ادامه از صفحه اول
نگاه به انتخابات 1400 (پاياني)
اين برنامه بايد مختصر و مفيد باشد و به مهمترين مسائل كشور و راهحلهاي آنها اشاره كند.
13- در اينجا چند پرسش مهم وجود دارد كه بايد به آنها پاسخ داد. اول اينكه با وجود شكاف بزرگ ميان قدرت و مسووليت و تجربه گذشته، آيا بهتر نيست با كنارهگيري خود، اجازه دهيم اين شكاف برطرف شود و همه ساختار يك كاسه گردد؟ به نظر من اگر ميتوانستيم چنين كنيم، بسيار خوب بود ولي اين شيوه از طريق عدم شركت در انتخابات لزوما مرتفع نخواهد شد. از يك سو شكاف مزبور عميقتر از آن است كه با انتخابات رياستجمهوري قابل حل باشد. بايد شيوههاي ديگري را براي حل آن امتحان كرد. از سوي ديگر عوارض چنين انتخابي براي كشور سنگين است، حتي اگر منافعي هم داشته باشد، بايد به اين عوارض توجه كرد. نمونه تجربي نشان ميدهد كه دوره احمدينژاد، سراسر زيان بود و كشور را براي دههها به عقب برد. ضمن اينكه هدف ارزشمند مورد نظر يعني كاهش شكاف قدرت و مسووليت نيز نه تنها حاصل نشد بلكه تشديد هم شد. پرسش بعدي اين است كه چگونه ميتوان درباره شركت يا عدم شركت تصميم نهايي را گرفت و ادعا كرد كه شرايط مطابق آنچه در اين نوشته آمده است، براي شركت فعال در انتخابات فراهم است يا نيست. اين كار فقط از طريق گفتوگوي آزاد و عمومي و به دور از انگزنيها و پيشفرضها ممكن است. هر چند فرض بنده چنين بوده است كه از سوي نهادهاي تصميمگير در عمل علاقهاي به شركت حداكثري و حضور اصلاحطلبان وجود ندارد، مگر آنكه شركت آنان مثل سال 1398 باشد كه شركت نيست، ولي در حال حاضر براساس اين تحليل رفتار نخواهم كرد و فرض را بر اين ميگذارم كه سياست رسمي به گونهاي شكل خواهد گرفت كه انگيزه را براي مشاركت فراگير باز نمايد. به ويژه با توجه به مواضع اخير رهبري محترم نظام بايد منتظر بود و ديد كه افراد و نهاد تعيينكننده سرنوشت انتخابات تا چه حد حاضر هستند كه زمينههاي تحقق ديدگاه مزبور را فراهم كنند؟ البته حتي اگر چنين هم شود يك نكته باقي خواهد ماند و اينكه چگونه ميتوان كشور را با يك رييسجمهور برآمده از خواست اكثريت مردم و يك مجلسي كه به معناي دقيق كلمه معرف اقليتي از جامعه است اداره كرد؟ مجلسي كه در جريان روز دوشنبه چهارم اسفند نهايت بيتدبيري خود را در مقابله با دولت نشان داد. وجود دو نهاد با دو مبناي انتخاباتي متفاوت موجب تشديد چالش وشكاف مديريتي كشور خواهند شد. متاسفانه ساختار تصميمگيري ايران هنوز نتوانسته است كه مبناي راي مردم را بهطور كامل در همه موارد تعميم دهد تا نهادهاي برآمده از آن واجد هماهنگي لازم شوند. اين يكي از بدترين مسائل ايران است كه بايد حل آن مورد توجه و اولويت قرار گيرد و اصلاحطلبان بايد در برنامه خود به آن اشاره كنند.
قيمتش چند؟
تصور ميكنيم همه چيز فقط موكول به اراده افراد است و كافي است اراده كنند تا بشود و حتي با وجود اينكه بلاي 8 سال شعار «ما ميتوانيم» را با نابودي 800 ميليارد دلار نفتي در مقابل هيچ به چشم ديدهايم، هنوز بسياري موضوع را در اين ميبينند كه اگر اين برود و آن بيايد مساله حل است. انگار جهان از جنس خمير است و فقط منتظر تا يك نفر بيايد آن را ورز دهد و به هر شكلي كه خواست دربياورد. اين نگاه فقط اختصاص به مردم عادي ندارد كه حتي در اقشار نخبه با درجه تحصيلات بسيار بالا هم ميتوان آن را ديد كه گمان ميكنند همه چيز در اراده يك نفر متمركز است و همين كه او نباشد و يكي ديگر باشد، گل و بلبل ميشود و با اينكه بارها خلاف آن را ديدهاند، باز هم بر اين عقيده پاي ميفشرند كه اين برود و آن بيايد، گلستان ميشود. همين الان در آستانه انتخابات پيش رو هم همين را ميبينيم كه به ناگهان يك سري اسم ريز و درشت مطرح ميشود كه چه نشستهايد، همين الان است كه اين ميآيد و شقالقمر ميكند و كن فيكون ميشود. اما دريغ از اينكه بگويند اين گلستاني كه قرار است برويد، چگونه و با چه هزينهاي ساخته خواهد شد؟ يعني قرار است در مقابل آنچه به دست ميآوريم، چه از دست بدهيم؟ آيا مفت و بيهزينه اين اتفاق رخ خواهد داد؟ وقتي حتي براي خريد يك كيلو پنير بايد مثلا 50 هزار تومان بدهيم، اين گلستاني كه وعدهاش را ميدهند، چقدر خرج برميدارد؟ درست مانند همان ملك اول يادداشت، قرار است چه بدهيم و چه بگيريم؟ مگر ميشود كه هيچ چيزي نداد و همه چيز گرفت؟ آيا نبايد اول بدانيم در مقابل آنچه قرار است به دست بياوريم، چه از دست ميدهيم كه بتوانيم تصميم عاقلانه بگيريم؟ اگر قرار است هزينه از جيب ما پرداخت شود، قطعا بايد بدانيم قيمتش چند است. 800 ميليارد دلار ديگر؟