نقد و بررسي كتاب مواجهه فمينيسم با تكنولوژي
تكنيك؛ پدرسالار يا رهاييبخش؟
غزاله صدر منوچهري
مطالعات جنسيت در دهههاي اخير از حوزه مطالعه روابط سياسي و اجتماعي و اقتصادي فراتر رفته و حتي امور به ظاهر خنثايي چون علم و تكنولوژي را نيز در بر گرفته است. به تازگي «مواجهه فمينيسم با تكنولوژي» نوشته جودي وايسمن با ترجمه نوشين شاهنده و به همت انتشارات كرگدن منتشر شده است. نويسنده در اين كتاب ميكوشد نشان بدهد كه تصور بيطرفي و خنثا بودن از علم و تكنولوژي درست نيست و اين دو در ارتباط با جامعه، نسبت به ارزشهاي جنسيتي سوگيري دارند. نشست هفتگي شهر كتاب روز سهشنبه ۱۴ بهمن به معرفي اين كتاب اختصاص داشت كه با حضور مريم نصراصفهاني، حسين شيخرضايي و مترجم به صورت مجازي برگزار شد.
در ميان ديدگاه مهندسي و تعينگرايي
حسين شيخرضايي| وقتي در گفتوگوهاي شخصي و دوستانه از تكنولوژي و بهخصوص تغييرات ديجيتال در سالهاي اخير صحبت ميكنيم احتمالا با يكي از دو رويكرد نسبتا شناختهشده مواجهيم. رويكرد اول، نگاه خنثي يا مهندسي است كه تكنولوژي را امري خنثي در نظر ميگيرد و معتقد است كه تكنولوژي در خود به سمت امر مثبت يا منفي، خير يا شر، سوگيري ندارد. بلكه كاربران تكنولوژي طرز استفاده و داوري مثبت يا منفي درباره آن را تعيين ميكنند. رويكرد دوم، ديدگاه تعينگرايي تكنولوژي يا موجبيتگرايي تكنولوژي، معتقد است تكنولوژي اينقدر قوي و پرنفوذ است كه موتور محرك جامعه و تعيينكننده ساير شكلهاي حيات و ارزش اخلاقي و مواردي از اين دست است. بنابراين، نه فقط خنثي نيست بلكه پيشران است. كسي ممكن است ادعا بكند كه اين مفهوم جديد، اين سبك زندگي جديد، اين پيامدها همه بهواسطه تكنولوژي گوشيهاي هوشمند ايجاد شده است و اينها خنثي نيستند، بلكه درون خود سوگيريها و ارزشهايي دارند كه به محض ورود به جامعه، آنها را از دل خود بيرون ميدهند و جهتگيري خاصي در سبك زندگي ايجاد ميكنند. اين نگاه دوم كاملا در مقابل ديدگاه مهندسي است و بار پيشبردن فرهنگ و فكر، سبك زندگي و اجتماع را بر عهده تكنولوژي ميگذارد و تكنولوژي را پيشران اين حركت ميداند. از فلاسفه بزرگي كه در اين حوزه كار كردند، بسياري به نحوي از انحا، طرفدار نوعي موجبيت تكنولوژي بودند. گفته ميشود ماركس طرفدار اين ديدگاه بوده است. اما بهويژه بعد از جنگهاي جهاني دوم كه آثار مخرب تكنولوژي در كشتار انسان و تخريب محيط زيست مشخص شد، نسل اول متفكران بعد از جنگ به رويكرد موجبيتگرايانه درباره تكنولوژي تمايل زيادي داشتند. اما گزينههاي ما فقط اين دو نيست. بين اين دو سر طيف گزينههاي بسيار وجود دارد كه وايسمن ميكوشد يكي از آنها را به ما نشان بدهد. مطالعات اجتماعي علم و تكنولوژي رشتهاي دانشگاهي است كه تقريبا از دهه هفتاد قوت گرفته و جايگاه آكادميك پيدا كرد. مطالعات اين