بلند شو آقاي پله
مرضيه حسينخاني
در مستند جديدي كه نتفليكس از زندگي پله منتشر كرده ،جزييات تازهاي از زندگي اين اسطوره بزرگ فوتبال به نمايش درآمده است. از جمله اينكه او ديگر نميتواند بدون كمك ويلچر و واكر راه برود. فكر ميكنيد اين چيزي جز يك شوخي بيمزه است كه «پله» قدرت راه رفتن را از دست داده؟ از آن دست شوخيهايي كه بزرگترها اسمش را ميگذارند قسمت و ما به آن ميگوييم دنياي لعنتي. فرقي هم نميكند كدام درست باشد وقتي واقعيت به شكل مسلم و محتوم مقابل چشمان ماست: «پله نميتواند راه برود». وضعيت فعلي پله ميتواند دستمايه خوبي براي اثبات نوع انديشه يونانيان باستان در مورد ۱۲ ايزد كوه المپ باشد. خدايگاني كه يكيشان عشق هديه ميداد و ديگري نفرت و جنگ. يكي الهه باروري بود و آن يكي خداي شكار. در مورد پله هم بايد دست همين ايزدها در كار باشد. ربالنوع عاشق فوتبال، در نوجواني قدرتي جادويي داده بود به نلسون تا دنيا را بهتزده كند و لقب «پله اسطورهاي» را به دست آورد و حالا ربالنوعي ديگر براي اينكه لج اولي را در بياورد، در سن پيري رفته سراغ همان پاها و افليجشان كرده است؛ وگرنه اين همه درد و مريضي توي دنيا. چرا بايد درست همان عضوي نابود شود كه «رقص ميانه ميدان» را باز تعريف كرده بود؟ واقعا كه شوخي بيمزهاي است! ادينيو سال گذشته گفت: «روحيه پدرم بسيار شكننده شده است. مفصل ران او عوض شد و روند ريكاوري خوب پيش نرفت. بنابراين او هنگام راه رفتن مشكل دارد و اين باعث ايجاد نوعي افسردگي شده است. تصور كنيد، او سلطان است، هميشه شخصيتي ثابت شده و مهم بود و حالا امروز نميتواند حتي به درستي راه برود.» پسر پله همچنين گفته بود به همين دليل پدرش علاقهاي به بيرون رفتن از خانه ندارد و به نوعي احساس شرمساري ميكند. شايد بتوان به پله حق داد كه دلش نخواهد از خانه خارج شود. او حق دارد شرمسار باشد. او معناي شكوه از دست رفته، شكوه مضمحل شده را اكنون و با تمام پوست و گوشت و استخوانش درك ميكند و دلش نميخواهد ما نيز چنين تجربه تلخي داشته باشيم. او نميخواهد تصوير بينظيري كه در ذهن ميلياردها نفر از مردم زمين ثبت كرده بيشتر از اين نابود شود. دوست ندارد مردم ببينند، پسري كه روزي يازده نفر را به دنبال خودش ميكشاند و آنها به گرد پايش هم نميرسيدند، حالا با واكر و ويلچر و با كمك ديگران جابهجا ميشود. شايد تلاش او بهطور كامل منجر به تثبيت تصوير جاودانهاش همراه با لبخند مرواريدگونه وسط صورتي تيره نشود، اما اين احتمالا همه كاري است كه اين روزها از دستش برميآيد. لطف بزرگي به همه عاشقان فوتبال. براي آنان كه با مرگ مارادونا چيزي از جهانشان كم شده ديدن پله در حالي كه از كمر به پايين فلج است، چه حسي خواهد داشت؟ حالا ما اميدواريم كه مرد مقدس فوتبال، پله افسانهاي بتواند در نبردي كه پايش به آن كشيده شده پيروز شود. بعد از آن همه پيروزي و عبور از مدافعان و دروازهبانها و شكستن قفلهاي دروازه، حالا در آخرين نبرد مهم زندگياش هم برنده شود. خدايگان، تقدير، اقبال و هر چه كه اسمش باشد، اميدواريم آنها هم شبيه تمام مدافعاني كه روزي مقابل پله قرار گرفتند، مقابل معجزه اين بازيكن زانو بزنند تا بهترين بازيكن قرن، يك بار ديگر روي پاهاي خودش، همان دو پاي جادويي بايستد و با لبخندي به پهناي صورت در ميان طرفداران و مريدانش ظاهر شود.