• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4890 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۷ اسفند

تاملي درباره چگونگي تحقق يك مفهوم

در جست‌وجوي شادي با ابزار جشن

عباسعلي منصوري

اگر نتوانيم بگوييم كه جامعه ما يك جامعه ناشاد است حداقل مي‌توانيم بگوييم كه جامعه ما طلب جشن و شادي فراوان دارد در حدي كه گويي عقده جشن و شادي داريم، به خاطر همين طلب و عقده است كه به بهانه‌هاي ريز و درشت مناسك جشن‌گونه (خصوصا جشن‌هاي محلي كه به كمك رسانه به سرعت شهرتي در سطح ملي پيدا مي‌كنند) مي‌سازيم. اما روشن است كه برگزاري اين جشن‌ها نه از سر شادي بلكه به منظور مقابله با غم‌ها و اندوه‌ها و عقده‌ها و سرخوردگي‌هاست. افزايش مناسك جشن‌گونه نشان از شاد بودن ما ندارد، بلكه نشان از نياز ما به شادي دارد. البته اين به اين معنا نيست كه ما حق نداريم براي فرار از غم‌ها، جشن تدارك ببينيم بلكه رهنمون به اين نكته مهم است بايد قدري بيشتر و آگاهانه‌تر در مفهوم جشن و شادي تامل كنيم و در طلب شادي راه را گم نكنيم. 
جشن اين نيست كه ما دل‌مان گرفته باشد و براي رهايي از اين دلتنگي تصميم بگيريم كه جشني برپا كنيم. اتفاقا جشن غالبا برنامه‌ريزي شده نيست بلكه لحظات خوشي است كه اتفاق مي‌افتد و بعد ما از آن با عنوان جشن ياد مي‌كنيم. يا بهتر است كه بگويم جشن واقعي همين است و صورت اول اداي جشن يا تمنا و طلب جشن است. در جشن در واقع يك شادي و انبساط دروني اتفاق مي‌افتد. يعني بيشتر اتفاقي در درون ما مي‌افتد تا در بيرون از ما. به خاطر همين است كه چندان تكرارپذير نيست. اما شبه‌ جشن را مي‌توان بارها و بارها تكرار كرد. آنچه در جشن اتفاق مي‌افتد، اين است كه فرد براي لحظاتي چنان غرق در حال مي‌شود كه از گذشته و آينده فارغ مي‌شود. اين فراغت به اين خاطر است كه براي لحظاتي ستيزها و تضادها و كشمكش‌ها و افسوس و تمناهاي فرد در تعليق مي‌افتد و فرد نوعي از وحدت، يكپارچگي و خاطر جمعي را تجربه مي‌كند.  اما در شبه‌ جشن اين لحظات با اين كيفيت حاصل نمي‌شوند زيرا فرد در وسط شبه‌ جشن همچنان با اين تضادها و كشمكش‌ها كلنجار مي‌رود و با توسل به جشن سعي مي‌كند كه خود را به غفلت بزند. ضمن اينكه در شبه جشن معمولا فرد پس از اتمام جشن نوعي ندامت و سرخوردگي را تجربه مي‌كند. بنابراين در شبه جشن فرد در لحظات و بحبوحه جشن هم نگراني تمام شدن اين لحظات را دارد (زيرا از زمان فارغ نيست) و هم دلنگراني سرخوردگي و تلخي پسا جشن را با خود به همراه دارد. شبه جشن چون تصنعي است كاركرد شادي بخشش به مرور زمان كمتر و كمتر مي‌شود و افراد براي شادي بخش نمودن آن مجبورند كه هيجان شبه جشن‌ها را روزافزون كنند (گاه ممكن است اين كار را تا سرحد خروج از اخلاق و بلكه خروج از عقلانيت و تجربه جنون پيش ببرند) اتفاقا همين‌جاست كه چالش افراد با پستوي درون‌شان شروع مي‌شود و گرفتار يك چالش آزار‌دهنده مي‌شوند. يعني از يك طرف ندايي در درون‌شان پيمودن اين مسير را سرزنش مي‌كند و از طرف ديگر نياز به رهايي از اندوه، آنها را به اين سمت سوق مي‌دهد.
