شكست سياست سعودي
نصرتالله تاجيك
حضور دونالد ترامپ، رييسجمهور ايالات متحده امريكا در كاخ سفيد، عربستان سعودي را به اين باور رسانده بود كه ميتواند با اتكا به امريكا، تمام كشورهاي منطقه را مطيع خود كند. حاكمان سعودي اين دوره را، دوران شكوفايي سياست خارجي و داخلي خود دانسته و تصور ميكردند كه از اين طريق ميتوانند سلطه خود را بر همه كشورهاي منطقه حاكم كنند. بحران ميان عربستان و قطر زماني آغاز شد كه دونالد ترامپ تازه كار خود را در كاخ سفيد آغاز كرده و با مسائل جاري در منطقه آشنايي چنداني نداشت. برهمين اساس بود كه در ابتداي شكلگيري اين بحران، قطر را كشوري ذرهاي در حاشيه خليجفارس تصور كرده و دستكم گرفت اما بعدها متوجه شد كه اين كشور ميزبان يكي از بزرگترين پايگاههاي امريكا است ؛لذا رفتار اوليه خود را اصلاح كرد. عربستان سعودي نيز با اتكا به همين عدم آشنايي ترامپ به مسائل منطقه، تصور ميكرد كه ميتواند با بستن مرزهاي زميني و هوايي خود به روي قطر، سياستهاي خود را به دوحه تحميل كند. اما قطر، كشوري است كه توانسته با استفاده از قدرت نرم خود، بازيگر قابل توجهي در معادلات منطقهاي باشد و البته بايد توجه داشت كه در آن مقطع زماني، كمك ساير كشورها از جمله ايران و تركيه هم به داد دوحه رسيد. در نتيجه سياست عربستان سعودي در اين زمينه با شكست مواجه شد و امروز محمد بن سلمان با توجه به پايان دوره رياستجمهوري ترامپ به دنبال به اصطلاح صفر كردن تنشهاي خود با دوحه است تا از فشار احتمالي تيم جو بايدن بر رياض به واسطه اين بحران بكاهد. البته تنشزدايي از رابطه با قطر را بايد گام نخست دانست و پيشبيني ميشود كه در گام بعد با توجه به فشار امريكاي بايدن و افكار عمومي، اندك اندك ترتيباتي را هم درباره يمن بپذيرند. اين مساله بيشتر به شكست سياستهاي سلطهجويانه عربستان بر همسايگانش بازميگردد. جمهوري اسلامي ايران يكي از دو كشوري بود كه بلافاصله پس از آغاز بحران ميان قطر و عربستان سعودي به كمك دوحه شتافت اما متاسفانه نتوانست از شرايط به وجود آمده، كمال استفاده را بكند. بخشي از اين ناكامي نتيجه ناتواني ما و بخشي از آن هم به بازيهايي كه قطر پيش ميبرد باز ميگردد. در اين بحران، بهرهبرداري كلان سياسي و اقتصادي به تركيه و صدور گوجه فرنگي و هندوانه به ما رسيد.
البته ما مشكلات ساختاري چه در سياست خارجي چه در سياست داخلي و چه در محكمكردن ساختار روابط با كشورها و پيوند زدن اين روابط به هم داريم كه نميتوانيم از بزنگاهها خوب استفاده كنيم. قطر در اين بحران صرفا با كارت ايران بازي كرده و از ما استفاده ابزاري كرد. عواملي كه به آنها اشاره كردم باعث شد كه ما نتوانيم در مسير تامين حداكثري منافع، بهرهبرداري جدي را به نام خود ثبت كنيم. اميدوار باشيم كه ايران از اين تجربه درس كافي را گرفته و به اين نتيجه برسد كه در اين منطقه رويكرد سياسي بيش از تفكر صرفا سخت افزاري و نظامي جواب ميدهد. ما بايد سياستهاي منطقهاي خود را بيشتر بر همكاريهاي اقتصادي استوار كنيم. البته منظور من اين نيست كه ايران مقصروضعيت به وجود آمده است اما بايد متوجه باشيم كه ما ساكن منطقهاي توسعه نيافته هستيم كه در آن تعقيب اهداف مشروع سياست خارجي ما از سوي ديگران به تهديد امنيتي از سوي سايرين تعبير ميشود. ما بايد سياستهاي خود را مبتني بر اين واقعيات تنظيم كرده و دست به حساسيتزدايي و اعتمادسازي بزنيم. اين دو امر نيز با مدلهاي امنيتي پيش نميرود بلكه بايد همكاريهاي اقتصادي را در اولويت قرار داد. درباره چرايي بهرهبرداري بيشتر تركيه هم باز دو عامل تاثيرگذار وجود دارد: پويايي سياست خارجي تركيه و موافقت قطر با قرار گرفتن زمين بازي بيشتر در اختيار تركها. در حالي كه برخي از ناظران ايران را بازنده آشتي عربستان و قطر ميدانند اما بايد بستر و زمينه مسائل را از هم تفكيك كرد. اگر عامل ايران را از روابط بينالعربيبرداريم، اعراب حاشيه جنوبي خليج فارس بين خود مشكلات فراواني دارند. فعلا تنها يك جنبه از اين مشكلات ميان آنها در حال حل و فصل است و مسائل ديگري اعم از سياسي تا فرهنگي و حتي ادعاهاي سرزميني وجود دارد. نوع رابطه ايران با قطر به رفتار دو كشور مستقل از عامل عربستان سعودي بستگي دارد. از سوي ديگر نبايد انتظار معجزه در رابطه عربستان قطر با اين ديدار را داشت و همزمان هم بايد تاكيد كنم كه اين ديدار منجر به تحول كلان منطقهاي نخواهد شد.