• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4800 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۶ آذر

اندر احوال قرنطينه و اداره پست

شيما بيگدلي

در فكر ارسال چند مجله و چند جلدي كتاب براي دوستي در استراليا بودم. از علاقه‌مندان و پيگير ادبيات است. هميشه وقتي ايران مي‌آمد چند جلدي با خود مي‌برد. در اين احوال كرونايي كه رفت و آمدها مشكل شده از من خواسته بود تا برايش ارسال كنم.
كتاب‌ها و مجله‌هاي درخواستي دوستم را گرفتم و بايد ارسال مي‌كردم. دولت اطلاعيه داده بود كه از شنبه يكم آذرماه محدوديت‌هاي كرونايي جديد جدي‌تري برقرار مي‌شود. عادت ندارم از خبرها دنبال جزييات باشم چون به ‌جاي مطلع شدن بيشتر گيج و سردرگم مي‌شوم. براي اطلاع از ساعت كاري اداره پست و يكي، دو سوال ديگر، براي بار چندم فرصتي به اداره پست و سيستم پاسخگويي تلفني‌شان مي‌دهم. دفعات قبل حسابي نااميد‌كننده بود.
اپراتور: «شما نفر سي و شش‌ام در صف انتظار هستيد، از صبر و...». خدا را شكر كردم. اين‌بار چند نفري جلو افتاده بودم. بعد از حدود بيست دقيقه تماس برقرار شد. خانم خوش‌صدا و خوش‌برخوردي آن طرف خط مشتاقانه منتظر پاسخگويي است.
من هم با خوشرويي سلامي مي‌كنم و مي‌پرسم: ساعت كاري باجه‌هاي پست از هفته آينده چطور خواهد بود؟ جواب مي‌دهد: والا تا همين الان كه ما اينجا نشستيم خودمان هم نمي‌دانيم هفته آينده ساعت كاري‌مان چطور است؟ و صداي تاييدكننده همكارش هم از آن حوالي به گوش مي‌رسد. گفته بودم زمان تماس اين مكالمه چهارشنبه 29آبان ساعت 2 و نيم بعدازظهر است؟
ناراحت از بلاتكليفي كارمندان اداره پست از خير اين سوال گذشتم. سوال دوم را پرسيدم: سرويس تحويل بار از درب منزل براي پست خارج هم داريد؟ پرسيد: مگر سرويس درب منزل داريم؟
گفتم: در سايت خودتان درشت همان صفحه اول نوشته. گفت: نمي‌دانم. نفس عميقي كشيدم و سوال بعدي را پرسيدم: درست است كه تعرفه مطبوعات كلا گران‌تر از ساير اقلام است و اگه چند جلد مشابه از يك كتاب يا مجله باشد فرق مي‌كند و باز هم گران‌تر است؟ اين هم از عجايب روزگار است، يادم مي‌آيد وقتي را كه براي پست مطبوعات تخفيف هم مي‌دادند. گفت: اين را خود باجه‌ها بهتر مي‌دانند.
ما تعرفه‌ها را نمي‌دانيم. به شكل عجيبي خونسردي‌ام را حفظ كردم و با خنده‌ گفتم: خانم من بيست دقيقه پشت خط بودم كه از سه تا سوال سه تا نمي‌دانم تحويل بگيرم؟! مي‌خواهيد شما بگوييد شما چه مي‌دانيد من همان‌‌ها را بپرسم. خودش هم خنده‌اش گرفت. در همين لحظه هم ارتباط خود به خود قطع شد. بلافاصله تلفن خانه زنگ خورد. شماره ناشناسي بود.
جواب دادم: بله، بفرماييد. همان خانم خوش‌صدا بود. تعجب كردم: مگه مي‌شود شما با ما تماس بگيريد؟ گفت: اصولا نبايد بگيريم، ولي من شما را گرفتم و در راستاي مشتري‌مداري گوشي را به همكارش داد تا همان «نمي‌دانم‌هاي خانم خوش‌صدا»ي اولي را با ادبيات متفاوت ديگري بيان كند.
در آخر هم خانم همكار شماره باجه خارجه را به عنوان آخرين راهنمايي به من داد. شماره آشنا بود. چند وقت پيش در تماس‌هاي مشابهي به اين شماره رسيده بودم كه البته هرگز كسي جواب نمي‌داد. فقط تشكر كردم و گوشي را كنار گذاشتم.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون