اين خمار خام است
ابراهيم عمران
بعد از درگذشت هزار دستان آواز و موسيقي به تعبير پسر خلفشان همايون؛ تلويزيون هزار جادوي ما نيز چند خطي زيرنويس رفت و چند دقيقهاي هم گزارش و در شبكه چهار برنامهاي هم درباره جايگاه و شأن موسيقايي ايشان پخش كرد... خب تا اينجاي كار، اولين واكنش از سر بغض و عصبيت اهالي و دوستداران آواز ايراني آن است كه نخواستيم. تا حالا كجا بوديد! اين نگره كمترين و دمدستترين بازخورد رفتارهاي از روي ناآگاهي راديو و تلويزيون از سوي مخاطبين است؛ مخاطبي كه آرزوي آن داشت صدا و چهره استادش را بشنود و ببيند. پس وقتي دليلي خاص نميبيند، محتمل است كه اينچنين واكنش توام با خشم و دلخوري نشان دهد. هر چند سالها پيش درخواست عدم پخش صدا، از سوي خود زندهياد، شده بود كه بحث و چرايي آن جداست. ولي پرداختن به شيوه و نوع خواندن و كاربلدي شجريان كه منع نشده بود. همين كاري كه در برنامه شبكه چهار شده بود، مگر جز اين بود؟ حال كه اين برنامه و (نه چند خط زيرنويس) پخش شد مشكلي پيش آمد؟ خاني و كدخدايي عوض شد به قول قدما. ورود و خروجي، به دستور انجام شد و هزاران پرسش ديگر از اين نوع؟ مخاطب موافق و مخالف امروزي آنقدر آزگار فكري و معيشتي دارد كه وقت و ياراي آن ندارد به چرايي پخش كنداكتور برنامهها بينديشد و اصولا له و عليه چنين كردارهايي در رسانههاي چاپي و نوشتاري و شبكهاي موجود است و اگر راديو و تلويزيون ما كمي و فقط كمي دورانديشي داشته باشد و از بده و بستان سياسي دور؛ روزگارش متصف به لقبهاي كوچه بازاري نميشد. مگر نه آن است كه نگاه و پذيرش مخاطب فصلالخطاب است براي تصميمگيران اين دستگاه طول و دراز. اگر مخاطب امروزي قانع نشود در چرايي انجام كاري از سوي برنامهسازان در زمان لازمش؛ در زمان سوخته ديگر ثمري ندارد و فرصتي است كه از دست رفته است. كردار دستگاه جادوي ما در بعد از فوت بزرگمرد آواز ايراني هر چند ميتواند به هر حال نكته اميدبخشي باشد و نشان داد هنوز ميتوان به افرادي در درون اين نهاد، اميد داشت ولي از سوي ديگر نه ديده و نه جدي گرفته شد و اينگونه معرفي شدن نزد اندك مخاطب مانده، بدترين واكنشهاست كه ره ميخانه و مسجد برايش آشناست در خماري خامها...