• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4866 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۲۷ بهمن

ادامه از صفحه اول

حكمروايي و توسعه شهري

حسِّ قابل زندگي بودن شهرها، امكان نفس كشيدن در آنها، سيستم حمل و نقل شهري و مساله امنيت اجتماعي و نظام همسايگي و ده‌ها مساله ديگر همه تابعي از نظام حكمروايي شهري است. شهرها بيش از آنكه يك سامان كالبدي و خشت و گِل باشند يك سازمان اجتماعي و شبكه‌اي از شهروندان هستند. احترام به يك شهر و شهروندان آن پذيرش هويت شهري مردمان آن است. در ايران، از مشاركت مردم در امور، بسيار سخن گفته مي‌شود ليكن، اولين و نخستين هويت جمعي شهروندان كه هويت محله‌اي و سپس شهري آنان است به رسميت شناخته نمي‌شود. از اين رو است كه برخي شهرداري‌ها به خود اجازه مي‌دهند كه ساختار محله‌هاي شهري را در هم بكوبند و حقوق شهري را به ‌فروش برسانند. طرفه آنكه در اين فرآيند سوداگري، بر مردم شهر منّت هم مي‌گذارند كه براي آنان اتوبان يا چه ساخته‌اند. حال آنكه در عمل، هويت شهروندان را از آنان سلب كرده‌اند و حقوق اوليه آنان را زير پا گذاشته‌اند.
به‌ هر روي، ما درصدديم كه در اين ستون با همكاري گروهي از فرهيختگان و همچنين هر شهروند و فعال اجتماعي و حرفه‌اي كه تمايل به همكاري داشته باشد، درباره حكمروايي شهري با تكيه بر هويت محله‌اي بنويسيم و با هم گفت‌وگو كنيم و گامي در جهت بهبود نظام امور شهري ايران ‌برداريم. در گام يك گزارشي از بازديد خودم از مجتمع مسكوني اكباتان خدمت شما عرضه مي‌كنم.
روز 14/11/1399 توفيقي دست داد تا از اكباتان بازديد داشته باشم. نشستي صميمانه و آموزنده با هيات‌مديره مركزي مجتمع به اتفاق تعدادي از فعالان ساكن در آن داشتم. از اين بازديد دو هدف را پي‌مي‌گرفتم؛ يكي آزمون آنكه تا چه حد نظام حكمروايي شهري محله‌محور مي‌تواند عملياتي و كارآمد باشد و دوم آنكه زنان؛ حتي زنان خانه‌دار كه به‌ ظاهر فاقد فعاليت حرفه‌اي هستند، چه نقشي در سازمان اجتماعي محله و توسعه آن مي‌توانند داشته باشند. اين بازديد هر دو نظريه ابتدايي مرا تاييد كرد و مرا مصمم به ترويج هر دو انديشه نمود. ميزبان من سركار خانم تبريزي رييس هيات‌مديره مركزي بلوك‌هاي مسكوني و دبير شوراياري اكباتان بود. در بدو ايشان حاضران را معرفي نمود. حاضران در جلسه حدود 18 تا 20 نفر بوديم. جلسه به محض تشكيل با گلايه‌هاي سخت هيات‌مديره مجتمع از نحوه رفتار سازمان آب تهران و مبالغي كه بابت حق‌النظاره چاه‌هاي مجاز اكباتان مطالبه مي‌كند آغاز شد و با ذكر داستان به يغما رفتن فضاهاي سبز و عرصه‌هاي عمومي پيش‌بيني شده در مجتمع كه به ناحق از سوي شهرداري در سال‌هاي پيشين به يك‌سري اشخاص حقيقي و حقوقي خصوصي فروخته شده است، ادامه يافت. بحث اين بود كه تنها يك فقره آن واگذاري 20 هزار متر مربع زمين سبز مياني شهرك كه براي فضاي سبز شهرك پيش‌بيني شده‌ و همه مالكان به طور مشاع در آن حق مالكيت داشته‌اند، از سوي شهرداري بدون حق و اجازه مالكان آن به عنوان جذب سرمايه‌گذاري خارجي به يك گروه سرمايه‌گذاري شبه‌خصوصي واگذار شد‌ه است. از نظر آنان، اين فروش در حكم فروش مال غير و دخل و تصرف در اموال اشخاص محسوب مي‌شد. گِله‌گذاري‌ها ادامه داشت و شامل خدمات عمومي و ساير حوزه‌ها نيز مي‌شد. من هر چه بيشتر به سخنان آنان دقت كردم و مشاهداتي كه در جريان قدم‌زدن در اكباتان و سخن گفتن با برخي كاسبان و مردمان داشتم به اين نتيجه رسيدم كه فاصله زيادي بين ساختار شهرداري و سازمان اجتماعي مجتمع وجود دارد. بدون آنكه بخواهم با يك بازديد بر تمام سخناني كه شنيدم صحه بگذارم، بر اين امر مي‌خواهم تكيه كنم كه اكباتان با حدود 45 هزار نفر جمعيت، با توجه به نوع ارتباطات دروني و مرزهاي فيزيكي و اجتماعي كه دارد از حيث تعريف، يك محله تمام عيار است. لذا، شهرداري مي‌تواند آن را در قالب يك محله با يك ناحيه شهري مستقل تعريف كند. اداره امور ناحيه را به نمايندگان محله كه همان هيات‌مديره مركزي مجتمع است واگذار كند و خود در حكم هماهنگ‌كننده كل شهر نقش ايفا كند. به‌ جاي آنكه شهرداري رودرروي مردم بايستد، چه بهتر كه نظام حكمروايي شهري محله‌محور را بپذيرد و خود در كنار آنان قرار گيرد. شهرداري به‌ جاي آنكه خود موضوع تعارض باشد چه بهتر كه در اختلافات و موارد تعارض منافع، در جاي داور بايستد. پس از بازديد، پيشنهاد فوق را طي نامه‌اي به طور رسمي به جناب حناچي شهردار محترم تهران پيشنهاد كردم. اميدوارم كه موضوع مورد تاييد ايشان و شهرداري قرار گيرد و اين موضوع تبديل به نمونه‌اي موفق براي تسري به ساير محله‌هاي شهري و ساير شهرهاي ايران شود. البته در عمل، نياز به دقت‌هاي فراوان و رفع كسري‌هاي احتمالي است. خوب است كه در اين باره بيشتر با هم گفت‌وگو كنيم.

