چشمانداز انتخاباتي 1400
عباس عبدي
بياييد يك پرسش را طرح كنيم. انتخابات چه فايدهاي دارد؟ چرا بايد انتخابات را برجسته و به يك اصل مهم و غيرقابل خدشه تبديل كرد؟ چه ايرادي دارد كه يك نفر مقدرات كشور را به عهده بگيرد و فارغ از ملاحظات دست و پا گير انتخاباتي و دموكراسي كشور را به پيش ببرد؟ چرا بايد از انتخابات به عنوان شيوه در اختيار قرار دادن قدرت دفاع كرد كه در نهايت افرادي مثل ترامپ از صندوق بيرون بيايند؟ كي گفته كه انتخاب اكثريت بهترين است؟ در اين باره چند پاسخ ميتوان ارايه كرد. اول از همه اينكه مخالفان انتخابات معمولا ريگي در كفش دارند و چهبسا ضعيفترين نيروها نيز هستند. اين را در ايران نيز به وضوح ميبينيم. دوم اينكه اگر عملكرد يك نفر خوب باشد طبعا مردم از او استقبال خواهند كرد و به او راي ميدهند، فرد قوي و كارآمد و سالم نيازي ندارد كه از رايگيري پرهيز كند. ولي مهمترين ايراد اين است كه بدون راي مردم چگونه ميتوان در مصدر امور قرار گرفت؟ قدرت يا بايد ارثي باشد، يا با كودتا و سركوب يا رايگيري. شيوه ديگري وجود ندارد. ارثي بودن محصول يك انديشه نادرست فرهايزدي در تاريخ ايران است كه ديگر كسي براي آن ارزشي قائل نيست. كسي هم كه كودتا و سركوب كند، طبعا براي ادامه حكومت خودش بايد به نيروي سركوبگر متوسل شود و اين از هر ناكارآمدي و فسادي بدتر است. البته مواردي بوده كه افرادي از اين طريق منشأ خدماتي شدهاند، ولي قضيه قدري پيچيدهتر است. يكي از نمونههاي آن را رضاشاه معرفي ميكنند. غافل از اينكه اشغال ايران در جنگ دوم جهاني محصول نظام ناكارآمد و ضد مردمي او بود. اگر او به مردم خدمت كرده بود، نبايد با انداختن چند اطلاعيه از روي يك هواپيماي دو موتوره روي تهران، همه پادگانها خالي شود...
حتي محافظان شخصي رضاشاه نيز او را ترك كنند و كسي جز دامادش نباشد كه او را به منزلش برساند!! سياستمداري كه نتواند مردم را با خود همراه كند، حتما خيلي جاهايش ايراد دارد.
به علاوه قدرت غيرپاسخگو و غيرانتخابي فسادآور است. البته توجه داريم كه در نظامهاي مبتني بر انتخابات، برخي از مسوولان غير انتخابي هستند، هر چند مقامهاي مهمي هستند. مسووليتهاي تخصصي مثل بانك مركزي، نيروهاي مسلح و امور قضايي و... بايد مستقل و غيرانتخابي (از طرف مردم) باشند، ولي در هر حال قوه اجرايي كشور بايد از طريق سازوكاري روشن و تضمينشده پاسخگوي مردم باشد. هر چند اين راه نيز عوارض خود را دارد، ولي قطعا بهتر از شيوههاي ديگر است كه سراسر فسادزا است.
اكنون كه در آستانه انتخابات هستيم بهتر است به بخشي از نكاتي كه مقام رهبري در اين باره اشاره كردهاند، پرداخت كه اهميت راهبردي دارد.
«امروز مردم حاكم بر سرنوشت كشور هستند و خود انتخاب ميكنند. ممكن است خوب يا بد انتخاب كنند اما خودشان انتخاب ميكنند، درحالي كه قبل از انقلاب هيچكاره بودند.
مشاركت پُر شور و انقلابي مردم در انتخابات، موجب امنيت كشور و پس زدن دشمنان و كاهش طمع آنها ميشود بنابراين نبايد اين فرصت را از دست داد.
انتخابات هر چه پُر شورتر و با اقبال عمومي بيشتري همراه باشد، آثار و منافع بيشتري براي كشور خواهد داشت.
انتخابات براي كشور يك امكان و ذخيره مهم است كه بايد با مشاركت پر شور مردم همراه باشد البته اگر مشاركت پرُشور با يك انتخاب درست يعني انتخاب يك نيروي كارآمد، با ايمان، با انگيزه، علاقهمند و پرُ كار همراه شود، نورٌ علي نور و تضمينكننده آينده كشور است.
علاج دردهاي مُزمن كشور در پرشور بودن انتخابات و حضور عمومي مردم و بعد، انتخاب اصلح و شخصيت مناسب در انتخابات رياستجمهوري است.»
اولين مساله اين است كه گزاره انتخاب ميان صالحين معناي دقيقي ندارد كه يك نهاد خود را متولي گزينش اوليه صالحين كند. چيزي را نميتوان جايگزين انتخاب مردم كرد. كساني كه به ياد دارند، ميدانند كه در انتخابات مجلس سوم، رهبر انقلاب توصيه كردند كه به طرفداران اسلام امريكايي راي ندهيد. معناي اين توصيه اين بود كه آنان ميتوانستند در انتخابات نامزد شوند و منعي براي آنان نبود. اگر با اتهام اسلام امريكايي بودن آنان حذف ميشدند اين توصيه بيمعنا ميبود. خوب و بد انتخاب پاي خود مردم است. هيچ نهادي نميتواند خود را متولي هدايت سياسي مردم به اين شكل نمايد.
بنابراين اولين شرط يك انتخابات پرشور حضور نامزدهاي گوناگون از گرايشهاي موجود جامعه است. برحسب تجربه گذشته، مردم خواهان مشاركت بيشتر هستند، به شرطي كه ببينند مسير جلوي آنان باز است. هر اشتباهي هم كنند، به خودشان مربوط است و در طول زمان آن را تصحيح خواهند كرد. ولي كساني كه به شيوههاي ديگر قدرت ميگيرند، چون پاسخگو نيستند، نه تنها اشتباهات را نيز نميپذيرند، بلكه به شكل بدتري تكرار هم ميكنند.
نكته مهمتري كه بايد توجه كرد اين است كه بدي و خوبي درباره روساي جمهور نسبي است. براي عدهاي بد و براي عدهاي خوب است. طبعا اگر اكثريت احساس خوبي نكنند راي خودشان را تغيير ميدهند. ولي هر انتخاباتي فارغ از نتيجه آن يك دستاورد مهم دارد و آن مشروعيتزايي است كه اعتبار حكومت را در داخل و نزد جهانيان بالا ميبرد و اين سرمايه بزرگي است. همچنين بد و خوبي افراد نيز ثابت نيست. مگر اصولگرايان كه با انتخاب احمدينژاد جشن گرفته بودند و در پوست خود نميگنجيدند، هنگام رفتن او كاري جز سر به زير انداختن داشتند؟گر چه اكثر اصلاحطلبان او را از ابتدا ميشناختند ولي اصولگرايان حامي او اگر ميدانستند كه چنين است پشت دست خود را داغ ميكردند و به او راي نميدادند. اصلاحطلبان نيز در اين حمايت بيتقصير نبودند، به ويژه در سال 1388.
در هر حال بايد اميدوار بود كه انتخابات 1400 نقطه آغازي باشد براي تغيير سياست انتخاباتي و تبعات آن. بنده از فردا طي چند شماره در اين زمينه مفصلتر خواهم نوشت.