روايتي زنانه از تلاشها و نگرانيهاي زنان افغانستان به موازات مذاكرات صلح
آتش بس!
زهرا چوپانكاره
«ميبينم... جوان ساقط بينوا... به روشني ميبينم كه شما هرگز به قدر اين لحظه به ارتكاب جنايتي تازه و بسيار وحشتناك نزديك نبودهايد.» اين جمله در ملاقات تيخون و استاوروگين بر زبان تيخون جاري شد. دو شخصيت مهم كتاب شياطين اثر داستايفسكي. ميگويد در آن سالهايي كه خانهشان حكم مكتب و كتابخانه و جانپناه و حصر و زندان را برايش داشت، زماني كه بدون حضور يكي از مردان محرم نميتوانستند راهي كوچه و خيابان شوند،كتابها بودند كه پنهاني راهشان را به خلوت او و خواهران محصورش پيدا ميكردند و برخي از آن كتابها را نام ميبرد:«جنايت بشريت؛ آدمفروشان قرن بيستم، جنس دوم، پر، بينوايان، رمانهاي داستايفسكي و...» از آن زماني كه فريحه دركلاس دوم ماند و يك روز فهميد كه ديگر نميتواند مثل برادرش به مدرسه برود سالهاي بسيار گذشته؛ سالهايي كه به قول خودش به او نشان دادند كه «طالب» يعني چه. او حالا زن جواني است كه آن تصوير روشن از كودكياش را در دل نگه داشته و در اين روزهايي كه فعالان مدني و زنان بيش از هر زمان ديگري با چشمان نگران گفتوگوهاي صلح افغانستان را دنبال ميكنند و هر چند روز يك بار خبر ترور و انفجار ديگري را ميشنوند، ديگر نميخواهد صدايش را در خانه حبس كند. زنان جوان افغانستاني در تلاشند كه تن به تكرار خاطرات كودكي ندهند.
زماني كه طالبان بر افغانستان مسلط شد، فريحه ايثار دانشآموز «صنف دو مكتب» بود و قرار بود امتحانهاي نيمه سال تحصيلي را بدهند:«آمادگي كامل براي يكي از مضامين گرفته بودم كه فرداي آن روز به مكتب برويم كه خبر آمدن طالبان به همه جا پخش شد. از مادرم پرسان ميكردم كه چه وقت مكتب بروم؟ پاسخي كه از مادرم گرفتم اين بود كه طالبان بر افغانستان آمدند و دختران اجازه رفتن به مكتب را ندارند.» از همان روز او و برادرش كه همزمان وارد مدرسه شده بودند، راهشان جدا شد. او در خانه نشست و برادرش راهي مكتب شد. اين تناقضي بود كه برايش سوال ايجاد ميكرد و هر چه ميپرسيد باز همان جواب را از مادرش ميگرفت:«ميگفت يك زماني بالاخره موفق خواهي شد و درس خواهي خواند و به آرزوهايت خواهي رسيد.» اما هر سالي كه گذشت ديد كه نه تنها او كه در به روي خواهرانش كه براي دانشگاه درس خوانده بودند تا از پس كنكور ساليانه برآيند هم بسته شد. از آنجا به بعد ديگر هيچكدام نميدانستند تا كي قرار است اين وضعيت ادامه پيدا كند. بعد نوبت به پوشيدن برقع رسيد و مشاهده اينكه زنان چطور بابت اندازه پاچه شلوار، يا لاك روي ناخن مورد خشونت قرار ميگرفتند:«زنان عادت به پوشيدن برقع نداشتند، بارها ميافتادند و ميخاستند. محدوديت به خواهران من به اينجا رسيد كه بدون محرم نميتوانستند بيرون و حتي نزد داكتر بروند.» براي بيرون رفتن بايد منتظر ميشدند كه يا پدر يا برادرش در دسترس باشند تا آنها را همراهي كنند حتي اگر مقصدشان شفاخانه بود.
