برجام، بايدن و بيبي
به نظر ميرسد كه عليرغم مشخصاتي كه يادآوري گرديد، در دوران رياستجمهوري بايدن هم روابط امريكا-اسراييل همچنان وسيع و گسترده خواهد بود و براساس عرف متداولي كه هر كسي كه در كاخ سفيد و با هر موضع سياسي كه داشته باشد، اسراييل همپيمان مطمئني چون ايالات متحده نخواهد داشت و امريكا نيز اسراييل را همپيمان اصلي و مهره قابل اعتماد خود در خاورميانه براي راهبرد ايالات متحده در منطقه ميداند، احتمالا اين روال ادامه خواهد داشت.
هر چند نزديكيها و مشابهتهاي عقيدتي همانند آنچه در دوران ترامپ بين او و نخستوزير رژيم صهيونيستي برقرار بود ديگر نميتواند متصور باشد و با توجه به اينكه اسراييليها علنا در جريان انتخابات اخير امريكا مايل به انتخاب مجدد ترامپ بودند، معذالك به نظر ميرسد امريكا و اسراييل ميبايد نوعي عملگرايي را در قبال يكديگر به عنوان راهحلي براي ادامه مناسبات استراتژي خود قلمداد كنند. البته اينكه بايد سه هفته منتظر بود تا رييسجمهور جديد امريكا با نخستوزير اسراييل تماس تلفني داشته باشد، قطعا از منظر ديپلماتيك به منزله فاصلهاي بين آنها قلمداد ميشود ليكن نبايد آن را يك غافلگيري حقيقي و استراتژيك تلقي كرد و مسلما به منزله توفاني در روابط هم نخواهد بود، ولي همانطور كه بيان شد نشان از حاكم شدن شرايطي متفاوت از دوران ترامپ و شايد هم مبتني بر عنصر واقعگرايي و عملگرايي در روابط دو طرف است كه در سالهاي آينده بايد بيشتر شاهد آن باشيم.
موضوع گفتوگوهاي استراتژيك درخصوص پرونده هستهاي با جمهوري اسلامي ايران از جمله موضوعاتي است كه در روابط تلآويو-واشنگتن نميتواند شرايطي مشابه دوران ترامپ را برايش متصور بود، زيرا در درجه اول سوال اساسي اين است كه آيا ايالات متحده با جو بايدن واقعا مايل است به گفتوگوهاي مربوط به موافقتنامه هستهاي بين گروه كشورهاي 1+5 و جمهوري اسلامي ايران بازگردد يا خير؟ و اصولا آيا اين بازگشت در شرايط فعلي و متناسب با تحولات سال ۲۰۲۱ كه كاملا متفاوت با شرايط سال ۲۰۱۵ است قابل تصور است؟
در شرايط پيش رو عوامل متعددي نسبت به سال 2015 دستخوش تحول شده و موضع ايالات متحده نيز در قبال آن تغيير كرده است. اگر در سال اجرايي شدن برجام، باراك اوباما اهميت ويژهاي براي اجراي آن قائل بود، به نظر نميرسد رييسجمهور جديد امريكا همان دلمشغوليها و اولويت را براي برجام در راهبردهاي خود در نظر گرفته باشد.
از نظر جو بايدن كه رسما نيز آن را خاطرنشان كرده است، اولويت اصلي او اوضاع داخلي امريكا و آشتي دادن مجدد امريكاييهاي متفرق شده توسط ترامپ بوده و در سياست خارجي نيز ايالات متحده دوران بايدن توجه اصلي خود را به روابط متلاطم با چين و منطقه آسيا به جاي خاورميانه معطوف خواهد داشت.
به نظر ميرسد در اين مرحله از تحولات، رژيم صهيونيستي نيز با اتخاذ سياست ميانهروي مبتني بر صبر و انتظار و مخفيكاري كامل درخصوص اعلام نظر پيرامون پروندهاي كه بهزعم اين رژيم براي حيات و موجوديت اسراييل اساسي تلقي شده است، عمل مينمايد. سكوت اسراييل بايد از چندين منظر مورد توجه قرار گيرد كه در درجه اول اوضاع و مسائل داخلي و موضوع برگزاري انتخابات اخير در اين كشور، مقامات رژيم صهيونيستي را وادار كرده است كه با ملاحظاتي نسبت به مسائل منطقه و خصوصا تحولات جمهوري اسلامي ايران برخورد كنند. متغير حايز اهميت بعدي براي استراتژيستهاي منطقهاي، چگونگي روند تحولاتي است كه ميتواند شرايط و اوضاع داخلي اسراييل را متاثر كند. از ديدگاه محافل داخلي رژيم صهيونيستي، جمهوري اسلامي ايران در آينده نزديك درگير مبارزات و انتخابات رياستجمهوري در خرداد ماه آتي خواهد بود و بهزعم آنها ممكن است اين انتخابات منجر به پيروزي جناحي متفاوت نسبت به دولت فعلي در ايران گردد. به اذعان اين گروه در صورتي كه چنين اتفاقي رخ دهد گفتوگوهاي واشنگتن-تهران اگر هم آغاز گردد هيچگونه مصالحه و سازشي در پي نخواهد داشت. لذا در چنين وضعيتي اسراييليها نبايد براي موضوعي كه ممكن است به نتيجه منجر شود كه در اثر آن هيچگونه دستاوردي براي گفتوگوهاي واشنگتن و تهران در پي نداشته باشد هزينه و ورود كنند.
از طرفي به نظر ميرسد اسراييليها از مدتها قبل و با رصد و اشراف به تحولات در حال وقوع در راهبرد بينالمللي ايالات متحده، وضعيت خود را در قبال آينده و چگونگي حضور متفاوت امريكا و دولت جديد در واشنگتن در خاورميانه تعريف كرده و در قبال آينده خود در منطقه داراي راهبرد مشخصتري شدهاند.
براساس برداشت صهيونيستها، از سالها پيش دوره پساامريكا در خاورميانه قابل تصور بوده و راهبردي را براي اين مرحله در دسته تنظيم و تدوين قرار دادهاند. براساس اين برداشت، امريكا در آينده نهچندان دور ديگر نخواهد توانست و قصد هم نخواهد داشت نقشي را كه پس از جنگ 6 روزه اعراب و اسراييل در سال ۱۹۶۷ در خاورميانه به عهده داشت ايفا كند و اين سياست از دوران رياستجمهوري ترامپ و يا شايد هم از ما قبل آن، علنيتر در چارچوب كاهش حضور امريكا در خاورميانه اندك اندك ظهور خود را آشكار كرده است.
لذا صهيونيستها بر اين گمان هستند كه در اين چارچوب بايد آمادگي خود را جهت ورود تدريجي به دوران نفوذ كشوري همچون چين در منطقه آماده كنند.
از نظر رژيم صهيونيستي چين كشوري است كه شديدا مورد توجه و علاقه كشورهاي منطقه خاورميانه براي داشتن روابط دوستانه با اين كشور بوده و پكن نيز با بيشترين امكانات مالي، بازرگاني، اقتصادي و صنعتي در تدارك نفوذ هر چه بيشتر خود در خاورميانه بوده و اين نفوذ و وابستگي به ويژه در موضوع انرژي در حال فزوني است.
عنصر ديگري كه در منطقه از نظر صهيونيستها مورد توجه بوده، حضور پررنگ سياسي نظامي روسيه و مناسبات روبه گسترش مسكو با كشورهاي منطقه بوده كه متناسب با آن طي سالهاي اخير با برنامهريزيهاي قبلي روابط پوتين و نتانياهو از وضعيت بهتري برخوردار شده است. لازم به يادآوري است كه بيش از يك ميليون يهودي روستبار در سرزمينهاي اشغالي زندگي ميكنند كه حدود ۱۰درصد جمعيت را تشكيل داده و جامعه فعال و موثري نيز هستند.
البته در ابعاد سياسي روابط اسراييل با امريكا نيز داراي ملاحظات قابلتوجهي است. اگرچه سفارت امريكا در دوران ترامپ به بيتالمقدس نقل مكان كرده و در مقطع انتخابات رياستجمهوري امريكا تصوراتي مبني بر تغيير احتمالي رويكردهاي امريكا در زمان بايدن در قبال خاورميانه رخ دهد، ليكن آنتوني بليكن، وزير خارجه جديد و يهودي تبار امريكا در يكي از اولين اعلام مواضع خود خاطرنشان كرد كه سفارت امريكا در بيتالمقدس تغيير مكان نخواهد داد، ضمن آنكه بايدن نيز اعلام كرده است كه از سياست راهحل دو دولت در فلسطين حمايت خواهد كرد و آن را تنها راهحل قابل تحقق در موضوع درگيريهاي اعراب و اسراييل ميداند.
لذا در حال حاضر بر اين موضوع اتفاق نظر وجود دارد كه دولت بايدن درخصوص مسائل اساسي روابط با اسراييل، از مواضع جنجالي و طرفدارانه ترامپ از رژيم صهيونيستي عدول نخواهد كرد و آنچه از ظواهر امر قابل استناد است سفارت امريكا در بيتالمقدس همچنان مستقر و تغييري نخواهد كرد. همچنين ايالات متحده دوران بايدن از موافقتنامههاي موسوم به آبراهام كه بين تعدادي از كشورهاي عربي با رژيم صهيونيستي به امضا رسيده و باعث پذيرش رسميتر موجوديت اسراييل در منطقه شده است، حمايت ميكند. در عين حال بايد توجه داشت كه موضوع آرماني فلسطين به طور گستردهاي از سوي كشورهاي عربي به دست فراموشي سپرده شده و به نظر ميرسد اين كشورها بيشتر نگران خصومتهاي واهي خود با جمهوري اسلامي ايران هستند تا آرمان فلسطينيها براي داشتن يك دولت مستقل.
اگرچه در تحليل تحولات منطقه جنوب آسيا و راهبرد جديد ايالات متحده براي اين منطقه، متغيرهاي ديگري همچون اوضاع منطقه عربي خليجفارس، جنگ يمن، توسعهطلبيهاي آنكارا در منطقه و اوضاع ليبي و سوريه و موضوع حقوقبشر نيز ميتواند مورد توجه قرار گيرد، ليكن قدر مسلم آن است كه توقف و تامل بيش از حد ضرور بر سرنوشت موافقتنامه هستهاي جمهوري اسلامي ايران با جامعه بينالمللي و انتظار غيرمنطبق بر تحولات منطقه و جهان، ميتواند زمان را به سود معارضان هميشه طلبكار جمهوري اسلامي ايران ازجمله اروپا و فرانسه رقم بزند كه از آغاز مذاكرات هستهاي با گروه كشورهاي 1+5 معتقد بودند كه ايالات متحده در نهايي كردن برجام عجله كرده و بازي نگرفتن كشورهاي منطقه در مذاكرات هستهاي را نيز اشتباه تلقي ميكردند!