• ۱۴۰۳ شنبه ۱۲ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4855 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۱۳ بهمن

مصطفي مهرآيين جامعه‌شناس در تحليل نگاه موجود به معتاد و لزوم بازتعريف آن گفت

«مفهوم‌سازي» كار سازمان‌هاي امنيتي نظارتي و درماني نيست

مرضيه نوري 

اگر به مطالبي كه هر روز در رسانه‌ها منتشر مي‌شود، نگاهي بيندازيم به خبرها، مصاحبه‌ها و اظهارنظر‌هايي برخورد مي‌كنيم كه اعتياد را يك بلاي خانمانسوز دانسته‌اند كه بايد هر چه زودتر مهار شود. نقل‌قول‌هايي از مسولان مي‌بينيم كه معتادان خياباني را افرادي معرفي كرده‌اند كه روح و روان مردم جامعه را آزرده مي‌كنند و بايد چهره شهرها از وجود اين افراد پاك شود. خبرهايي مي‌شنويم از قتل‌ها، دزدي‌ها و كودك‌آزاري‌ها كه به دست معتادان انجام شده است. وقتي هر روز چنين تصويري از اعتياد و فرد معتاد براي شهروندان ساخته مي‌شود آن‌وقت است كه وقتي مي‌گوييم اعتياد، همه مي‌گويند آسيب اجتماعي. ما با تصوير‌هايي كه از اعتياد و فرد معتاد ساخته‌ايم اين تصوير را در ذهن شهروندان حك كرده‌ايم. اما آيا واقعا اعتياد يك آسيب اجتماعي است؟ پاسخ دكتر «مصطفي مهرآيين» به اين سوال منفي است. او مي‌گويد مفهوم اعتياد تاكنون تحت كنترل نهادهاي نظارتي مانند سازمان‌هاي امنيتي و نظارتي و دستگاه‌هاي درماني و پزشكي بوده است. آنها اين مفهوم را قبضه كرده‌اند و آن طوري كه دوست داشته‌اند تعريفش كرده‌اند. او معتقد است بايد اين مفهوم را از دل اين حوزه‌ها بيرون كشيد و بازتعريفش كرد. اين جامعه‌شناس ما را دعوت مي‌كند كه جاي‌مان را عوض كنيم و از زاويه ديگري به اعتياد و فرد معتاد نگاه كنيم.

شما بر اين اعتقاديد كه نبايد به اعتياد به عنوان يك آسيب اجتماعي نگاه كرد. بايد پارادايم را عوض كرد و از زاويه ديگري به موضوع نگاه كرد چرا چنين ايده‌اي داريد؟ خيلي از جامه‌شناس‌ها اعتياد را آسيب اجتماعي مي‌دانند.

