از فردباوري تا تشكل هراسي
در سالهاي ۸۸ و ۹۲ بار ديگر امواج مطالبات مدني اوج دوباره يافت ولي هر كدام به دلايل مختلف و با بروز موانعي بلند، فروكش كرد... .
و از زوايهاي ديگر؛
جبهههاي مغشوش و پراكنده اما مجهز به حمايت انواع رسانههاي تلويزيوني، اينترنتي و مجازي و البته با آرايشي تهاجمي فعال است كه عملا هيچ اعتباري براي تكاپوهاي مصلحانه داخلي قائل نيست. از نگاه اين جبهه، گويي همه مشكلات فقط با سقوط سيستم فعلي حل ميشود. پس اوضاع هر چه خرابتر، بهتر! عقبه داخلي اين تفكرات در واقع از يك سو هر تحول انقلابي ازجمله انقلاب ايران را نفي ميكنند يا از مشاركت در آن پشيمانند و از طرف ديگر با تكيه بر نارضايي گسترده از شرايط اقتصادي و نيز استمرار انسداد سياسي، خواسته يا ناخواسته به خيزشهايي عمومي و سراسري شبيه به انقلاب براي «نجات ايران» دل بستهاند...! معلوم نيست مردمي كه تجربههاي تدريجي، جدي، عميق و متداوم از مدنيت، تمرين تحزب و رقابت سياسي سالم و رواداري ميان انديشههاي گوناگون را نداشته باشند، چگونه قادرند بعد از حتي يك تحول انقلابي احتمالي و منجر به فروپاشي يك سيستم «معيوب» نهايتا سازوكارهاي بيعيب و نقص و كارآمدي را در دوران جديد برپا كنند!؟ آيا چشم اميد بستن به فرآيندي چنين پرهزينه و پرابهام به منزله روياپردازي نيست؟ از سوي ديگر نبايد تصور شود تكاپوهاي مدني در ادوار مختلف چون پرهزينه بودند يا به همه اهداف خود نرسيدند پس به كلي بيهوده و بيثمر هم بودهاند و به عقيده برخي از اين پس بايد دست روي دست گذاشت و از سر يأس يا خشم از تلاش و تحرك كناره گرفت و به اميد تحولات خود به خودي نشست... به ويژه سركوفت زدن دايمي به آنان كه صادقانه و خالصانه در شرايط دشوار و در حد توان در مسير بهبود و تغيير شرايط كوشيدهاند، بيشك مطلوب تماميتخواهان است. برعكس نقد منصفانه كاستيها در جبهه تحولخواهان با هدف اصلاح روشها و تقويت همدليها ميتواند افقهاي تازهاي را بازكند و نگذارد زيانهاي بدتر شدن اوضاع، گريبان مردم را بيش از پيش بگيرد. در يك كلام به نظر ميرسد نقشآفريني تحولخواهان نبايد با انواع اما و اگرها عملا مشروط يا موكول شود به رفع داوطلبانه همه موانع راه از سوي قدرتمداران. بديهي است آنها چنين هديهاي را دودستي تقديم كسي نخواهند كرد. در آستانه انتخابات رياستجمهوري با مرور تجارب ياد شده به نظر ميرسد تكيه بر «اعجاز» يك فرد، چه هزاره سومي، چه نظامي يا غيرنظامي چه روحاني يا كلاهي يا متبحر در ترسيم همه گونه وعده و وعيد نتواند راهگشاي مشكلات كلان كشور باشد. در واقع تجارب آموزنده يكصد و پانزده ساله بعد از انقلاب مشروطيت پيش روي ماست. راه خروج از موانع، فردباوري و «سوپرمن»سازي نيست بلكه اعتقاد به برنامه محوري در قالب رقابت هدفمند ميان احزاب واقعي و با مشاركت فعال و آزاد نهادهاي مدني، مسووليتپذيري رسانههاي جمعي و بيطرفي نهادهاي حاكميتي راهگشا خواهد بود. اين تحول راهبردي، «وارداتي» هم نيست و هرگز با تخطئه و تخريب نيروها و ظرفيتهاي واقعا موجود كشور محقق نخواهد شد بلكه با تفاهم و همكاري ميان نيروهاي انديشهورز و تحولخواه و در مسير نقدهاي عالمانه و منصفانه به همراه خودباوري، گذشت، رواداري، شكيبايي و دورانديشي امكانپذير خواهد بود. اولين گام در اين جهت دامن زدن به مطالبه عمومي از حاكميت براي تجديدنظر جدي در برخي قواعد منسوخ گذشته، التزام به روح قانون اساسي و آزاديهاي مصرح در آن و كمك به شكلگيري فضايي در كشور است كه حضور «متشكل و آزادانه» انديشهورزان از هر نحله فكري را تضمين كند؛ حضوري كه مستلزم پرداخت هزينههاي سنگين و غيرقابل پيشبيني براي تحولخواهان دوستدار پيشرفت و توسعه همهجانبه نباشد. فضايي كه اعتماد عمومي را براي مشاركت آگاهانه در تعيين سرنوشت خود برانگيزد.
اداي ديني به محمد ابوالحسني
كرونا محمد را از ما گرفت و چه زود گرفت. هنوز استيكر قلبي كه پيش از رفتن به بيمارستان براي من فرستاده است هرگاه صفحهاش را باز ميكنم تپش دارد. اما قلب محمد در چهل و هفت سالگي از تپش افتاد. بيشك مرگ محمد و محمدهاي خلاق و پرتلاش خسارت بسياري براي جامعه جوان و خلاق ما در پي دارد و نبودشان جبرانناپذير است. اميدوارم حركتي را كه او در بنياد ملي كسب و كار در فضايي ديجيتال در ايجاد شتابدهندهها ايجاد كرده بود و طرحهاي ابتكاري ديگرش نيمهكاره رها نشود و دوستان و همكارانش راه او را كه همانا آگاهيبخشي و شاديآفريني در جامعه خسته و افسرده ماست، ادامه دهند.