نامريي شدن
اينجاي قصه بود كه بحث كتابها به ميان آمد،كتابهاي كرايه،كتابهاي ممنوع و كتاب خواندنهاي پنهاني: «حتي خواندن كتاب برايمان محدوديت بود. بايد با يكي از مردان خانواده ميرفتيم وكتاب را كرا ميگرفتيم. هر لحظه ترس و هراس داشتيم كه ممكن است طالب ما را بگيرد.گفته بودند داستانهايي كه محتويات عاشقانه دارند، محتوياتي كه كفري خوانده ميشد، اجازه خواندن ندارند. شخصا به يادم هست پنهاني و از فاصلهاي دورتر ميرفتيم و كتاب كرا ميكرديم و ميخوانديم.» 6 سال گذشت و او بزرگ شد اما مرتبه آموزشياش همچنان در صنف دو ساكن مانده بود. او و دختران هممحلهاياش البته اين بخت را داشتند كه بتوانند خانه را تبديل به مدرسه مخفيشان كنند. خواهران بزرگتر فريحه نقش معلم را بر عهده گرفتند و او و دخترهاي همسايه «كرس مخفي خانگي» برگزار ميكردند. پدر تبديل به تنها نانآور خانه شده بود. فريحه تا كودك بود، ميتوانست دكانداري كند و لباس بفروشد، بعد كه بزرگتر شد در رده زنان قرار گرفت كه اجازه كار نداشتند. در اين ايام زنان در خانه ميكوشيدند با قاليبافي و هر چه ميشد درون چارديواري انجام داد به كمك معاش خانواده بيايند: « فهميدم نه تنها اجازه رفتن به مكتب ندارم بلكه از تمامي حقوقم محروم هستم؛ حتي از بازي بيرون از خانه. هر سال ميديدم محدوديتهاي بيشتري سر راهم قرار دارم. شش، هفت سال كه گذشت ديگر درك كردم كه طالب كيست و نظرياتش چيست و چه بينشي نسبت به ما زنان دارد. يعني جز محروميت و سركوب و ستم چيز ديگري نداشت.»
در زمستان سال 2001 ميلادي، دولت موقت افغانستان روي كار آمد؛ نشانهاي بر پايان قدرت رسمي طالبان در نظام سياسي افغانستان. آنچه در آن تاريخ و قبل و بعدش در افغانستان و جهان گذشت به لحاظ سياسي و اقتصادي و منطقهاي توفاني به پا كرد. درگوشه اين توفان اما دختراني بودند كه سالها از آخرين خاطراتشان از مدرسه ميگذشت و حالا اگر بخت و اقبال همراهشان ميبود، ميتوانستند به مدرسه بازگردند. درگوشه خانهها ماراتن خواندن فشرده درسها براي بازگشت به مدرسه شروع شد. مثل فريحه كه خودش بسيار بيش از كلاس دوم قد كشيده بود و بايد تمام اين مدرسه نبودنها را با خواندن و خواندن جبران ميكرد تا امتحان بدهد و به همان پايهاي وارد شود كه بايد ميبود. همان كلاسي كه اگر زندگياش به آهنگ معمول طي ميشد بايد در آن مينشست:«تلاشي كه آن زمان ما كرديم را نميشود بيان كرد. محدوديتي كه ما حس كرديم، قربانياي كه ما دادهايم از هر لحاظ قابل بيان نيست. خشونتي كه به صرف جنسيتمان بر ما روا شد، نامريي شدن ما قابل بيان نيست. بازيهاي كودكي من، جواني من قرباني شد.» و همين است كه وقتي دوباره صحبت از بازگشت طالبان ميشود، زناني مانند او به ياد تمام آن قرباني دادنها ميافتند و اين بار فكر ميكنند كه شايد بتوانند كاري كنند، شايد اين بار كه دستشان به توييتر و اينستاگرام و رسانهها ميرسد، بتوانند با هشتگ زدن و آواز خواندن و حرف زدن، نظر سياستمداران را به خودشان جلب كنند كه: ديگر نه! ديگر كافي است.
جنگ گرم عليه امنيت
از ترور شهناز رووفي، سعديه سادات و مرسل وحيدي 3 زن كارمند بخش دوبله شبكه تلويزيوني انعكاس در جلالآباد ولايت ننگرهار بيش از دو هفته گذشته است. 3 ماه قبل آنها ملاله ميوند، يكي از گويندگان همين شبكه و فعال مدني با تيراندازي مهاجمان كشته شده بود. مرگ اين 4 زن بخشي از موج حمله به فعالان مدني و به صورت مشخص خبرنگاران و اهالي رسانه در افغانستان است. نتيجه تراژدي قتل كارمندان انعكاس اين بود كه مدير اين شبكه اعلام كرد تا «بهبود شرايط» از استخدام هر كارمند زن تازهاي خودداري ميكند و تا اطلاع ثانوي هم زنان شاغل در اين شبكه را به خانه فرستاده است. گاردين چند روز پس از آخرين مورد حمله به زنان شاغل در انعكاس از قول زلمي لطيفي نوشت:« به كارمندان زن گفتهايم كه در خانه بمانند و سركار نيايند. تجهيزات مورد نياز آنها را برايشان فراهم ميكنيم تا بتوانند وظايفشان را از خانه انجام دهند.تا زماني كه شرايط بهبود پيدا نكند نميتوانيم زنان جديد استخدام كنيم. البته كه مايل به اين كار هستيم اما مساله مرگ و زندگي در ميان است، مساله امنيت در ميان است. تصميم سختي است.»
در چنين شرايطي از نظر ايثار، هيچكس از فعالان مدني و خبرنگار گرفته تا شهروندان عادي امنيت ندارد. او حالا كنشگر حقوق بشر و مسائل اجتماعي است و پژوهشگر حوزه مطالعات زنان. پس از آن همه سال محروميت از مدرسه و بعد از تلاش فراوان در خانه و بعد بازگشت به كلاس درس حالا ديگر كارشناسياش را در رشته علوم سياسي گرفته وكارشناسي ارشدش را در رشته رهبري و مديريت. 12 سال است كه به صورت رسمي با نهادهاي ملي و بينالمللي افغانستان در حوزههاي حاكميت قانون، دسترسي به عدالت و عدالت جنسيتي و صلح همكاري دارد. با حملههاي هدفمندي كه در ماههاي گذشته از فعالان رسانهاي گرفته تا دانشجويان دانشگاه كابل قرباني گرفته است، قاعدتا او هم بايد از همان دستهاي باشد كه بيشتر سايه اين تهديدها را بر سرش احساس ميكند. تهديد البته از نظر او به جان همه مردم كشورش افتاده و ميگويد كه جنگ گرمي عليه امنيت رواني و جاني شهروندان در جريان است. او علاوه بر طالبان و داعش هر گروهي كه مخالف افغانستان آرام و توسعهيافته است را در گروه كلي «دشمنان» قرار ميدهد:«اگر ما به دليل ناامني موجود و به اين دليل كه هدفمندانه مورد كشتار قرار ميگيريم خاموش بنشينيم بدون شك اگر امروز قرباني هستيم، فرداي امروز هم همچنان قرباني خواهيم بود.» براي همين است كه ميگويد، تلاش دارند تا نگرانيها و خواستهاي خود را به صورت روشن با گروههاي دخيل در مذاكرات صلح در ميان بگذارند تا زنان افغانستان را «از حاشيه به متن مذاكرات» بكشانند. اين پيام خطاب به تمام گروههاي دخيل است به قول او از طالبان گرفته تا ايالات متحده امريكا، اتحاديه اروپا و همسايگان افغانستان. آنچه ميخواهند به صورت روشن چيست؟ «حفظ نظام دموكراتيك افغانستان، حفظ قانون اساسي افغانستان كه تضمينكننده حقوق اساسي شهروندي و حقوق اساسي زنان است و آتش بس دايمي. اولين خواست زنان در افغانستان آتش بس دايمي است؛ در هر برنامه و حركت مدني كه به راه انداختيم اولين خواسته ما آتشبس بوده و ختم خشونتهايي كه هر روز زنان، جوانان،كنشگران و كادرهاي مجرب ما را قرباني ميكنند كه متاسفانه تا كنون به اين خواست خود دست نيافتهايم.» اما او ميگويد برنامههايشان را براي رسيدن به اين اهداف همچنان ادامه ميدهند، آنقدر ادامه ميدهند تا خواستههاي زنان بخشي از سرفصلهاي طرح صلح شود.