براي پاسخ به اين سوال بايد به چند نكته اشاره كنم. نكته اول اينكه وقتي مي‌گوييد جامعه وجود دارد و اعتياد آسيب است يعني مفروض اين است كه وضعيت مطلوبي به نام جامعه وجود دارد و اعتياد چيزي عارض بر آن است در حالي كه به نظر من قضيه برعكس است يعني اعتياد به قبل از جامعه برمي‌گردد يعني مفروض جامعه، سرپيچي، تخطي، آشوب و بي‌نظمي است. جامعه تشكيل شد كه ما بر آنومي پيروز شويم و به بي‌نظمي و آشفتگي سر و سامان بدهيم. اگر اين‌گونه نگاه كنيم جامعه عارض بر سرپيچي است كه شما مفروض گرفته‌ايد. به زبان فوكو وقتي مي‌گوييد صلح، جنگ مفروض آن است. يعني جامعه نيازمند صلح است چون وضعيت موجود انساني مي‌تواند ستيز باشد. در بحث اعتياد هم اين‌گونه است. اگر بدانيم ميل انسان به مرگ و نابود كردن خودش بالاست و اين را مفرض بگيريم هميشه جامعه بايد احساس كند كه اعتياد و ميل به نابودي مثل يك حفره و سوراخ در بستر جامعه وجود دارد و بايد آن را بپذيرد. اما وقتي نگاه آسيب‌شناسانه باشد و فرض اين باشد كه جامعه اصل است و اعتياد چيزي است كه بر آن عارض شده است آن وقت فكر نمي‌كنيم كه جامعه ادامه همان وضعيت سرپيچي است. ما فكر مي‌كنيم اين يك پديده كاملا منفي است كه بايد در برابرش بايستيم و نابودش كنيم. بايد به هر شكل ممكن كنترلش كنيم يا به زبان فوكو بايد متعارف‌سازي كنيم. با آرمان عادي‌سازي، معتادان را دوباره به زندگي برگردانيم و از نو تربيت‌شان كنيم. ما مي‌خواهيم از طريق درمان اين افراد، فرآيند عادي‌سازي را عملياتي كنيم. آرمان متعارف‌سازي يكي از آرمان‌هاي جدي بود كه فوكو مي‌گفت در غرب در برخورد با جنون و بيماري وجود داشت. درباره اعتياد هم همين است. ما همه‌اش فكر مي‌كنيم بايد معتادان را از طريق آرمان عادي‌سازي يا متعارف‌سازي به جامعه باز گردانيم، چون مفروض اين است كه جامعه يك بستر مثبت، كاملا عقلاني يا مفيد به حال انسان است و معتادان آسيب اين وضعيت هستند.

نكته دوم اينكه وقتي شما اعتياد را به عنوان آسيب مي‌شناسيد، فرض را بر اين گرفته‌ايد كه جامعه مشكل ندارد، معتادان مشكل دارند. اين ديدگاه غلط است. ما به جاي اينكه وضعيت آسيب را بررسي كنيم بايد وضعيت نظم را بررسي كنيم. يعني نظم حوزه سرپيچي يا فراغت كه اعتياد به آن تعلق دارد را بررسي كنيم آن موقع مي‌بينيم كه درون آن نظم چه ويژگي‌هايي عارض شده است كه اعتياد مي‌خواهد خودش را جزيي از آن نظم تعريف كند. ولي وقتي مي‌گوييد، اعتياد آسيب است فكر مي‌كنيد نظم حوزه سرپيچي يا فراغت مشكلي ندارد و معتادان بر آن پديده عارض شده‌اند. نكته ديگر اينكه اعتياد بر آمده از درون جامعه است و از بيرون، عارض بر جامعه نيست. اعتياد صفت افراد خاص يا يك وضعيت تاريخي خاصي نيست كه بگوييم موقت است و مي‌گذرد بلكه اعتياد در درون جامعه نهفته است. اگر شما اعتياد را پديده‌اي بدانيد كه در درون جامعه است آنگاه آن را يك مساله هميشگي مي‌دانيد در حالي كه آسيب يك چيز موقت است. اگر نگاه‌مان به اعتياد آسيب‌گونه باشد آن وقت همه‌اش به دنبال بالا و پايين شدن نرخ اعتياد در كشور هستيم. اما اگر بگوييم اعتياد جزيي از نظم جامعه است آنگاه اعتياد را يك پديده دايمي مي‌دانيم و چيزي نيست كه بشود به عنوان يك پديده گذرا به آن نگاه كرد.

اگر اعتياد را فقط سوءمصرف موادمخدر تعريف نكنيد و مثلا تخمه خوردن بيش از حد را هم مصداق اعتياد بدانيد. افق ديد شما نسبت به اين پديده گسترده‌تر مي‌شود. آن موقع مي‌دانيد كه ميل به پديده‌اي مانند اعتياد لزوما برآمده از وجود مواد خاصي در عالم نيست اين ميل ريشه‌هاي عميق‌تري در نسبت بين انسان و نظم اجتماعي دارد و مي‌تواند خودش را به هر شكلي نشان دهد. يعني لزوما اعتياد سوء‌مصرف ترياك، مشروب، كوكايين، هرويين و... نيست بلكه اعتياد هر گونه پديده‌اي است كه افرادي كه به هر دليلي از نظم موجود آزرده هستند و مي‌خواهند از آن بيرون بزنند به سراغش مي‌روند.

نكته ديگري كه بيان آن را ضروري مي‌دانم اين است كه هر انساني در فرآيند رشد به لحاظ رواني روندي را طي مي‌كند يعني از امر واقع، امر خيالي و امر نمادين گذر مي‌كند اما اين به معني آن نيست كه انسان نتواند چرخه را برعكس كند. اتفاقا در برخي وضعيت‌هاي اجتماعي مانند انقلاب‌ها چرخه بر‌عكس هم داريم. در وضعيت انقلاب‌ها عملا شما از وضعيت نمادين به وضعيت آينه‌اي، گذر مي‌كنيد يعني ديگري مطلوب خودتان را پيدا مي‌كنيد كه مثلا يك رهبر يا ليدر است و بعد به سمت فروپاشي نظم يا امر واقع برمي‌گرديد. از اين منظر اگر اعتياد را تعريف كنيم، اعتياد مانند وضعيتي است كه افراد جامعه از امر نمادين به سمت امر واقع ميل پيدا مي‌كنند. اگر اين‌گونه به اعتياد نگاه كنيد، اعتياد يك گرايش بنيادين در جامعه است. يعني باز هم از جنس آسيب نيست. به زبان فوكو عصر گذشته، دوران نظاره و نگاه كردن بود اما جهان امروز عصر نظارت و مراقبت است. اگر از اين منظر به موضوع نگاه كنيم، به اين نتيجه مي‌رسيم كه مفهوم اعتياد تاكنون تحت كنترل نهادهاي نظارتي مانند سازمان‌هاي امنيتي و نظارتي و دستگاه‌هاي درماني و پزشكي بوده است. آنها اين مفهوم را قبضه كرده‌اند مهم‌ترين بحث من اين است كه اين مفهوم را بايد از دل اين حوزه‌ها بيرون كشيد و باز تعريفش كرد.

چطور مي‌توان اين مفهوم را از حوزه‌هاي نظارتي بيرون كشيد؟

بايد كاري كرد كه نگاه علوم ديگر به اين پديده معطوف شود. بايد نگاه‌هاي فلسفي، روانكاوانه، جامعه‌شناسانه، مديريتي و... به اعتياد معطوف شود. اما قبل از هر چيز به نظرم مهم است كه نگاه فلسفي به اعتياد پيدا كنيم. همان‌طوري كه مثلا فيلسوف بزرگي مانند نانسي نگاه فلسفي به خواب داشته، بايد فيلسوفاني داشته باشيم كه اعتياد دغدغه‌شان شود. اگر انديشمندان حوزه‌هاي مختلف در باب اعتياد نظريه‌پردازي كنند و در اين حوزه حرف بزنند مي‌توانيم اميدوار باشيم كه پديده اعتياد را از دست قلمروهايي كه اكنون گرفتارش شده بيرون بكشيم. به زبان فوكويي ما بايد تاريخ نگارش اين پديده را

به گونه ديگري ببينيم و بنويسيم. تاكنون اعتياد فقط در ارتباط با دو چيز ديده شده است. يكي تخريبي كه بر خانواده و فرد عارض مي‌شود و ديگري چگونه معتاد را درمان كنيم. يعني دال اعتياد فقط در برابر تخريب فرد و خانواده يا در برابر درمان كه در حيطه پزشكي يا روانشناسي معني‌دار است، قرار گرفته است. بايد از اين‌طور نگاه كردن به پديده اعتياد فاصله بگيريم. دال اعتياد بايد در ارتباط با پديده‌هاي ديگر قرار بگيرد. مثلا دال اعتياد در نسبت با سرپيچي، انقلاب، ناخودآگاه، عقلانيت، معرفت، هنر، عشق، جنون، خلاقيت، آفرينش و... قرار بگيرد. اگر اين‌گونه مفهوم اعتياد را در نسبت با حوزه‌هاي ديگر قرار بدهيم دامنه گفتمان (discourse) يا همان سخن گفتن در باب اعتياد گسترش پيدا مي‌كند. من فكر مي‌كنم يكي از بزرگ‌ترين مشكلاتي كه اكنون در حوزه اعتياد وجود دارد اين است كه دامنه سخن گفتن در باب اين موضوع بسته است.

رويكرد خاص ما در سياستگذاري‌هاي حوزه اعتياد كاملا مشهود است. اين نوع نگاه در عمل باعث شده است كه اعتياد در كشور مساوي با آسيب اجتماعي فرض شود. ادله و شاهدشان هم آمارهايي است كه پليس درباره ميزان نقش‌آفريني معتادان در آسيب‌هاي اجتماعي اعلام مي‌كند. بعيد به نظر مي‌رسد كه بتوان رويكرد دولت نسبت به اين مساله را حداقل در كوتاه‌مدت يا حتي ميان مدت تغيير داد، وقتي نگاه دولت و افكار عمومي به پديده اعتياد اين‌چنين باشد، معتادان هم همان نقشي را بازي خواهند كرد كه جامعه از آنها انتظار دارد يعني مي‌شوند بازيگراني كه در ايجاد آسيب‌هاي اجتماعي نقش‌آفريني مي‌كنند. وقتي در چنين چرخه‌اي گرفتار هستيم براي تغيير وضعيت چه كار مي‌توان كرد؟

همه تحليل‌هاي شما هم در گفتمان مراقبت، آرمان متعارف‌سازي و عادي‌سازي است. يعني از نظر شما هم يك‌طرف مراقبت دولت است و طرف ديگر هم آرمان عادي‌سازي كه اينها به زندگي برگردند، چون ممكن است مرتكب پديده‌هاي منفي زيادي شوند. درحالي كه حرف من اين است كه بايد از اين گفتمان بيرون آمد. بحث من اين است كه بايد اين پديده از دامنه تنگ گفتمان مراقبتي و پزشكي موجود بيرون كشيده شود.

اما با توجه به واقعيت‌هاي جامعه چطور مي‌توان اين كار را انجام داد؟

بايد تلاش كنيم كه نوع نگاه به پديده اعتياد تغيير كند. يعني بايد دامنه مفهومي، تحليل اين پديده عوض شود. بايد مدام اين نكته يادآوري شود كه اعتياد و فرد معتاد آن چيزي نيست كه تاكنون به مردم نشان داده شده است. بايد دانشمندان علوم مختلف بيشتر در اين حوزه تحقيق كنند. مثلا تحقيقي انجام شده كه نشان داده است ادراك معتادها از زمان با مردم عادي فرق مي‌كند. براي انسان معتاد زمان دچار يخ‌زدگي است. يعني آينده و گذشته به روي او بسته است. يعني انسان معتاد نه زمان گذشته‌اش را مي‌فهمد نه زمان آينده‌اش را. بنابراين يك فرد غير‌معتاد نمي‌تواند انتظار داشته باشد كه كنش‌هاي فرد معتاد هم مانند او باشد و اگر غير از آن باشد آن را غيرعادي تلقي كند. معتادان آدم‌هاي خاصي هستند و بايد درباره نوع نگاه و ادراك‌شان به دنيا تحقيقاتي انجام شود تا بتوان ادراك افراد معتاد را از جهان تحليل كرد. بايد شرايطي را فراهم كرد كه مصرف‌كنندگان مواد درباره خودشان حرف بزنند و خودشان موقعيت خودشان را باز توليد كنند.