پديده‌اي به نام علي دهباشي

 بدگمان مي‌كردند و چون هر دو به من لطف داشتند، پادرمياني‌ام و صحبت با كسرا كارگر مي‌افتاد و كار ادامه مي‌يافت. يك بار از سفر آمدم و كسرا گفت كه با سردبير به هم زديم و كلك را به ديگران سپردم. كار از كار گذشته بود؛ همان طور كه فكر مي‌كردم، كلك در نيمه راه خشكيد و علي با بخارا بازگشت و چه خوب و پر و پيمان. علي بي‌ترديد عاشق است و در اين راه چند بار از پا افتاده، و هر بار چون ققنوس از ميان خاكستر خويش برخاسته است. يك‌ بار كه غارت شده و از پا افتاده ديدمش، استوارتر از هميشه برخاست و اين كارنامه باورنكردني اوست با كلك  و بخارا و سمرقند و ده‌ها كتاب. مجموعا بيش از يك كتابخانه بزرگ و هزاران شب و صبح بي‌مانند، با ياد و بزرگداشت گلچيني از بزرگ‌ترين بزرگان ادب و هنر ايران و جهان كه اگر همت او نبود، يادشان اين‌چنين نمي‌ماند. علي دهباشي بي‌گمان پديده‌اي است در فرهنگ و ادب معاصر كه با سينه‌اي سرشار از عشق و آزرده از فضاي چاپخانه و هواي تهران در خدمت ايرانشناسي و فرهنگ، بي‌دفتر و دستك كه لازمه اين كار بزرگ است. كاري كه بايدتوسط نهادي با بودجه و امكانات بسيار و گروهي كارآزموده به انجام برسد او به تنهايي انجام داده است. خستگي نمي‌شناسد و توان و ديد و دانشي نادر دارد. كارنامه‌اش بزرگ و سترگ است و در پهنه ايران‌شناسي و زبان‌فارسي نامي پرآوازه و آشناست. اين مختصر، كافي براي اداي دين به او نيست. بايد بيشتر نوشت. اما گفته‌اند كه مشتاقان، فراوانند و فضا و فرصت اندك. براي علي سلامتي و شور بيشتر آرزو مي‌كنم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون