باز هم پريدن از روي خاورميانه
مهرداد احمديشيخاني
قصدم اين است كه تا چند نوبت در اين ستون، پرسشهايي را در مورد موضوعاتي كه به گمان بسياري از ما بديهي است طرح كنم و ببينم آيا ميشود به موضوعاتي كه آنقدر در ذهن ما قطعي به نظر ميرسد كه شكي در صحت آنها نداريم، جور ديگري هم نگاه كرد يا خير؟ اولين موضوعي كه به گمانم ميشود به آن پرداخت، موضوع نفت است. در اين سالها بسياري از صاحبنظران و تحليلگران از اين سخن گفتهاند كه يكي از بزرگترين موانع توسعه سياسي در كشور ما، پول حاصل از فروش نفت بوده و اينكه اتكاي دولتها به پول نفت، آنها را از پاسخگويي بينياز كرده چراكه براي رسيدن به مقاصد و اهدافشان به اين پول دست ميبرند و حاصلش بينيازي از مردم براي رسيدن به اهدافشان است و اينكه اگر دولتها به جاي پول نفت به ماليات ستانده از مردم متكي بودند، ناچار از پاسخگويي به مردم ميشدند و اين پاسخگويي به مرور مردم را بر آنان مسلط ميكرد و نه آنان را بر مردم. نمونههايي هم كه براي برتري مردم بر دولتها به جاي دولتها بر مردم ارايه ميشود، بسياري از كشورهاي جهان در شرق و غرب عالم است و نمونهاي هم كه در مقابل نشان داده ميشود،كشورهاي نفتي خاورميانه است. موضوع به نظر ساده و روشن است.كشورهاي بسياري در جهان هستند كه نفت ندارند ولي هم به توسعه اقتصادي رسيدهاند و هم توسعه سياسي را تجربه ميكنند اما در مقابل، همين كشورهاي نفتي خاورميانه را ميشود ديد كه دولتهايشان با اتكاي به پول نفت، خود را بينياز از هر چيزي ميبينند و بر اسب مراد تركتازي ميكنند. اما جالب اينكه براي اين نظر كه اتكاي به پول نفت، توسعه سياسي را به خواب زمستاني ميبرد از كشورهاي خاورميانه مثال زده ميشود ولي نوبت به شاهد مثال براي غيراتكايي به نفت و رسيدن به توسعه سياسي كه ميرسد، نمونههايش دور و بيرون از خاورميانه است. چند سال پيش از اين نوشتم كه بهتر است براي تحليل وضعيت خودمان از روي خاورميانه نپريم و گمان ميكنم براي اينكه بهتر بفهميم كه چه به چه هست، اگر مثال و نمونهاي براي هر كدام از اتكاي به نفت و بياتكايي به نفت ميزنيم در همين خاورميانه و دور و اطرافش باشد.
كشورهاي دورادور خليجفارس نمونههايي عديده براي نشان دادن اتكاي به نفت و قرباني شدن توسعه سياسي و وابستگي شديد زيرساختهاي اقتصادي و اجتماعي به آن است. سالها پيش در يادداشتي نوشته بودم كه وضعيت آنگونه است كه پول نفت كه باشد، دور هم مينشينيم و ميخوريم، حالا يك عدهاي بيشتر و چربتر و يك عدهاي اگر برسد ته كاسه و پس ماندهها را، وقتي هم كه پول نفت نباشد توي آفتاب به ديوار تكيه ميزنيم و پايمان را دراز ميكنيم تا كي و كجا دوباره پول نفت برسد. اما با آن نگاه كه پول نفت اينطوريمان كرده بايد نمونههايي را هم در همين خاورميانه يافت كه دولتهايش بدون پول نفت در چه وضعي هستند؟ اگر از كشورهاي نفتي به وفور در اين منطقه از جهان ميتوان يافت، غيرنفتيهايش هم كم نيستند. مثلا يمن. يمن كه كشور نفتي نيست. دولتهايي هم كه داشته، هيچ وقت متكي به نفت نبودهاند. آن وقت وضعيتش چگونه است؟ اقتصاد بدون نفتش شكوفا و توسعه يافته است يا دولتهايش حاصل توسعه سياسي بودهاند و پاسخگوي به مردم؟ مصر چطور؟ مصر كه يك كشور نفتي نيست. آن وقت اين مصر در توسعه سياسي و اقتصادي و اجتماعي كجا قرار دارد؟ آيا لازم است كه به انواع دولتهايي كه در مصر بر سر كار آمدند و بر مردم حكم راندند اشاره كنيم؟ آن اولين و آخرين دولت منتخبش الان كجاست؟ آيا مصر بعد اين همه سال اقتصاد بدون نفت، قدمي به توسعه سياسي و پاسخگويي دولتها به مردم نزديك شده؟ چرا راه دور برويم؟ همين كشور همزبان و تكه بزرگ پيوسته تاريخمان افغانستان. ما و افغانستان كه 100 سال پيش وضعيتي كاملا مشابه داشتيم و حتي ايران حداقل يك دهه از افغانستان عقبتر بود و هر دو اقتصادمان غيرنفتي بود. افغانستان هنوز هم اقتصادش غيرنفتي است اما وضعيتش چگونه است؟ از 100 سال پيش كه هر دو با هم شروع كرديم و ما نفتي شديم آنها نفت نداشتند، دو كشور به كجا رسيدند؟ افغانستان در اقتصاد و سياست و اجتماع توسعهيافتهتر از ماست؟ به گمانم در تحليل وضعيت، باز هم از روي خاورميانه پريدهايم. خاورميانه نفتي به شدت در سياست و اقتصاد توسعه نيافته است، خاورميانه غيرنفتي هم وضعيتي بهتر ندارد.