رشته ابتدا با محوريت علم بود و بعد تكنولوژي هم اضافه شد. هدف اين رشته بررسي چگونگي بدهبستان و تعامل تكنولوژي با محيط اجتماعي خود و گزينههاي پيش رو در توصيف آن است. در مورد علم هم گزينههاي افراطي وجود دارد؛ يعني در يك سمت كساني علم را كاملا مستقل از اجتماع، ارزشهاي اخلاقي، اجتماعي و جنسيتي ميدانند و معتقدند در بدترين حالت علم صورت مساله خود را از جامعه ميگيرد. براي نمونه، وقتي در جامعهاي نوعي بيماري رايج ميشود، اين صورت مساله را به علم عرضه ميكند كه به واكسن نياز دارم. ولي از اينجا به بعد علم مستقل است و از آرزوها و ايدهها و ايدئولوژيهاي ما تاثير نميپذيرد و حقيقت را براي ما كشف و به ما عرضه ميكند. اين يك طرف طيف است كه دست بالا را به علم ميدهد. طرف ديگر كساني هستند كه به رويكرد برساختگرايانه نزديك شدند و بر آنند كه علم افزون بر آنكه صورت مساله خودش را از جامعه ميگيرد، در محتوا و روششناسي هم بهشدت تحتتاثير عوامل سياسي، اجتماعي، فرهنگي، زيباييشناختي، جنسيتي، تاريخي است. بنابراين، تصور عينيت علم اسطورهاي بيش نيست. اين رويكردها و اين ادبيات بعد وارد حوزه تكنولوژي شد. با اين تفاوت كه اينجا سنگيني كفه بيشتر به سمت ديدگاههاي برساختي و كساني بود كه بر آن بودند كه تكنولوژي يا مصنوعات به نحوي از انحا برساختههاي اجتماعياند و از محيط خود اثر ميپذيرند و بر آن اثر ميگذارند، اما نه به شكل ساده و ابتدايي نگاه مهندسي يا نگاه تعينگراي تكنولوژي.
جودي وايمسن در فصل اول و موخره كتاب ميكوشد چارچوبي نظري براي سنجيدن مناسبات تكنولوژي و اجتماع و بهويژه در حوزه اجتماع و جنسيت، فراهم آورد. اين چارچوب نظري بسيار دشوار است. بدين معنا كه اولين گامها براي شكل دادن به اين چارچوب است. بنابراين، خواننده ناآشنا با اين مباحث را قدري طرد ميكند. ولي بقيه فصول كتاب تماما به مطالعات موردي اختصاص دارد. وايسمن در اين بخشها به تعامل تكنولوژي با جنسيت در حوزههاي مختلف ميپردازد و بسيار خواندني و سهلالوصولتر است. در حوزه مطالعات اجتماعي تكنولوژي عناصر مختلفي از اجتماع مطالعه شدهاند. يكي از اين مقولات بسيار مهم مساله جنسيت است كه از قضا در مطالعات اجتماعي تكنولوژي خيلي متاخرتر بدان پرداخته شده است. اين به تعويق افتادن نشانه اين است كه چرا در اين مطالعات هم كليشههاي جنسيتي رايج بوده است. وايسمن اين كتاب را در ۱۹۹۱ نوشته است و در اين زمان يكي از اولين تلاشها براي بررسي رابطه تكنولوژي و جنسيت است. درحالي كه دو دهه پيش از آن مطالعات اجتماعي علم و تكنولوژي شروع شده است. اين كتاب به تكنولوژيهايي ميپردازد كه در ابتداي دهه ۹۰ تثبيتشدهاند و به تكنولوژيهاي امروزي نميپردازد. وايسمن در ۲۰۰۴ در كتاب ديگري در ادامه اين كار به تكنولوژيهاي جديدتري ميپردازد كه اميدواريم در فارسي ترجمه شود.
او تكنولوژي را چيزي علاوه بر علم كاربردي ميداند. يعني تكنولوژي فقط ماهيت معرفتي ندارد و علمي از سنخ دانستن چگونگي نيست، بلكه كار ديگري ميكند و مولفههاي ديگري دارد و آن مولفهها به تكنولوژي وجوهي ميدهد كه ممكن است در علم به معناي ساينس نداشته باشيم. يكي از اين وجوه مورد تاكيد وايسمن اين است كه تكنولوژي يك شيوه عمل است كه به نوبه خودش باعث شكلگيري و تغيير مناسبات نهادي در جامعه ميشود. بنابراين تكنولوژي را صرفا نبايد مصنوع آخرين حلقه يك زنجيره در نظر بگيريم. مثلا تكنولوژي فقط يك واكسن يا چكش توليدشده نيست. اين واكسن توليدشده مناسباتي اجتماعي را ايجاد ميكند. مثلا امروز براي دسترسي به واكسن كرونا بايد وارد تعاملات بينالمللي با جهان شد و سيستم بانكي و شيوه حملونقل مناسب براي واكسني خاص داشت و مناسبات سياسي و مذهبي تزريق واكسن را اجازه بدهد. پس، تكنولوژي واكسن كرونا در مناسباتي نهادي كار ميكند. محتواي واكسن حلقه آخر زنجيره بسيار بزرگتري است كه در آن سياست و اجتماع و ايدئولوژي درهمتنيده است. هر تكنولوژي ديگري هم همينطور است. پس، وايسمن در تعريف تكنولوژي رويكردي شبكهاي اتخاذ ميكند و باور دارد كه تكنولوژي افزون بر وجه معرفتي يك شيوه عمل است كه نيازمند يك بستر اجتماعي است و در تحليل رابطه تكنولوژي و امر اجتماعي و بهخصوص جنسيت بايد اين بستر اجتماعي را مدنظر قرار داد. وايسمن ميگويد در تحليل تكنولوژي خيلي وقتها در تعريف هم سوگيري جنسيتي ديده ميشود. وقتي از تكنولوژي صحبت ميشود، معمولا ذهن به سمت تكنولوژيهاي سنگين، ماشينآلات و كارخانه ميرود و اينها تكنولوژيهايياند كه مردان در آن دست بالا دارند و حتي در مقام تعريف هم تكنولوژيهاي خانگي، زنانه يا خارج از چارچوب مسلط مردانه اصلا از تعريف تكنولوژي خارج ميشوند. وايسمن مثال جالبي ميزند. اينكه هيچوقت درباره شيشه شير بچه در مقام تكنولوژي صحبت يا مطالعه نميشود. درحالي كه تكنولوژي مهم و يكي از بزرگترين صادرات غرب به كشورها و فرهنگهاي ديگر بوده است. گام ديگري كه وايسمن را از دو رويكرد مهندسي و تعينگرايي جدا ميكند، اين است كه او مثل بسياري از فمينيستها معتقد است كه ما ارزشهاي ذاتي به اسم ارزشهاي زنانه نداريم. آنچه وايسمن از آن دفاع ميكند، شكلگيري اجتماعي است كه در نسلهاي بعدي اين را با عنوان برساخت اجتماعي ياد ميكنند. اين نگاه جايي بين نگاه مهندسي و تعينگرا قرار ميگيرد؛ بدين معنا كه ميگويد تكنولوژيها در مقام و زمان طراحي توسط كساني ايجاد ميشوند كه در خلأ فكر نميكنند. مثلا اگر در حوزه مهندسي مردها برتري دارند، اينها در خلأ فكر و كار نميكنند و ايدئولوژي، ارزشها، تلقياي از جهان و امر اجتماعي دارند كه خواهناخواه آن را در تكنولوژي به وديعه ميگذارند. از آن مهمتر تكنولوژيها در فاز اجرايي هم در خلأ حركت نميكنند. بلكه وارد محيط و بستري ميشوند كه از پيش پيچيدگي، شكافها، طبقهبنديهايي دارد. بنابراين شكلگيري اجتماعي ميگويد، اين شبكه مصنوعهاي جديد در اين بستر به شكلهاي مختلفي واكنش نشان ميدهد كه از پيش، پيشبينيشدني نيست بلكه موردي است. گاهي تكنولوژي تبعيض و شكافهاي موجود را تقويت ميكند و گاهي فرصتهاي رهاييبخشي و عدالت جنسيتي در اختيار ميگذارد، بدون اينكه اين ذاتي آن باشد. در مطالعات موردي وايسمن مورد اول بيشتر است.
