نگاهي به سريال «ملكه گدايان» به كارگرداني حسين سهيليزاده
صنعت پر سود مافياسازي
محمدحسن خدايي
در صنعت سريالسازي اين روزهاي ايران، نوعي گرايش در بازنمايي وضعيت اينجا و اكنوني ما به وجود آمده كه در آن يك نيروي مافيايي سررشته بعضي امور پيدا و پنهان جامعه را در دست گرفته و براي نيل به اهداف شوم خود به اقتصاد و حتي سياست پرداخته است. نمونههايي چون هيولا، مانكن، نهنگ آبي، آقازاده و اين آخري يعني «ملكهگدايان»؛ مصداق بارز اين قضيه است. برساختن يك جهان پر رمز و راز مافيايي كه علاوه بر جذابيت براي مخاطبان بر اين نكته اشاره دارد كه گويي مدتي است افرادي در سايه توانستهاند با ايجاد تشكيلات مافيايي از راههاي غيرقانوني، دمودستگاهي بر هم بزنند و حتي با نفوذ در بروكراسي اداري، كسب ثروت و قدرت كنند. از منظر جامعهشناختي اين مساله قابل مطالعه است كه چرا سريالسازي در ايران امروز اينچنين مسير عوض كرده و ميل به نمايش يك جهان مافيايي و غيرشفاف را اولويت بخشيده است. البته كه جهان مافيا و در اين موارد خاص «مافياي ايراني» براي مخاطبان ميليوني سينما و تصوير جذاب است اما هر چه باشد، نميتوان از منطق انباشت سرمايه به راحتي گذر كرد و تنها به زيباشناسي پرداخت و اين مدعا را پذيرفت كه گويي اين آثار واجد شكلي از رسالت اجتماعي است. گرايش به بازنمايي افراد فرادست كه ثروت خويش را از طريق فساد كسب كرده ، يا با عبارت دقيقتر غارت كردهاند اين روزها بيش از گذشته بر اين نكته اشاره دارد كه گويي در فضاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي ما، اميد چنداني به گشايش اوضاع مشاهده نميشود بنابراين ميل به مافيايي شدن براي كسب موفقيت طرفداران گستردهاي يافته است. همان كليشه «ره صد ساله را يك شبه پيمودن» حتي اگر به زندان و دادگاه ختم شود باز هم براي عدهاي بهتر از ناكامي و گمنامي است. اگر از راه متعارف نميشود به موفقيت رسيد، ميتوان راههاي بديل را جُست و از طريق مافيا به جايگاهي درخور رسيد.
اگر آثار سينمايي به خاطر مساله زمان در بازنمايي زندگي فرادستان محدوديت دارد اما سريالهاي شبكه خانوادگي، سر فرصت اين امكان را فراهم ميكنند كه زندگي فرادستان را به نمايش گذارند. سريال «ملكه گدايان» تلاش دارد همين كار را به انجام برساند. قرار است شاهد تقابل مافيا با جامعه باشيم؛ آن هم با استثمار كودكان فرودستي كه از بدو تولد به مالكيت اين شبكه اختاپوسي درآمده و نقش پيادهنظام ملكه را عهده دارند. با آنكه نوشتن در باب سريالي كه تنها 8 قسمت از آن منتشر شده، ميتواند امري مخاطرهآميز باشد و لاجرم ادعاي جامعيت و مانعيت را ناممكن كند اما همين تعداد نقشه راه را تا حدودي ترسيم ميكند. بعد از سريال مانكن اين بار حسين سهيليزاده به سراغ مافياي مواد مخدر و سيستم توليد و توزيع پيچيده آن رفته است. روايتي از زندگي فردي به نام البرز كه از همان ابتدا هويتش انكار شده و با وجود مشكلات قضايي كه در بازگشت به ايران دارد، مجبور ميشود در روز عروسياش در تركيه از طريق قاچاقچيان به ايران بازگردد. او كه دكتراي شيمي دارد بيآنكه بخواهد وارد جرياني خطرناك از تجارت پرسود مواد مخدر شده و همچون آوارگان، روزگار خود را ميان گدايان و فرامين زني كه ملكه ناميده ميشود در تهران ميگذراند. تخصصي كه البرز در دانشكدههاي معتبر آلمان كسب كرده به كار صنعت پر سود توليد و توزيع مواد مخدر صنعتي ميآيد. پس عجيب نيست كه او با ترفندهاي مختلف مافيا، قدم در راهي گذارد كه به توليد و توزيع مواد مخدر ياري رساند.
