اسنوبيسم فرهنگي
فاروق مظلومي
اسنوبيسم - Snobbism- را متفاوتنمايي هم دانستهاند. برخي هم ريشه اين واژه را در عبارت لاتين Sine Nobilitate با مفهوم بدون اشرافيت ميجويند. در تاريخ اسنوبيسم ميخوانيم كه براي تحقير عوام استفاده شده و بعد از دوران صنعتي وسيلهاي براي تفاخر و تظاهر به تفاوت در برابر افراد واقعا متفاوت به كار رفته است. به عبارتي وسيلهاي براي كم نياوردن است. قبل از هر بحثي بنده خودم اعتراف ميكنم علاوه بر وسواس فكري به درجهاي از اسنوبيسم مبتلا هستم كه اميدوارم در اين مشكل End Stage
-نقطه آخر- نباشم. اسنوبيسم نوعي تظاهر فرهنگي است كه گريبانگير همه دنيا شده و مبتلايان به اين ضدفرهنگ همواره تلاشي بيهوده براي تافته جدابافته شدن دارند. تلاش براي سكوت طولاني در يك مهماني براي جلبتوجه و غذا نخوردن بهرغم جنگ روده بزرگ و كوچك، نرفتن به مكانهاي عمومي با توهم خاص بودن همه از نشانههاي اسنوبيسم هستند. سابقه ضدفرهنگ اسنوبيسم به قرن هجدهم برميگردد اما اين روزها با كمك شبكههاي تلويزيوني و فضاي مجازي رشد و شيوع بيشتري پيدا كرده است. ادعاي نرفتن به سينما و نديدن تلويزيون هم گاهي از نشانههاي اسنوبيسم است توجه بفرماييد كه از قيد كلي «هميشه يا همواره» استفاده نكردم و گفتم گاهي، چراكه بنده از منتقدين جدي سينما و تلويزيون هستم و معتقدم گاهي تماشاي تلويزيون و برخي از فيلمهاي معروض در سينماها كاري بس شاق و انسانفرسا است. شما را ارجاع ميدهم به برخي از برنامههاي تلويزيون كه به درمانهاي سنتي كرونا مربوط بوده و ويديوهاي آنها من باب طنز در فضاي مجازي منشور است. اگر به سابقه تلويزيون برگرديم به سريالهاي خوبي هم مثل هزار دستان، وضعيت سفيد، ميرزا كوچكخان، عطر گل ياس و... برميخوريم اما سالهاي اخير صداوسيما سياست «هر روز عجيبتر از ديروز» را پيش گرفته است. با اين همه سريالهايي مثل نون خ، پژمان، ساختمان پزشكان، زير خاكي و... هم روي آنتن رفته است كه مجموعههاي طنزمحور خوبي بودهاند. فارغ از آببندي كارگردان به فصل دوم سريال ديوار به ديوار، فصل اول اين سريال هم با بازي پژمان جمشيدي خوب بود. بنده براي درمان اسنوبيسم خودم اعتراف ميكنم اين سريالها را حين تناول شام يا ناهار ديدهام. البته هر وقت مهمان داشتهام از موزيك بيكلام استفاده ميكنم و اين سريالهاي بيخطر و بيطرف براي فراغت غذا خوردن در اوقات تنهايي خوب است.
يكي از بازيگرهاي موثر و خوب اغلب سريالهاي سالهاي اخير پژمان جمشيدي است. بنده در سينما فيلمي از ايشان نديدهام چون به دور از اسنوبيسم صادقانه اعتراف ميكنم طي 10 سال اخير فقط يكبار سينما رفتهام و با ديدن فيلم رگ خواب آنقدر عصباني شدم كه ميخواستم رگ بيداريام را بزنم. بعضي از نقدهاي منفي عليه پژمان جمشيدي شكلي از فرهنگ اسنوبيسم است- به قيد «بعضي» توجه كنيد، چراكه اسنوبيسم ورود ايشان را از فوتبال كه امري عمومي تلقي ميشود به فضاي سينما كه به اشتباه فضاي خواص فرض ميشود برنميتابد. به عبارتي مخالفت با پژمانِ بازيگر اغلب به نوعي تظاهر به طرفداري از سينماي هنري است. دوستان خوب ميدانند كه خيلي از تحصيلكردههاي بازيگري با سابقه خوردن صدها تن خاك صحنه هنوز عصايشان را قورت ندادهاند. هنر بيرحمتر از اين حرفها است كه به رزومه كسي توجه كند. گاهي كسي مثل شمس فاعل شناسنده وضعيتي ميشود كه مدرس و معلم بزرگي مثل مولانا را در بهت فرو ميبرد. محض اطلاع پژمان عزيز در مثل مناقشه نيست.
يادم ميآيد زماني گروهي از بازيگرها با ابداع عناويني مثل نابازيگر به حضور رضا ناجي در سينما معترض بودند كه بعدها ثابت شد كلمه نابازيگر پارادوكسيكال است. به هر حال وقتي كسي جلوي دوربين ميرود حتي اگر مثل چوب لباسي خشك هم بايستد بازيگر است و اتفاقا خيلي از نابازيگرها بازيگرهاي بهتري هم هستند. پژمان جمشيدي هم وقتي فوتبال بازي ميكرد «بازيكن بازيگر» بود و حالا فقط بازيگر است و كارش را در زمينه بازيگري حرفهايتر كرده است. بهتهاي داورفريب پژمان بعد از خطاهاي قرمزنشان هنوز يادمان نرفته است.
مشكل افرادي مثل پژمان جمشيدي كه يك دفعه وارد فضاي هنري ميشوند اين است كه كيوريتور-مراقب هنري- ندارند. آنها بايد مراقبت شوند و بازي در فيلمهاي خوب با كارگردانهاي خوب بخشي از اين مراقبت است.