جنسيتِ علم و تكنولوژي
مريم نصراصفهاني| بحث از ماهيت تكنولوژي از زمان رواج تكنولوژيهاي جديد تا به امروز ادامه پيدا كرده است و جزو مباحث پررونق دنياي علم و انديشه است. از حوزههاي مختلف اجتماعي، سياسي، فلسفي و فمينيستي به بحث تكنولوژي پرداخته شده است و كتاب «مواجهه فمينيسم با تكنولوژي» به مساله جنسيت در تكنولوژي توجه داشته است. شايد خيلي از ما در اولين مواجهه با چنين عنواني بگوييم علم و تكنولوژي ديگر هيچ ربطي به جنسيت ندارد. اين كتاب يكي از كوششهايي است كه اتفاقا نشان ميدهد خلاف تصور ما علم و تكنولوژي حوزههايي جنسيتيافته و مذكرند. كتاب در مجموع كتاب بسيار خوبي است و جزو كتابهاي نظرياي است كه در زمينه مطالعات زنان به آن خيلي احتياج داريم. منتها مثل همه كتابهاي جدي و نظري در اين حوزه صرفا به معرفي فمينيسم نپرداخته بلكه موضوع مشخصي را موردبررسي قرار داده است. اين پرسش را در مقابل خودش دارد كه مخاطب اين كتاب كيست؟ معماران يا كساني كه در فرآيند توليد تكنولوژي و علم دخيلند يا فعالان زنان و فمينيستها؟ تجربه نشان داده است كه عموما كساني كه در موضع قدرت يا طراح تكنولوژي و سازندههاي تكنولوژيهايند به اين نوشتهها توجه چنداني ندارند. ولي علاقهمندان به حوزههاي مطالعات زنان بهويژه مباحثي مانند فضا و كار خانگي و توليدمثل كه مهمترين مباحث مطالعات زنان است، احتمالا به اين كتاب خيلي علاقهمند خواهند بود. البته، به نظرم مستلزم قدري دانش نظري فراتر از آن چيزي است كه كتاب به مخاطب ميدهد. فصل اول از نظر من فصل ناقصي آمد. براي آشنايي حداقل مخاطب فارسيزبان فكر ميكنم نياز به منابع كمكي است براي اينكه با نحوه آغاز شدن بحثهاي زنان در علم آشنا شود. البته مقالاتي در اين زمينه به فارسي ترجمه شده است و خوانندگان متخصص در مباحث فلسفه علم ميتوانند آنها را بهجاي مقدمه مطالعه كنند. اما علاقهمند به مبحث مطالعات زنان احتمالا بايد براي دلسرد نشدن از روي فصل اول بپرد و به سراغ بحثهاي انضمامي جذاب نويسنده در توليدمثل كار خانگي معماري و فضا برود. از اين بابت به نظرم كتاب افقهايي را براي پژوهشگران علاقهمند در ايران باز كرده است و نشان ميدهد كه پژوهشگران غربي از چه پرسشها و پژوهشهايي كار خودشان را آغاز كردند و به چه نتايجي رسيدهاند. بههرحال مساله خانواده و جنسيت در جامعه ما پيچيدگيهاي خاصي دارد كه به نظر آشنايي با آنچه در غرب اتفاق افتاده برايمان مفيد و اثربخش خواهد بود. در عين اينكه بايد رويكرد انتقادي هم به اين بحثها داشته باشيم.