به كما رفتن پدر، بازگشت غيرقانوني به موطن، سرگرداني در متروپليس تهران، سفر قهرمان را واجد خودآگاهي اوديسهوار خواهد كرد. اما نكته اينجاست كه سريال ملكه گدايان در تداركي كه به اين منظور ديده تا حدود زيادي سهلانگار عمل ميكند. شايد بزرگترين ضربه را از شخصيت البرز و آن چيزي كه يونيانيان باستان تحت عنوان «اِتوس» ميناميدند، متحمل ميشود. اگر اتوس را «منش» شخصيت در نظر آوريم، بازي «آرمان درويش» در نقش البرز بيش از اندازه مغاير با منش يك انسان هويت از دست داده است كه بعد از مدتها به موطن بازگشته و در خيابانهاي تهران آواره و سرگردان شده است. رفتار البرز نوسان چنداني ندارد، او هميشه با اعتماد به نفس در حال مبارزه با نيروهاي شرّ و موانع بشري است. بنابراين حضورش مكانيكي و به نوعي در خدمت ايدئولوژي قهرمانساز نويسنده و كارگردان است. لحن و بازي يكنواخت آرمان درويش به محاق رفتن هيجانات را دامن ميزند و دقايق پرتنش را بيخاصيت ميكند. او شبيه قهرمانان «رومنس» در ادبيات قرون ميانه اروپاست، گويا هيچگاه شكست نميخورد و مانند يك شطرنجباز ماهر، بازي خويش را در مقابل مافيا به پيش ميبرد.
ملكه گدايان در رابطه با عشق هم هست. روايتي مملو از عاشقانههايي كه بيش از آنكه منطق حسي و عقلي خويش را توضيحپذير كند، تماشاگران را به شگفتي وا ميدارد. فيالمثل احساسي كه شخصيت آريا با بازي محمدرضا غفاري به افرا با بازي باران كوثري نشان ميدهد با تمامي موجهسازيها بيش از آنكه به اجرا درآيد مدام از طريق كلام توضيح داده ميشود. اصولا سينماي ايران به علت محدوديتهاي شرعي، عرفي و قانوني، روابط عاشقانه را كموبيش از طريق استعاره و كلام برميسازد. بنابراين چه در سريال مانكن و چه در ملكه گدايان، نوعي لوگوسمحوري در جريان است كه مخاطبان را به اين صرافت مياندازد كه چرا مدعاي اين عشق را بايد پذيرفت. ساختن جزييات است كه روايت را رستگار ميكند اما فيلمنامهاي كه حامد افضلي و امين محمودي به نگارش درآوردهاند، اين جزيينگري استراتژيك را قرباني كليتسازي قهرمانپرورانه ميكند. به ياد بياوريم كه چگونه البرز در دادگاه حاضر ميشود تا نسبت خويش را با والدينش اثبات كند. البرزي كه به اتهام قتل از ايران متواري شده و مدام از ترس و هراس در ايران بودن ميگويد به راحتي در دادگاه حضور به هم ميرساند و اقامه دعوا ميكند. اما روايت كارگردان از اين حضور در دادگاه آن چنان كوتاه است كه نه ترسي را ميرساند و نه فرآيند قضايي را به اندازه بازنمايي ميكند.
ملكه گدايان مانند سريال مانكن در رويتپذير كردن پليس، دادگاه، نهادهاي مسوول، ساختارهاي قوام بخش سياسي، اجتماعي و اقتصادي، ممسكانه عمل ميكند تا جهان مافيايي و آدمهايي كه آن را ساخته و مديريت ميكنند، نمود بيشتري يابد. گويي با غياب دولت و آپاراتوسهاي انتظامبخش آن روبهرو هستيم. اما نبايد از ياد برد كه مافياي نوين وطني بيش از آنكه در فضاي غيررسمي فعاليت كند، تلاش دارد با رشوه و تطميع در نهادهاي رسمي نفوذ كرده و آنان را در جهت منافع خويش به كار اندازد. حضور پارسا با بازي فرزاد فرزين براي آزادي داريوش با بازي عرفان ناصري را در نظر بگيريم كه چگونه با ظاهري لاكچري به كلانتري مراجعه كرده و فرادستانه با محيط كلانتري رفتار ميكند. سريال از ياد ميبرد كه او خلافكاري است كه براي بقا بايد بيش از اين احتياط و تدبير به كار برد.
ملكه گدايان غياب طبقه متوسط و همدستي فرادستان و فرودستان در يك وضعيت آنامويك است. حسين سهيليزاده نشان داده كه در بازنمايي هر دو طبقه گاه به بيراهه ميرود. فيالمثل زيست كودكان در ملكه گدايان همچنين زندگي فرادستان در آن چندان نميتواند ما را از كليشههايي كه از مناسبات اين دو طبقه در رسانهها ساخته شده، جلوتر برد؛گويا فرودستي و فرادستي از بازنماييناپذيرترين طبقات اجتماعي در سينماي ايران هستند. حال كه قرار است در يك اتحاد نامقدس بر سر هر چهارراه در ازاي پول، صنعت پر سود مواد مخدر را رونق بخشند. با ملكهاي كه گويا عاشق گدايان است و در مهمانيها واجد فرهنگ والا.