مردان كجا ايستادهاند؟
«آزادي جامعه درگروي آزادي هر دو جنس جامعه است. تعداد محدودي از مردان اكنون بر اين باور هستند و حداقل در دو دهه اخير برخي از آنها دوشادوش زنان براي اين هدف كار ميكنند.» ايثار اين را در پاسخ به پرسش از نقش مردان ميگويد. براي رسيدن به خواستههايي كه او برشمرد حالا چقدر از مردان افغانستان حاضرند زنان را همراهي كنند؟ او ميگويد كه هر چند كشورش در حال گذار به دوران مدرن است اما افكار جزمانديشانه و زنستيزانه هنوز بخش پررنگي در سپهر عمومي و خصوصي زندگي شهروندان دارد و جنس دوم شمردن زنان هنوز هم رايج است. با اين حال درگذر به دوران جديد يا به قول او از زماني كه «دموكراسي نيمبند» بر افغانستان حاكم شد، مردان به خصوص از نسلهاي جوانتركه اين روزگار را بيشتر درك كردهاند با ديد متفاوتي نسبت به گذشته به موضوع آزادي و حقوق زنان مينگرند: «خواستها و نگرانيهاي ما از سوي تعداد محدودي از مردان در جامعه مورد حمايت قرار گرفته. مثال بزرگش اعتراض اخير ما در برابر تصميم وزارت آموزش و پرورش است كه مردان ما هم با آن همراه شدند. چون باور داشتند كه خاموش كردن صداي زنان در حقيقت خاموش ساختن بخش بزرگي از جامعه است و نبايد آنها را تنها گذاشت.» اشاره او به تصميمي است كه چند روز پيشتر اعلام و خبرش به خاطر واكنشها در ميان كابران شبكههاي اجتماعي بسيار پررنگ شد. وزارت معارف(آموزش) افغانستان طي حكمي ممنوعيت آواز دختران بالاي ١٢ سال در اماكن عمومي را اعلام كرد و گفت تنها در صورتي كه جمع كاملا زنانه باشد اين دختران اجازه خواندن خواهند داشت. همين خبر موج بلندي از اعتراضات را در ميان كاربران افغان در شبكههاي اجتماعي به پا كرد و در همين موضوع بود كه برخي از مردان هم همراه زناني شدند كه ميگفتند:«من صدايم هستم.» با اين حال ايثار ميگويد كه اين نوع همراهيها معمولا محدود به گروهي از نخبگان جامعه در شهرهاي بزرگ است و زمان و تلاش بسيار لازم است تا اين نوع همراهي تبديل به گفتماني ملي در كشورش شود و اين صداها و راي جنسيت و از بخش مختلف افغانستان «همشمول» شوند.
هرچند هنوز راه بسيار در رسيدن به همصدايي مردان و زنان مانده است اما در همين مورد اخير اعتراضات گسترده و همراهي چهرههاي فرهنگي و هنري افغانستان به ياري آمد. با اوجگيري واكنشها و شروع هشدارها در مورد اينكه چنين تصميمي يادآور دوران قدرت طالبان است، خبر رسيد:«نوشتهاي كه اخيرا رييس معارف شهركابل صادر كرده است، منعكسكننده سياست رسمي وزارت معارف نيست. وزارت آموزش افغانستان گفته است در مورد اين نوشته تحقيق ميشود و در صورتي كه نياز باشد، اقدام انضباطي وضع خواهد كرد.» اما همين خبرهايي كه به حملات هدفمند افزوده شدهاند سبب شده تا زنان و فعالان مدني گوش به زنگ باشند كه مبادا تاريخ طالبان، همانگونه كه در دهه 90 بود، قرار است تكرار شود. آيا هيچ پيام متفاوتي از سوي طالبان نسبت به موضعشان درخصوص زنان نرسيده؟ هيچ احتمال ميرود كه براي داشتن جايگاه سياسي آنها هم تفاوتي در آن شيوه قديمي ايجاد كرده باشند؟ فريحه ايثار ميگويد كه چنين توقعي از طالبان«انتظاري پوشالي» است:«جهانبيني طالباني هويت مستقل زنان را برنميتابد. تعريف مشخصي كه از زنان دارند، ابژگي و مال قابل تصرف مردان است و جايي در سپهر عمومي ندارند. حقوق نسبي كه ما توانستهايم به آنها دست پيدا كنيم اصلا در ايدئولوژي طالبان جايي ندارد. دوباره آمدن طالبان در بدنه سياسي، پشت پا كردن به اين احساسات است و نگراني بسياري را براي زنان ايجاد كرده است.» زن جوان ميگويد كه با تصميم برتسلط دوباره طالبان يا اشتراك گذاشتن قدرت با آنان زنان باز هم قرباني ميشوند، ميگويد زناني كه يك بار قرباني جنگ طالبان شدهاند، اين بار قرباني صلح خواهند بود.
فريحه ايثار ميگويد كه چنين توقعي از طالبان «انتظاري پوشالي» است:«جهانبيني طالباني هويت مستقل زنان را برنميتابد. تعريف مشخصي كه از زنان دارند ابژگي و مال قابل تصرف مردان است و جايي در سپهر عمومي ندارند. حقوق نسبي كه ما توانستهايم به آنها دست پيدا كنيم اصلا در ايدئولوژي طالبان جايي ندارد. دوباره آمدن طالبان در بدنه سياسي، پشت پا كردن به اين احساسات است و نگراني بسياري را براي زنان ايجاد كرده است.» زن جوان ميگويد كه با تصميم بر تسلط دوباره طالبان يا اشتراك گذاشتن قدرت با آنان زنان باز هم قرباني ميشوند، ميگويد زناني كه يك بار قرباني جنگ طالبان شدهاند اين بار قرباني صلح خواهند بود.