ماهيت سرمايهدارانه علم
نوشين شاهنده |اين كتاب چهارمين مجلد از مجموعه مطالعات علم و فناوري نشر كرگدن است. در واقع براي فعالان حوزه علم و فناوري، علاقهمندان به مباحث جامعهشناسي علم و همچنين علاقهمدان به حوزه مطالعات زنان و نقد فمينيستي منبع بسيار خوبي است. يكي از ويژگيهاي بارز اين كتاب اين است كه برخلاف مجموعه كتابهاي تاليف يا ترجمه شده در اين حوزه صرفا بر يك حوزه خاص از تكنولوژي تمركز نكرده است، بخشهاي زيادي از تكنولوژي را دربرميگيرد. با وجود اينكه اين كتاب در اواخر قرن بيستم نوشته شده است، تحليل و تبيين وايسمن در نقد و بررسي تكنولوژيهاي آن دوره همچنان ميتواند در مورد تكنولوژيهاي نوظهور امروزي هم كاربرد داشته باشد. از طرف ديگر، اين كتاب ارتباط زنان را با تكنولوژي بررسي ميكند. فرض جنسيترها يا جنسيتخنثيبودن تكنولوژي را به چالش ميكشد و به تحليل روابط متقابل تكنولوژي و جنسيت از منظري فمينيستي ميپردازد. بد نيست اشاره كنم كه شايد بيشترين سهم در مطالعات انتقادي در جامعهشناسي تكنولوژي را بتوانيم به نقدهاي فمينيستي در مطالعات علم و فناوري بدهيم و اين نقدها را مهمترين عامل تقويتكننده اين نگرش انتقادي بدانيم. زماني كه فمينيستها از حاشيه به مركز آوردن زنان اشاره ميكنند، اين صرفا زنها را در نظر ندارد، بلكه به هر گروه يا فردي اشاره دارد كه سيستمهاي پدرسالارانه و مردانه اغلب جوامع او را سركوب، به حاشيه رانده يا حذف كردهاند. بنابراين، نقدي همهجانبه را به دست ميدهند. پس، نقدهاي فمينيستي مهمترين عامل تقويتكننده نگرش انتقادي در مطالعات علم و فناورياند.
اين كتاب صرفا نه نقد جامعهشناسانه علم است نه چشماندازي فمينيستي. بلكه رويكرد مورد تاكيد آن شكلگيري اجتماعي يا برساختگرايي اجتماعي است. بدين معنا كه تكنولوژي هميشه شكلي از معرفت خاص و شيوه عمل اجتماعي است. گرچه تكنولوژي براساس فرض تعينگرايي تكنولوژي ميتواند جامعه را تحتتاثير قرار دهد، خودش هم از جامعه متاثر ميشود و به نحوي اجتماعي شكل و ساختار مييابد.