در مورد ماهيت جشن و شادي مي‌توان بيشتر تامل كرد. يكي از اينها تامل‌ها كه به‌زعم بنده مهم و كارگشاست همين نسبت جشن و شادي است. بله نمي‌توان منكر شد كه جشن نسبتي با شادي دارد اما نبايد براي شاد بودن در پي جشن بود. در اين ايام بسياري از ما براي شاد بودن در پي جشن هستيم بلكه تشنه و منتظر جشن هستيم. به همين خاطر است كه بهانه‌هاي مختلفي براي جشن درست مي‌كنيم. يا از اينكه مدت‌هاست كه در يك جشن عروسي شركت نكرده‌ايم دل افسرده‌ايم. اين طلب در درون ما چنان زياد است كه مناسك ديني را به سمت نوعي جشن انگاري و جشن‌زدگي سوق مي‌دهيم و حتي چنان طلبكار جشن هستيم كه نمي‌توانيم بپذيريم كه دين، دلنگران سرمست شدن و غفلت ماست و از همين روي است كه بسان تالار جشن عمل نمي‌كند.  البته از آنچه گذشت نمي‌خواهم نتيجه بگيريم كه نبايد به بهانه‌هاي كوچك براي شاد شدن اهميت دهيم و حتي نمي‌خواهم خلاقيت در ايجاد بهانه‌هايي براي شاد بودن را كم اهميت بدانم. اتفاقا به‌شخصه معتقدم كه نبايد اين بهانه‌ها را از خود و اطرافيان و مردم سلب كنيم، چون در ازاي اين سلب چيز مهم‌تري به دست نمي‌آوريم، بلكه چيز مهم‌تري را از دست مي‌دهيم. كساني كه بهانه‌هاي متكثر براي انواع شادي‌ها را به بهانه رسيدن به شادي اصيل و بايسته نفي مي‌كنند، در ابرهاي آرمان‌گرايي (آن‌هم بر فرض كه آرمانش و تلقي‌اش از شادي اصيل و بايسته درست باشد) سير مي‌كنند و تكثر و اختلاف انسان‌ها و 
ذو مراتب بودن توان آنها را نديده مي‌گيرند.
آنچه مي‌خواهم بگويم اين است كه شادي برابر با جشن نيست، شاهراه شادي جشن نيست، زيرا شادي امري دروني است و جشن (به تعبير بهتر شبه جشن) امري بيروني است و تا مادامي كه ما شادي را از بيرون جست‌وجو مي‌كنيم به آن دست نخواهيم يافت و همچنان تشنه و منتظر جشن خواهيم ماند. غفلت از ساحات و احوالات دروني و اشتغال دايم به بيرون و سرگرمي‌هاي آن، بيشتر از اينكه ما را شاد كند، دستخوش ملال مي‌كند، زيرا ما را گرفتار خطرناك‌ترين و جانكاه‌ترين اندوه و ناشادي يعني حس عبث و بيهودگي مي‌كند. البته اندوه ناشي از بيهودگي لزوما در اين چهره خودش را آشكار نمي‌كند بلكه در اشكال ديگري از اندوه نمايان مي‌شود كه روانشناسان خبره مي‌دانند كه اين اندوه‌ها در واقع صورتي ديگر از اندوه حس بيهودگي هستند. اما همچنانكه بي‌توجهي به درون و احوالات دروني مي‌تواند اسباب اندوه و پشت كردن به شادي عميق شود، بي‌توجهي به بيرون و ساحاتي از وجود ما كه با بيرونيات تماس دارند، مي‌تواند زمينه‌ساز اندوه و پشت كردن به شادي شود.
هنر شاد زيستن، هنر جمع بين اين دو وجه از زندگي يا دو ساحت وجودي انسان است. هنر غرق نشدن در روزمرّگي و در عين حال فراموش نكردن وجه روزمرّگي و نيازهاي فيزيولوژيكي انسان است.
اما رسيدن به اين هنر تماما در اختيار فرد انساني نيست و جامعه و اوضاع آن نقش مهمي در رعايت اين اعتدال و نيل به هنر شاد زيستن دارد. به هر ميزان كه جامعه‌اي از اعتدال در اين دو وجه زندگي غفلت كند و يكي از دو وجه را ناديده يا سركوب كند، هنر شاد زيستن و رعايت اعتدال براي افراد آن جامعه دشوارتر مي‌شود و افراد لازم است براي رسيدن به اعتدال و هنر شاد زيستن رياضت بيشتري بكشند و بر اهل نظر پوشيده نيست كه كسي كه از عموم مردم انتظار رياضت كشيدن را داشته باشد، نه تنها به اهداف مورد نظرش نمي‌رسد، بلكه بايد منتظر نتايج و لوازم ناخوشايندتري در ساحات مختلف دينداري، فرهنگ، زبان و... باشد.
البته مساله جشن در ايران فعلي ما، سويه‌هاي جامعه‌شناسانه بسيار مهمي دارد و جامعه‌شناسان حتما بهتر مي‌توانند از اين بعد مساله جشن در ايران فعلي را پيگيري كنند كه چرا طلب ما براي جشن و ميل ما براي مناسك‌سازي جشن‌گونه روزافزون است.
پژوهشگر و استاد دانشگاه

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون