايران نباشيم.
همان طور كه رهبري انقلاب بيان كردند و همگان نيز ميدانند ما در كشور با بحث نفود مواجهيم، بحث من آن است كه از اين نفوذ در حوزه ورزش نيز نبايد غافل باشيم. افرادي داخل كشور با اطلاعات نادرست و غلط خود براي رسانههاي خارجي و مجامع جهاني خوراك تهيه و موجبات تضييع حق ايرانيان را فراهم ميكنند. انتظار آن است كه دستگاههاي امنيتي جمهوري اسلامي به مسائل حوزه ورزش نيز با دقت پرداخته و ببينند چه افرادي نان اين مملكت را ميخورند ولي به مردم خيانت كرده و اطلاعات نادرست به خارج از كشور ميدهند. به نظر من امروز ما در ايران يا شاهد نوعي غفلت از اين مساله مهم هستيم يا مسوولان مربوطه با خوشبيني به مسائل نگاه ميكنند.
اما آيا با ورود نهادهاي امنيتي همه مشكلات وزرش ايران درست خواهد شد؟
منظور من اين نيست. به طور قطع اگر خواهان پايان اين تهديدها هستيم بايد اول درون خود را اصلاح كنيم. در سالهاي اخير با مساله پناهندگي ورزشكاران ايراني، فشارهاي بسياري به بدنه ورزش وارد شد ولي ما بررسي نكرديم تا دلايل اين مسائل روشن شود. قابل قبول است كه دستهايي براي تضعيف و تعليق ورزش ايران در كار است ولي ما بايد بررسي كنيم و ببينيم در كجاها مقصر هستيم. امروز ورزش ايران دچار نوعي روزمرّگي شده است. ورزشكاران ما به خارج از كشور پناهنده ميشوند و بيش از هر چيز از شرايط تمريني و حقوقهاي پرداختي به خود گلايه دارند و از پاداشهايي كه وعدهاش را دادند و پرداختش نكردند. اينها درد ماست و بايد اصلاحش كنيم تا بتوانيم از فضاي ايجاد شده عليه ورزش كشور كم كنيم.
متولي حل اين مسائل و ضعفها كيست؟ اگر وزارت ورزش است چرا مورد سوال قرار نميگيرد و اگر نيست چه نهادي مسووليت است؟
متولي ورزش ايران از ديد مجامع بينالمللي نظير سازمان جهاني المپيك، كميته ملي المپيك ايران است. سازمانهاي جهاني با وزارت ورزش ايران طرف حساب نيستند و در واقع كميته ملي المپيك را مسوول ميدانند. وزارت ورزش مقامي داخلي و قابل احترام است ولي مسووليت اصلي براي حل اين مسائل و كاستن از جو ايجاد شده عليه ايران برعهده كميته ملي المپيك است ولي بايد آسيبشناسي دقيقي انجام دهيم كه چرا چنين نميكنند. بايد از آنها بپرسيم، تحليل كردهاند كه خواسته اصلي اين تعداد قهرمانان ايراني كه به خارج از كشور پناهنده ميشوند، چيست؟ واقعيت آن است ما امروز در كشورمان افرادي را مسوول كردهايم كه مسووليت قبول نميكنند و به جاي جاذبه، دافعه ايجاد كردهاند. تا زماني كه شايستهها روي كار نيايند، اوضاع به همين شكل خواهد بود و ما با سوءمديريتها شاهد تضعيف حق و حقوق ايرانيان خواهيم بود.
در اين ميان بسياري نوع مواجهه جمهوري اسلامي با رژيم صهيونيستي را به عنوان مسبب تشديد مشكلات ورزش ايران برشمرده و از آن به عنوان دليل اصلي محكوميتها عليه ايران و ورزش ايران نام ميبرند. نظر شما در اين زمينه چيست؟
به عقيده من ادله حقوقي ما در اين بخش بسيار ضعيف است و دليل آن هم ناكارآمدي مسوولان مربوطه است. در سال 1980 يا 1984 ميلادي فدراسيون جهاني فوتبال، فيفا، كنار ساير رشتههاي ورزشي پذيرفت كه بازيهاي ورزشي اسراييل در قالب اروپا برگزار شود. اين اقدام عملا بدان معنا بود كه اروپا پذيرفت، كشورهاي مسلمان و عربي اسراييل را به رسميت نميشناسند. اين موضوع مورد پذيرش كميته جهاني المپيك نيز قرار گرفت و همين امروز نيز شاهد آن هستيم كه تيمهاي ورزشي اسراييل در قالب اروپا فعاليت ميكنند، اين يعني عدم وجاهت اسراييل در قاره آسيا. خب چگونه است كه يك سازمان جهاني عدم حضور يك ورزشكار ايراني در مقابل حريف اسراييلي خود را نهي كرده و با استناد به آن ورزش ايران را تعليق ميكند ولي مسوولان ايراني به همين انتقال صورت گرفته، اشاره نكرده و نميكوشند جو ايرانهراسي ايجاد شده را بشكنند؟
ما ميتوانيم به همين تصميم اخذ شده، اقدامات سازمانهاي جهاني را به چالش بكشيم و از آنها بخواهيم، پاسخ روشني به سوالات ما بدهند ولي اين كار را نميكنيم چون با ديپلماسي ورزشي ناآشنا هستيم و اخبار و اتفاقاتي كه در گذشته جهان ورزش رخ داده را نميدانيم. در تاريخ مسائلي از اين دست بسيار وجود دارد كه ايران ميتواند با استناد به آن در مسير احقاق حق خود گام بردارد تا مشكلاتش رفته رفته حل شود و همزمان لايحهاي محكمهپسند به دادگاه جهاني ورزش تقديم كند ولي نشستهاند و تعليق ورزشي مثل جودو و ساير ورزشهاي مربوطه را تماشا ميكنند. امروز قهرمانان و ورزشكاران بزرگي چون رونالدو مواضع تندي نسبت به رژيم صهيونيستي دارند ولي تعليق نميشوند. اين يعني اقدامات صورت گرفته در قبال ايران به دليل خصومتهاي سياسي است و ايران بايد در مقابل آن با منطق و علم حقوق ايستادگي كند.