صحبت‌هاي شما درست، اما بياييد كمي هم واقعيت را ببينيم. دولت براي ايجاد چنين نگاهي در حوزه اعتياد پيش قدم نمي‌شود. كار دولت انگ زدن به معتادان و ترساندن مردم از اعتياد است. خب چه كسي اين كار را بكند؟ هنرمندان و ان جي او‌ها چنين نقشي را در جامعه ايفا كنند و تلاش كنند كه نگاه به معتاد را تغيير دهند؟ اين گروه‌ها هم كه در گفتمان موجود گرفتارند!

بحث من اين نيست كه كسي بايد اين كار را بكند. حرف من اين است كه اين اتفاق بايد بيفتد. حالا ممكن است در اين دوره نشود اما در دوره ديگري خودش به وجود بيايد. مهم اين است كه اين زاويه ديد باز شود. فرض كنيد شما مي‌گوييد معتاد در پيوند با جرايم ديگر مانند دزدي خشونت يا قتل قرار دارد. به همه اين اتفاق‌ها به عنوان ضرورت‌هاي اعتياد نگاه مي‌شود يعني اعتياد احتمالا اينها را با خودش دارد. حالا زاويه ديد را عوض كنيد و بگوييد كه امكاناتي كه با اعتياد به وجود مي‌آيند چه هستند؟ يعني چه امكان‌هايي در درون اين پديده نهفته است. آن امكان‌ها را هيچ‌كس تا به حال نديده است. بياييد برگرديم به بحث‌هايي كه فوكو در باب تاريخ جنون انجام داده است. در گذشته به ديوانگان و مجانين به عنوان آدم‌هايي نگريسته مي‌شد كه دچار زوال عقل بودند ولي در عين حال آنها را افرادي مي‌دانستند كه گويي از شهود و فضيلت دروني هم برخوردارند. به همين دليل به ديوانگان لزوما به عنوان افرادي كه بايد طرد شوند، نگاه نمي‌شد. آنها را آدم‌هاي متفاوتي مي‌دانستند. حالا چه اشكالي دارد نگاه به معتادان هم اين‌گونه باشد. شايد معتادان هم توانايي‌هاي خاصي داشته باشند كه ديگران از آن محروم باشند. مثلا شايد اگر تحقيقي در‌خصوص نوشتار يا الگوي گفتار معتادان انجام شود، به اين نتيجه برسيم كه در نوشتار، گفتار يا ادبيات معتادها خلاقيت‌هايي نهفته است. ما كه تا به حال معتادان را به اين كارها دعوت نكرده‌ايم. چرا همه‌اش به اين فكر مي‌كنيم كه بايد معتادان را درمان كنيم، چرا به جاي آن به اين فكر نمي‌كنيم كه به آنها اجازه بدهيم كه به شكوفايي برسد. واقعا نمي‌شود به جاي اينكه به فكر درمان معتادان باشيم به آنها آموزش داستان‌نويسي يا خطاطي بدهيم؟ ايراد ندارد بگذاريم در همان وضعيت اعتيادشان باقي بمانند ولي توانايي‌هايي به آنها آموزش دهيم. من كه احساس مي‌كنم اگر معتاد داستان بنويسيد نثري متفاوت با نثر موجود و سبك ديگري خلق خواهد شد چون نحوه ادراك اين افراد از ديگران متفاوت است. حرف من اين است كه بايد پارادايم برخورد با اعتياد به عنوان تهديد تغيير كند. الان اعتياد در جامعه ما فقط يك تهديد، مصيبت و گرفتاري است. در حالي كه مي‌تواند يك امكان و فرصت باشد. ممكن است اين انسان‌ها به دليل تجربه‌هاي زندگي اجتماعي‌شان يا هر علت ديگري قادر به تجربه نظم اجتماعي نباشند. اصلا شايد اين افراد متعلق به حوزه سرپيچي اجتماعي هستند. به آنها اجازه بدهيم در همان بستر سرپيچي، در نهادها، گفتار خاص، قوانين و مقررات و مناسك خاص خودشان شكل بگيرند.

