ادامه از صفحه اول
قصههاي كرونا و واكسن
آنچه تاكنون شاهدش بودهايم جهشهاي مختلف ويروس كرونا بوده است. ويروسي كه ابتدا بسياري از ويروسشناسان آن را در خانواده ويروسهاي سرماخوردگي زياد جدي نميگرفتند با ما چنان كرده كه اينك هيچ متخصصي به قطعيت نميداند با چه ويژگيها و رفتارهايي روبهروست. فقط كافي است نگاهي به وضعيت كشور انگليس بيندازيم كه از حدود دو ماه قبل واكسيناسيون را آغاز كرده است. اين كشور در حال حاضر با مرگ روزانه بالايي دست و پنجه نرم ميكند. آخرين آمار مرگ روزانه در انگليس در تاريخ 18 بهمن 99 (فوريه) 828 نفر بوده است. جمعيت واكسينه شده از 12 ميليون نفر در بريتانيا گذشته است و اين در حالي است كه جمعيت بريتانيا 67ميليون و 842هزار نفر است. به عبارتي 17درصد از جمعيت اين جزيره واكسينه شدهاند. يكي از بحثهايي كه مطرح ميشد اين است كه واكسن ميتواند چرخه شيوع ويروس را بشكند. اما آنچه در اين كشور در حال وقوع است نشان از آن دارد كه اين فرض هم نقض شده است. به عبارت ديگر پرسش آن است كه اگر واكسن ساخته شدهاي كه همه انتظار داريم سريعتر ما را از شر آثار و تبعات ميهماني ويروس كرونا در خانههايمان نجات دهد در برابر جهشها و رفتارهاي اين ويروس ناتوان باشد چه سرنوشتي خواهيم داشت؟ در ايران كه تازه واكسيناسيون از امروز براي اقشار داراي اولويت قرار است شروع شود قصهها و حاشيههاي كرونايي بسيار بوده است و بخش اعظمي از اين تنوع ناشي از آن است كه كمتر كسي در ايران باور كرده است كه اين ويروس «ناشناخته» است. اگر ميپذيرفتيم كه با چيزي ناشناخته طرفيم هيچگاه به قطعيت اظهارنظر نميكرديم كه اگر واكسن زودتر خريداري شده بود چنان ميشد يا اگرهاي ديگر. در بحث خريد واكسن و تامين امنيت براي كادر درمان و اقشار آسيبپذير هم هيچ بحثي نيست. اما واقعيت آن است كه حتي با وجود واكسن شاهد فعاليت موثر كرونا و مرگهاي ناشي از آن هستيم. ما در ايران به واسطه محدود كردن ترددهاي شبانه و كاهش تجمعات كوچك و متوسط توانستهايم آمار مرگ را از حدود 500 هموطن در روز به زير 100 برسانيم. اما قصههاي كرونايي ما به ويژه در شبكههاي اجتماعي ادامه دارد، آنهم در آستانه يك تعطيلي ديگر كه بيم آن ميرود باز هم مردم بخواهند با رفتن به سفر بستر افزايش قربانيان كرونا را فراهم كنند. زنگ خطر براي ما ايرانيها يكبار ديگر با از دست دادن 2 فوتباليست سابق كشورمان به صدا درآمد. حتي به درستي موضوع را بررسي نكرديم كه محل انتقال ويروس كرونا و جايي كه اين دو مرحوم بودند يك استوديوي تلويزيوني بود و هيچكس در ميان برنامهسازان و مديريت صدا و سيما مسووليتي در اين زمينه گردن نگرفت اما تا بود و بود اظهارنظر درباره اين بود كه اگر واكسن داشتيم چنين و چنان ميشد. باز هم جالب است كه هيچكس نميگويد اگر واكسن داشتيم چگونه از مرگ مرحوم مهرداد ميناوند و مرحوم علي انصاريان جلوگيري ميشد؟ جالب است در انگليس تازه قرار است تا دو هفته ديگر واكسيناسيون افراد سالمند تمام شود. در همه دنيا نيز اولويتهايي براي تزريق وجود دارد و در هيچ كجاي دنيا قرار نيست همه مردم واكسن بزنند. فرض كنيم ما هم همزمان با انگليس واكسيناسيون را شروع كرده بوديم، آيا مرحوم علي انصاريان و مرحوم مهرداد ميناوند مشمول تزريق واكسن ميشدند؟ اما آنچه در اين روزها شاهدش هستيم قصهها و حاشيههاي بسيار از كرونا به ويژه در شبكههاي اجتماعي است. شايد اگر همه ما فقط همين موضوع و همين ويژگي ويروس كرونا يعني «ناشناختگي» را باور كرده بوديم شيوه برخوردمان متفاوت از الان بود؛ ناشناختگي.
بحران اقتصادي و ايمان
به بحران ايمان منجر ميشود. بحران ايمان هنگامي است كه زمينه و شرايط نه تنها نسبت به ايمان و دينورزي خنثي نباشد بلكه در تقابل با زندگي و مشي مومنانه باشد و بحران اقتصادي گرفتار شدن در چنين زمينه و هوايي است زيرا در بحران اقتصادي ذهن و دل آدمي مشغول معاش ميشود و بالطبع آن عقل معاشانديش بر عقل معادانديش غلبه ميكند. و اينجاست كه بايد انديشيد كه به راستي فقر ذهن و دل آدمي را بيشتر مشغول خود ميكند يا ثروت و تمكن؟
گرچه نميتوان پاسخي مطلق و كلي به اين پرسش داد زيرا يك طرف ماجرا سرشتها و مزاجهاي متفاوت افراد است اما ميتوان گفت كه در اكثر موارد فقر بيشتر ذهن آدمي را به خود مشغول ميكند زيرا فقر دو نوع اشتغال با خود به همراه دارد: ۱- اشتغال ذهني ۲- اشتغال عيني به كار و فعاليت براي تامين معاش. يعني فرد چندان اوقات فراغت و آسايش جسماني ندارد كه نوبت به دعا و تامل برسد. خستگي جسمش، روح و روانش را هم خسته ميكند. بيوجه نيست كه امام سجاد از خداوند درخواست ميكند كه به او وسعت رزق دهد و چنان او را درگير به دست آوردن رزق نكند كه زماني براي دعا و مناجات نداشته باشد. تاكيد بر زيان بار بودن ثروت و تمكن براي ايمان و معنويت به اين خاطر است كه بين تمكن و دلبستگي خلط ميشود. گرچه تمكن ممكن است سبب دلبستگي شود اما واقعا فقر هم سبب دلبستگي و تمناي دايم چيزي ميشود كه فرد فاقد آن است اما در بن دل آن را طلب ميكند. گرچه فرد فقير امور كمتري براي دلبسته شدن دارد اما ذهن و دل او در طلب و تمناي دايم است. ذهن و دل او دلبسته خواستهها و نداشتههايش است. اتفاقا فقر در دنياي كنوني بيشتر از گذشته سبب اشتغال ذهن ميشود زيرا هم گستره نيازها و مصرفها بيشتر شده است و فرد هر چقدر رياضت و زهد به خرج دهد نميتواند از برخي نيازهاي جديد صرفنظر كند. و هم به خاطر اختلاف طبقاتي و تنوع زندگيها زهدگرايي دشوارتر شده است. به نظر ميرسد كه طبقه متوسط در بهترين وضع بالقوه و شايد بالفعل نسبت به ايمان و معنويت قرار دارند و اگر يك تحقيق ميداني مساله نسبت ايمان و معنويت با طبقه اقتصادي را بررسي كند، اين فرضيه را تاييد خواهد كرد. بنابراين هم خود افرادي كه دغدغه ايمان و معنويت دارند بايد معاش را جدي بگيرند و هم حاكمان و اهل سياست كه ايمان و فرهنگ براي ايشان اصل است بايد رفاه و اقتصاد را دست كم نگيرند و اگر واقعا خواهان مردماني با ايمان و اخلاقمدار هستند، بايد با برطرف كردن مشكلات اقتصادي اشتغال ذهني آنها را كمتر و كمتر كنند.