اين كتاب شامل شش فصل است. فصل اول با مروري بر نظريههاي فمينيستي درباره علم و تكنولوژي آغاز ميشود و مباني نظري كتاب را فراهم ميآورد و شواهد فراواني درباره شيوههاي محدودسازي زنان به نهادهاي علمي و علم و همينطور جايگاه امروزي زنان در تخصصهاي مختلف علمي ارايه ميكند. براي مثال تبعيض جنسيتي در استخدام، نحوه اجتماعيشدن و آموزش دختران در خانواده و مدرسه و دانشگاه و محيط كار باعث جدايي آنها از مسير مطالعاتي مثل رياضيات يا رشتههاي مهندسي ميشود. به عقيده برخي از اين منتقدان راهحل ورود هرچه بيشتر زنان به عرصههاي علمي است تا از اين طريق كاستيهاي خودشان را مرتفع كنند و به برابري با مردان دست پيدا كنند. اما برخي نظريهپردازان مثل بهدرستي اشاره كردند كه مشكل فقط نحوه اجتماعيشدن زنان در عرصههاي علمي نيست، بلكه مهمتر اين است كه علم و نهادهاي علمي چطور ميتوانند شكل جديدي به وضعيت زنها بدهند؛ وگرنه ورود بيشتر زنان در عرصه و مسير از پيش تعيين شده با چارچوب و الگوهاي مبتني بر ايدهها و مفاهيم مردانه نميتواند مشكلي را حل بكند. از سوي ديگر، جنبشهاي راديكال در مقابل عينينگري و بيطرفي علمي واكنش نشان دادند و مدعي شدند علم آنقدر كه ادعا ميكند عينينگر و بيطرف نيست و ما زماني ميتوانيم از بيطرفي علمي حرف بزنيم كه علم در دستان انسانهاي عادل و خيرخواهي باشد كه براي داشتن جامعهاي مبتني بر عدالت كار ميكنند. البته به نظر ميرسد اين ديدگاه آرماني و كمالگرايانه باشد و عملا در جوامع كنوني ما اين خيلي محقق نشود. از طرف ديگر بهخصوص با تحليل ماركسيستي از خصلت طبقاتي علم نشان داده ميشود كه علم با روشهاي توليد سرمايهداري ارتباط كاملا مستقيمي دارد و اساسا به سمتوسوي سلطه معطوف است. همينطور كتابهايي مثل «ساختار انقلابهاي علمي» تامس كوهن نشان داد كه علم هم مثل ديگر اشكال معرفت بسيار تحتتاثير جامعهاي است كه در آن ساخته ميشود. البته اين جنبشها بيشتر بر ماهيت سرمايهدارانه علم متمركز شدند و روابط علم با پدرسالاري را ناديده گرفتند. درعينحال، اين نقد فمينيستي نبايد باعث شود كه ما از يك علم مبتني بر ارزشهاي زنان بتوانيم دفاع كنيم. چون اين دوگانههايي مثل زن و مرد، طبيعت و فرهنگ، شهود و علم مشكلاتي به وجود ميآورد. از جمله مشكل ذاتگرايي را موجب ميشود؛ يعني زنان را محكوم به سرنوشت و سرشت طبيعيشان ميداند. از طرف ديگر، اگر بتوانيم علمي مبتني بر ارزشهاي زنان به وجود بياوريم چهبسا خود آن بهراحتي بتواند به شيوههاي عمل يكساني با ديگر سنتها مثل علم پدرسالار تبديل شود و در همان راستا ادامه دهد.
وايسمن ميگويد در تــحــليل تكنولوژي خيلي وقتها در تعريف هم سوگيري جنسيتي ديده ميشود. وقتي از تكنولوژي صحبت ميشود، معمولا ذهن به سمت تكنولوژيهاي سنگين، ماشينآلات و كارخانه ميرود و اينها تكنولوژيهايياند كه مردان در آن دست بالا دارند و حتي در مقام تعريف هم تكنولوژيهاي خانگي، زنانه يا خارج از چارچوب مسلط مردانه اصلا از تعريف تكنولوژي خارج ميشوند.
اين كتاب ارتباط زنان را با تكنولوژي بررسي ميكند. فرض جنسيترها يا جنسيتخنثي بودن تكنولوژي را به چالش ميكشد و به تحليل روابط متقابل تكنولوژي و جنسيت از منظري فمينيستي ميپردازد. بد نيست اشاره كنم كه شايد بيشترين سهم در مطالعات انتقادي در جامعهشناسي تكنولوژي را بتوانيم به نقدهاي فمينيستي در مطالعات علم و فناوري بدهيم و اين نقدها را مهمترين عامل تقويتكننده اين نگرش انتقادي بدانيم.