صحبت‌هاي‌تان خوب است اما من نمي‌دانم چرا حتي نمي‌توانم تصور كنم كه گفته‌هاي شما در عالم واقع عملياتي شود. نمي‌دانم چرا واقعيت‌ها اين‌قدر برايم پررنگ شده كه حتي نمي‌توانم گفته‌هاي شما را تخيل كنم!

چرا اين را مي‌گوييد! بخشي از اين اقدامات انجام شده است. مگر انجمن معتادان گمنام (NA) اين كار را نكرده است؟ مگر NA حاصل كمك معتادان به خود معتادان نيست؟ در NA ما مشاهده مي‌كنيم كه شيوه تعامل بهبوديافته‌ها با ديگران متفاوت است. در جشن پاكي‌اي كه برگزار مي‌كنند، مناسك و آيين‌هاي‌شان را مشاهده مي‌كنيم. براي اين افراد حتي معناي صداقت با مردم جامعه فرق دارد. مفهوم صداقت به لحاظ فلسفي و نظري به يك گزاره ساده خلاصه شده است. صداقت از ديدگاه آنها يعني اعتراف به اينكه پاك هستند يا نيستند. حتي مفاهيم اخلاقي براي اين افراد عوض مي‌شود. وقتي در نسبت با اين آدم‌ها قرار مي‌گيريد، متوجه مي‌شويد خيلي از مفاهيم جابه‌جا شده و تعريف تازه‌اي از آنها عارض شده است. NA مثال خوبي است كه ثابت كنم حرف‌هاي من خيلي هم دور از واقع نيست.

من مي‌گويم مي‌شود نگاه پديدارشناسانه به اعتياد داشت. مي‌توان به تجربه زيسته معتادان توجه كرد. در پديدار‌شناسي مي‌گوييم كه پديده در ذهن افراد معنا مي‌ يابد، يعني هر كسي پديده را به درون خود مي‌برد و تجربه‌اش مي‌كند. مهم‌ترين چيز در بحث پديدار‌شناسي، مساله قصديت است. بحث من اين است كه مي‌شود تحقيق كرد كه قصديتي كه معتادان با عالم مي‌كنند، چگونه است. نگاه‌شان به اشيا‌ و پديده‌ها چطور است؟ ادراك و تجربه‌اي كه از ابعاد مختلف زندگي دارند با چه توصيفاتي ارايه مي‌كنند؟ آيا آنها هم روز باراني را واقعا روز باراني مي‌بينند يا يك چيز ديگر مي‌بينند. آب را همان آبي مي‌بينند كه ما مي‌بينيم، نوشتن را همان نوشتني مي‌بينند كه ما مي‌بينيم. اين مهم است كه درخصوص تجربه زيسته اين افراد كار شود، چون وقتي شما مي‌گوييد اينها آسيب هستند، اينها عارض بر نظم شدند، اينها خشونت مي‌ورزند، اينها نابود مي‌كنند، دليلش اين است كه ما از منظر ادراكي خودمان به اين افراد نگاه مي‌كنيم. مثل اين است كه ما مي‌خواهيم كودك را تربيت‌كنيم. مي‌خواهيم مراقبت و نظارت كنيم كه كودك در درون معيارهاي زندگي اجتماعي بزرگ شود در حالي كه كودك ادراك خاص خودش را دارد. علم مي‌گويد، بگذاريد كودك از منظر تجربه‌هاي خاص خودش آرام آرام رشد كند. شما فقط دستش را بگيريد يا به قولي سكاندار زندگي‌اش باشيد. پدر و مادر سكاندار زندگي كودك‌شان هستند، پاروزن نيستند. در برخورد با اعتياد هم همين‌گونه است، دولت‌ها بايد سكاندار اين ماجرا باشند، خود معتاد در فرآيند زندگي‌اش بايد پارو بزند. او ادراك و فهم متفاوتي از جهان دارد. قصديت و التفاتش با عالم فرق مي‌كند. ادراك يك انسان عادي با يك انسان معتاد فرق مي‌كند. اينجاها است كه به نظرم بايد گشايشي در تحقيقات مربوط به معتادان به وجود بيايد كه حرف‌ها و تجربه‌هاي تازه از آن بيرون كشيده شود تا در ادامه‌اش پديده‌هاي تازه‌اي خودشان را آشكار كنند.

منظور شما اين است كه بايد تحقيقاتي متفاوت در حوزه اعتياد انجام شود كه شايد با اين كار به مرور زمان پارادايم حاكم بر فضاي اعتيادي كشور هم تغيير كند؟ قبول! اما اين يك فرآيند زمان‌بر و درازمدت است. در حال حاضر چه بايد كرد چه برنامه‌اي براي كوتاه‌مدت بايد انجام داد. نمي‌شود كه همه‌چيز را به حال خود رها كرد.

نه. لزوما منظور من اين نيست كه حتما بايد تحقيقات اينچنيني انجام شود. يك بخشي‌اش برمي‌گردد به اينكه محققان اين‌گونه فكر كنند اما يك بخشي‌اش هم اين است كه به معتادان اين توان داده شود كه خودشان تجربه‌هاي خودشان را ثبت و ضبط كنند. بايد به جاي اينكه صرفا به معتاد گفته شود كه دارو بخورد يا مواد مصرف نكند، به اين افراد آموزش داده شود كه روزشان را به شكل خاطره، يادداشت، زندگينامه و... ثبت كنند. فرض كنيم كه به اين نتيجه رسيده‌ايم كه اين افراد تهي از زندگي هستند، اصلا زندگي را تجربه نمي‌كنند بگذاريم آن وضعيت تهي بودن از زندگي از منظر خود معتادان به تقرير در بيايد.

من متوجه صحبت‌هاي شما هستم اما مي‌دانيد حرف من چيست؟ من مي‌گويم كه وقتي معتادان از كوچك‌ترين حقوق خود محروم هستند و بسياري از آنها از نظر امكانات زيستي و بهداشتي در مضيقه هستند آن وقت حرف‌هاي شما فانتزي به نظر مي‌رسد.

مشكل شما اين است كه همه‌اش مي‌خواهيد به پارادايم موجود برگرديد.

پارادايمي كه شما در موردش حرف مي‌زنيد مربوط به جايي است كه نيازهاي اوليه معتادان برطرف شده باشد.

مهم‌ترين كاري كه در حال حاضر مي‌توان انجام داد اين است كه با نشر ايده‌ها و حرف‌هاي تازه كاري كرد زاويه ديد آدم‌هايي كه در اين حوزه، سياستگذاري، سرمايه‌گذاري و برنامه‌ريزي مي‌كنند، تغيير پيدا كند. كارهاي معمول و روتين خدمات‌رساني به اين افراد كه در حال انجام است و ديگر لازم نيست روي اين بخش تكيه كنيد. خلق يك پارادايم و گفتمان تازه در حوزه اعتياد كار سخت و طاقت‌فرسا و زمان‌بري است كه بايد براي آن تلاش كرد. شما با سخن گفتن و دامن زدن به مباحث تازه مي‌توانيد زمينه را براي تغيير آماده كنيد. بايد سوال‌هاي محققانه طرح كنيد و آدم‌هاي مسوول در اين حوزه را به چالش بكشيد. زاويه ديدهاي تازه‌اي را براي اين افراد باز كنيد. اين زاويه ديدها طبعا در سياستگذاري‌ها نفوذ خواهد كرد و اگر اين اتفاق بيفتد آرام آرام و خود به خود اين مسير تغيير مي‌كند.

