چيزهايي كه بنييعقوب
در فرمانده مسعود نگفت!
بامداد لاجوردي
كتاب «فرمانده مسعود» شامل مجموعه مصاحبههاي ژيلا بنييعقوب با نزديكان احمد شاه مسعود يا به قول خودشان «آمر صاحب» است. در يك نگاه كلي مصاحبههاي اين كتاب به نقش احمدشاه مسعود در دو رويداد مهم افغانستان يعني حضور شوروي و فعاليت طالبان در اين كشور ميپردازد. ژيلا بنييعقوب در اكثر مصاحبهها سوالات خود را با چگونگي آشنايي هر يك از مصاحبهشنوندهها با مسعود آغاز ميكند سپس پرسشهايي درباره اخلاق شخصي او يا خط قرمزهاي اين فرمانده مبارز ميپرسد و درنهايت با طراحي سوالاتي درباره اينكه هنگام ترور آمر صاحب كجا بودهاند و چطور خبر را شنيدند به پايان ميبرد. هر چند بنييعقوب در برخي مصاحبهها درباره نگاه مسعود به چند همسري مردان افغانستاني ميپردازد اما مشخصا اين موضوعات مساله و دغدغه بنييعقوب نيست.
مصاحبه شنوندهها هم پاسخهايي مشابه ميدهند؛ اغلب در دوران حاكميت شوروي در افغانستان با احمدشاه مسعود آشنا شده بودند و طبعا چون از نزديكان او هستند، بالاتفاق از منش و شخصيت او به نيكي ياد ميكنند و ميگويند مبارزي اهل ايمان بوده و مقيد به امور دين. اكثر آنها ميگويند سلطان مسعود از مردهاي چند همسر خوشش نميآمده يا از سيگار بيزار بوده است يا مثلا در پاسخ به اين سوال كه آيا احمدشاه مسعود را يك نظامي ميدانند يا مصلح، همان طور كه خواننده انتظار آن را دارد، همه دوستان و ياران سابق احمد شاه مسعود معتقدند او جنگ را براي صلح ميخواسته و به ماجراهايي مشابه نيز اشاره ميكنند تا نشان دهند احمدشاه مسعود يك مبارز بوده و نه يك نظامي. در نقد اين كتاب ميتوان گفت ژيلا بنييعقوب فرصتسوزي كرده و نسبت به حجم كتاب، خواننده اطلاعات چنداني كسب نميكند چراكه اكثر سوالات تكراري و گذري است؛ مصاحبهكننده درجوابها عميق نميشود و لايههاي مغفول بحث را واكاوي نميكند و چون سوالاتي واحد از تعداد زيادي شخصيت نسبتا همفكر پرسيده شده لذا پاسخها از اوايل كتاب تكراري و فاقد نكتهاي جديد است و برخلاف انتظار، بنييعقوب نسبت به بسياري از مسائل مهم و مبهم افغانستان بيتفاوت گذشته است. براي مثال او كنجكاوي عميقي درباره جايگاه زنان در سياست و اجتماع افغانستان ندارد يا نسبت به اختلافات قومي و مذهبي اين سرزمين دادههايي راهشگا به دست نميدهد يا از همه مهمتر درباره منابع مالي جريان احمدشاه مسعود در طول 40 سال گذشته هيچ نميپرسد و جز يكي، دو مورد كه مصاحبه شونده خود اطلاعات ميدهد، بنييعقوب هيچ كنجكاوياي به خرج نميدهد تا اطلاعات مهمترين بيرون بكشد. انگار مثلا براي بنييعقوب هيچ اهميت نداشته كه يك جريان سياسي چطور منابع مالي خود را تامين ميكند يا اسلحه از چه طريقي تهيه ميكند؟! در حالي كه مهمترين سوال براي شناخت يك گروه نظامي- سياسي شناسايي منابع مالي و تسليحاتي آنهاست! و شايد طرح چنين سوالاتي به مخاطب ايراني، اطلاعاتي بسيار سودمند و پرفايده درباره رابطه احمدشاه مسعود با ايران به دست ميداد. در اين كتاب در پارهاي از موارد خواننده احساس ميكند بنييعقوب چنان جذب كاريزماي احمدشاه مسعود شده كه وجه كنجكاوانه خبرنگاري و پژوهشگرانه خود را به حالت تعليق درآورده است. براي مثال بنييعقوب بهرغم آنكه در جريان سوالاتش به نگاه متفاوت يكي از اقوام افغانستان به مسعود اشاره ميكند اما هرگز گفتوگويي را با چهرههاي شاخص آن قوم ترتيب نميدهد تا خواننده بتواند احمدشاه مسعود را از زاويه ديد مخالفانش هم بشناسد. درج اسم ژيلا بنييعقوب به عنوان مصاحبهكننده، انتظاركنجكاوي و چالشهاي جدي براي افرادي كه او را ميشناسند، ايجاد ميكند اما اين اتفاق نميافتد و خواننده بهرغم مطالعه صدها صفحه مصاحبه با دستاني نه چندان پر،كتاب را به كتابخانه ميسپارد. البته نقد به كتاب «فرمانده مسعود» تنها به طراحي سوالات بنييعقوب مربوط نميشود.يكي از ايرادات جدي كتاب فقدان فهرست نمايه موضوعي، اسامي شخصيتها و مكانهاست. نبود چنين فهرستي در كتاب پژوهشگران را به سختي مياندازد به طوري كه احتمالا اگر كسي بخواهد مثلا درباره نسبت عبدالله با احمدشاه مسعود مطالعه كند، ناچار است كل كتاب را مو به مو بخواند تا نقل قولي، خاطرهاي يا قضاوتي را از دست ندهد. به همين ترتيب كتاب فاقد نقشه افغانستان است يا خط زماني رويدادهاي مورد اشاره در مصاحبهها به عنوان ضميمه دركتاب نيامده است. ضميمه كردن نقشه افغانستان يا خط زماني رويدادهاي اين كشور، كتاب را دوچندان سودمند ميكرد چون بعيد به نظر ميرسد حتي خوانندگان بومي نسبت به موقعيت قرارگيري روستاها و شهرهاي افغانستان اشراف كامل داشته باشند درحالي كه بنييعقوب احتمالا فرض دانسته كه خواننده نسبت به همه اين امور سياسي، تاريخي و جغرافيايي آگاه است اما واقعيت اين طور نيست. در پايان بايد گفت بدون ترديد ژيلا بنييعقوب بسيار كوشش كرده تا توانسته اين افراد مهم در افغانستان را پاي مصاحبه بنشاند؛ اما دريغ كه با وجود به دست آوردن چنين فرصت غنيمتي از طرح پرسشهاي بسيار حياتي صرفنظر كرده و بعضا چنان جذب شخصيت مسعود شده كه از مسائل مهم نظير نزاعهاي قومي، زنان يا ارتباط مسعود با ايران غافل شده است. هر چند در برخي از سوالات به صورت خيلي گذرا به اين مسائل اشاراتي شده اما مخاطب ايراني درباره بسياري از اين مسائل بياطلاع است.