• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۸ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4858 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱۶ بهمن

نگاهي به كتاب «جهاني نو» اثر اكهارت تله

تنديس درد

محمدجواد لساني

اكهارت تله ‌نويسنده متفاوتي است. اين نويسنده آلماني هيچ‌وقت ميل نداشته زرد بنويسد. اين پرسش پيش مي‌آيد كه مگر اين نويسنده چه مي‌نويسد؟ شايد بشود با خواندن چند صفحه از كتابش، به تفاوت كارش پي برد. 

تله ‌اثري دارد با عنوان «جهاني نو». در اين كتاب از نوعي آگاهي سخن گفته كه حاصل كار خبر مي‌دهد كه نبايد آن را در شمار آثار «يك‌بارمصرف» قرار داد. اكهارت تله، مرتب مي‌خواهد دم از شادي بزند. به اين بخش كتاب توجه كنيد: 
«در بسياري از موقعيت‌ها، مردم در حال بازي هستند و در پشت آن ظاهر خندان، رنجي نهفته دارند اما اندوهي مبهم در پشت آن چهره خندان پنهان مي‌كنند. بدين‌ترتيب، افسردگي، به‌هم‌ريختگي اعصاب و واكنش‌هاي افراطي كم‌كم براي‌شان به حالتي عادي بدل مي‌شود.»
اكهارت تله مايل است مخاطبش به هر قيمتي شده، شادي را بجويد و اين جمله را با خود تكرار كند كه «من واقعا شادم!» ممكن است با اين عبارت، هموطنان ايراني به ياد يك ترانه قديمي بيفتند. خواننده‌اي محبوب در تهران زندگي مي‌كرد كه نامش داريوش رفيعي بود. او قطعه‌اي اواخر دهه سي خورشيدي اجرا كرد كه به دل‌ها نشست. ترانه‌اي كه سالياني از زمان اجراي آن گذشته اما خاطره‌اش همچنان در سينه‌ها مانده! خواننده تهران قديم، اين‌گونه مي‌خواند: «چون، آمد، آمد، آن ماه فريبا/ من شادم شادم، با مهرش به دنيا/‌گر مي‌گدازد يا مي‌نوازد/ من عاشقم، وز قهر و نازش خرسندم/ با موي او، پيوسته باشد پيوندم... لب از شكايت‌ها مي‌بندم».
شايد برخي يادشان باشد كه اين خواننده با چه لحن گرمي، دم از شادي دروني مي‌زند. شايد اين همان چيزي باشد كه نويسنده «جهاني نو» با منطق خاص خود، خواسته بيانش كند.
اكهارت تله در مقدمه اثر نوشته «اين كتاب، تنها موفق به بيدار كردن افرادي مي‌شود كه آمادگي آن را داشته باشند. با بيداري هر فرد، سرعت آگاهي جمعي افزايش مي‌يابد.»
او كه به سال ۱۹۴۸ ميلادي در شهر «لونن» شمال «دورتموند»‌ زاده شد، خاطراتي را به ياد مي‌آورد كه در آن، والدينش در حال بگومگو باهم هستند و سرانجام تلخ آن، به جدايي پدر و مادر ختم مي‌شود. اين واقعه، اكهارت را به تمام زندگي بدبين مي‌كند. به سن جواني كه مي‌رسد به انگلستان مي‌رود تا در مدرسه‌اي در لندن به تحصيل زبان‌هاي اروپايي مشغول شود. در اين دورانِ تنهايي است كه او در برابر افسردگي، ترس و اضطراب، به دنبال پاسخ مي‌گردد. او با تجهيز خود به علوم فلسفه و روانشناسي در دانشگاه بزرگ لندن، حس مي‌كند كه دارد به «نقطه درد» نزديك مي‌شود. او با يك پرسش سنگين روبه‌رو است كه «چرا اصلا آدمي رنج مي‌كشد؟» او سپس تحصيلات تكميلي را از سال ۱۹۷۷ ميلادي، در دانشگاه كمبريج آغاز مي‌كند.
هنوز سي سالش نشده، سال‌ها رنج ناشي از افسردگي وجودي، او را به سمت خودكشي سوق مي‌دهد اما اكنون مي‌خواهد براي برون‌شدن از بن‌بست، كاري كند. مي‌فهمد كه به سطحي از آگاهي نزديك شده كه مي‌توان آن را «شهود» ناميد. او اين تجربه را اين‌طور توضيح مي‌دهد: «نمي‌توانستم خودم را تحمل كنم. ناگهان به ذهنم پرسشي رسيد كه جوابي برايش نداشتم؛ اين من كيست كه نمي‌تواند خود مرا تحمل كند؟ ناگهان با يك فضاي خالي روبه‌رو شدم. در آن لحظه نمي‌دانستم با اين خود بيدار شده، چه كنم. صبح كه از خواب برخاستم متوجه شدم كه همه‌چيز در آرامش است. از آن من قبلي، خبري نيست. فقط «بودن» و «حضور» را داشتم تجربه مي‌كردم. تنها يك مشاهده‌گر شده بودم.»
اين حس در اكهارت تداوم مي‌يابد به عبارت روشن، او ميل دارد كه آن حس آرام‌بخش از دست نرود. پس در زماني حدود دو سال، وقت خود را در پارك راسل لندن مي‌گذراند و در حالتي از سرخوشي و سكوت به تماشاي پيرامون خود مي‌نشيند. او دارد چيزهايي به دست مي‌آورد. او پس از چندين سفر، دست آخر در «ونكوور» ساكن مي‌شود.
كتاب اول اكهارت تله، «نيروي حال» نام دارد. سال ٢٠٠٨، اين كتاب به ٣٣ زبان ترجمه مي‌شود! او پس از چاپ كتاب دومش، «جهاني نو»، آوازه‌اش بيشتر مي‌شود و نهادهايي چون «واتكينز ريويو» و نشرياتي مثل نيويورك‌تايمز او را محبوب‌ترين نويسنده كتاب‌هاي معناگرا مي‌نامند.
اكهارت تله در كتاب «جهاني نو» از تركيبي استفاده كرده كه ممكن است بيشتر مخاطبان نشنيده باشند: «تنديس درد». اين مفهوم چه مي‌تواند باشد؟ او در بخش پنجم كتاب در اين باره آورده است: «از آنجا كه بشر گرايش به جاودانه كردن خاطرات گذشته دارد، تقريبا هر كسي در ميدان انرژي خود، يك درد را در وجود خود مي‌فهمد. احساسي ديرينه و اندوخته‌اي كه او حمل مي‌كند، من آن را «تنديس درد» مي‌خوانم. با وجود اين درد، مي‌توانيم بياموزيم كه عادت اندوختن و جاودان ساختن احساسات گذشته را به گونه‌اي تمثيلي با بر هم زدن بال‌هاي‌مان ترك بگوييم و از زندگي ذهني در گذشته، با هر آنچه ديروز يا سي سال پيش رخ داده، خودداري كنيم.»
تله، اكنون، به عنوان معلمي شناخته شده، صدايش فراتر از محدوده زندگي او شنيده مي‌شود. وقتي هشت ميليون نسخه از دو كتاب او به فروش مي‌رود، اين نشان از ارتباط خوب مخاطبان با آثار دارد.
اكهارت تله مي‌خواهد راهي پيشنهاد كند كه خواننده از نقطه رنج به نقطه رهايي برسد.
«جهاني نو» در مجموع 10 بخش دارد؛ از فصل شكوفايي آگاهي و شناخت «من درون»، آغاز مي‌شود و با عبور از فصل مهم تنديس درد، به دنبال يافتن فضاي دروني و رهايي ازدردهاست. نويسنده نهايتا به فصل پاياني مطالبش مي‌رسد كه سياره جديد نام دارد. واژه تركيبي «من دروني» در كتاب، فراوان به كار رفته؛ چه بسا اين كلمه همان كانوني باشد كه اگر به درستي در نهاد انسان شناخته شود و به سامان برسد، رويكرد آدمي را نسبت به همه ‌چيز تغيير دهد.
اكهارت تله در اين اثر، نكته‌هاي پيچيده‌اي را به شيوايي توضيح داده كه شايان توجه كساني است كه مي‌خواهند خودشان را بازشناسي كنند. بايد به ترجمه خوب اثر به فارسي هم اشاره كنم و يادآور شوم كه برگردان زيبا و روان خانم هنگامه آذرمي هم در تفهيم مطالب به خواننده بي‌تاثير نيست. او با تسلط بر موضوع توانسته با دايره واژگاني مناسب در فارسي، خواندن سطر به سطر كتاب را براي خواننده فارسي‌زبان دلپذير كند.
در فصل دوم كتاب، نويسنده قصد دارد خوانندگان مطالب را از اشتباهي كه ممكن است دچارش شوند به درآورد. خطايي كه ممكن است آدمي را هرگز رها نكند. آن خطا به‌طور اساسي به برداشتي مربوط است كه يك شخص از خود دارد و باعث توليد اشتباه در شناخت خودش مي‌شود و شايد بتوان همه آن مشكلات را در نگاه به يك واژه خلاصه كرد: 
«واژه من، بزرگ‌ترين اشتباه و ژرف‌ترين حقيقت را -بسته به اينكه چگونه به كار رود- در خود دارد. واژه «من» همراه با كلمه‌هاي وابسته مانند «مرا»، «خودم» و «مال من»، در كاربرد قراردادي آن، نه تنها بيشترين كلمه به كار رفته در زبان، بلكه يكي از گمراه‌كننده‌ترين واژه‌هاست.»
يك پرنده، يك درخت، حتي يك قطعه سنگ ساده، حتي يك موجود انساني، زماني كه شما به آن سوژه به شكل عميقي مي‌نگريد، بدون تحميل يك كلمه يا برچسب ذهني، اگر آن شيء به حال خود بماند، حسي از احترام و اعجاب از آن موجود به درون شما راه مي‌يابد. يعني شما ديگر نمي‌خواهيد جهان را با كلمات و برچسب‌ها ‌بپوشانيد. حسي معجزه‌آسا به زندگي شما بازمي‌گردد كه مدت‌ها پيش گم كرده بوديد. اشيا، با اين نگاه، تازگي و طراوت خود را دوباره به دست مي‌آورند. بزرگ‌ترين معجزه، تجربه كردن خودتان به عنوان چيزي برتر از كلمات، افكار، برچسب‌هاي ذهني و تصاوير است. براي آنكه چنين اتفاقي بيفتد، لازم است كه از «من»، از وجود و از همه ‌چيزهايي كه در آن ادغام شده‌ايد و با آن هم‌ذات‌پنداري كرده‌ايد، رها شويد. اين كتاب، درباره اين گسستن صحبت مي‌كند.
وابستگي يكي از بزرگ‌ترين منابع رنج كشيدن است. اعتياد يك فرم متداول وابستگي است. مردم به رستوران، فروشگاه‌گردي، رابطه‌ها، اينترنت يا خيلي چيزهاي ديگر از جمله فكر و محاسبه ذهني، اعتياد پيدا مي‌كنند. شما مي‌توانيد به هر چيزي معتاد شويد. عادت‌ها جايگزيني هستند براي سرزندگي‌ و سرخوشي آدمي كه بر اثر چيره شدن توهم بر انسان، روي مي‌دهد. آن خيالات، كژراه‌هايي هستند به سوي تجربه‌هاي كوچك زندگي. آدم‌ها فقط مي‌خواهند به جاي زندگي، روزمرّگي كنند اما مي‌دانند كه در عمق وجودشان چيزي كم است.
آدمي نوميدانه در شوق مبهمي به سر مي‌برد. اينجا و آنجا جست‌وجو مي‌كند اما اين اشتياق هيچ‌گاه اقناع نمي‌شود و در حالي كه در شوق رسيدن زندگي مي‌كند، به نقطه پايان دنيايش مي‌رسد كه مرگ اوست اما انسان حضوريافته اين‌گونه نيست. او مشتاق سرزندگي خود است. در واقع تجربه حضور در زندگي خود، يكي از راه‌هاي كسب شادماني است كه در آيين‌هاي آسماني هم به آن اشاره رفته است. به عبارت روشن، اصل آگاهي و كوشش براي تجربه حضور، چشم آدمي را مي‌گشايد تا بتواند از عادت‌هاي نابجا و چسبنده رهايي يابد.
هم‌اكنون از خودتان بپرسيد كه از چه عادت‌هايي رنج مي‌بريد؟ آيا آنها توانسته‌اند وجود شما را راضي ‌كنند؟ آيا آنها شما را به حسي سرشار از حيات، نزديك ‌كرده‌اند؟ كتاب «جهاني نو» راهي پيشنهاد مي‌كند تا از خلأ وجودي خلاص شويد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
کارتون
کارتون