نكته ديگري كه بايد به آن توجه كنيد اين است كه وقتي سياستي بارها و بارها تكرار مي‌شود و به نتيجه نمي‌رسد، لابد آن سياست غلط بوده است. بايد سياست را عوض كرد و به گونه ديگري به مساله نگاه كرد. وقتي سال‌ها و سال‌ها رويكرد به اعتياد در گفتمان مراقبت و تنبيه بوده و هدف هم درمان معتادان و بازگردان آنها به اجتماع يا همان متعارف‌سازي بوده و جواب هم نداده است چه اصراري است كه همچنان بر اين شيوه سياستگذاري اصرار بورزيم؟ وقتي نمي‌شود پديده را تغيير داد پس بايد نوع سياستگذاري را عوض كرد. پديده اعتياد تاكنون در دامنه تنگ گفتمان مراقبت و درمان گرفتار بوده و لازم است كه از اين دامنه خارج شود. بايد ذهنيت افراد را نسبت به اين پديده تغيير داد كه كار دشواري است. حتي شما هم كه داريد تلاش مي‌كنيد به گونه ديگري به اعتياد نگاه كنيد و مي‌خواهيد كه نگاه متعصبانه‌اي نداشته باشيد مدام به گفتمان موجود باز مي‌گرديد و نمي‌توانيد خودتان را از اين دامنه تنگ بيرون نگه داريد. شما هم مي‌خواهيد كه معتادان را درمان كنيد و به زندگي بازگردانيد. شما هم نگران وضعيت خانواده اين افراد و مشكلات معيشتي‌شان هستيد. شما هم نگران هزينه‌هاي درمان معتادان هستيد. اما من مي‌گويم شما بايد آن‌قدر از پديده اعتياد فاصله بگيريد تا جهت‌گيري تان نسبت به پديده خنثي شود و ديگر فكر نكنيد اين پديده منفي است. بايد اعتياد را هم مثل ادبيات و شعر ببينيد.

اگر شما در بيابان باشيد و زلزله بيايد و زمين زير پاي‌تان بلرزد چه لذتي مي‌تواند زيباتر از اين باشد؟ مثل اين است كه باران باريده است. مثل اين است كه شبنمي روي صورت شما افتاده است. مثل اين است كه با درختي در فضاي بهاري روبه‌رو شده‌ايد. اما همين زلزله اگر در شهر و در بين جمعيت و خانه‌ها اتفاق بيفتد، فاجعه رخ مي‌دهد. در مورد اعتياد هم همين‌طور است. اگر انساني در بيابان، ماده‌اي را مصرف كند كه لذت فوق‌العاده نصيبش كند، چه چيزي مي‌تواند بهتر و زيباتر از اين باشد؟ اما چون نگاه آسيب شناسانه نسبت به اعتياد وجود دارد ذات خود پديده را نمي‌بينيم و نمي‌توانيم نگاه خنثي به پديده داشته باشيم. اعتياد را در جامعه تصور مي‌كنيم و فاجعه را مي‌بينيم. شما بايد بتوانيد از ديدگاه آسيب‌شناسانه نسبت به اعتياد فاصله بگيريد تا جهت‌گيري تان نسبت به اعتياد خنثي و بي‌طرفانه شود. در چنين حالتي است كه ذات پديده براي شما آشكار مي‌شود و اگر چنين اتفاقي بيفتد مي‌توانيد كمك كنيد كه گفتمان اعتياد از بستر تنگش خارج شود و بسط پيدا كند.

 


بايد تلاش كنيم كه نوع نگاه به پديده اعتياد تغيير كند. يعني بايد دامنه مفهومي، تحليل اين پديده عوض شود. بايد مدام اين نكته يادآوري شود كه اعتياد و فرد معتاد آن چيزي نيست كه تاكنون به مردم نشان داده شده است. بايد دانشمندان علوم مختلف بيشتر در اين حوزه تحقيق كنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون