به بهانه برد سه بر يك رئال مقابل ليورپول
زيدان؛ كارگرداني كه اهل خودنمايي نيست
علي ولياللهي
رئالمادريد با تكرار نتيجه فينال ليگ قهرمانان سال ۲۰۱۸ مقابل ليورپول يك گام بلند در جهت رسيدن به جمع چهار تيم پاياني يوسيال 2021 برداشت. كهكشانيها در زمين خودشان با نتيجه سه بر يك و با دو گل وينيسيوس جونيور و آسنسيو در مقابل تكگل محمد صلاح برنده زمين را ترك كردند. حالا رئال اگر دچار سندرم كامبكخوردنهاي بارسايي نشود ميتواند اميدوار باشد كه با كسب يك نتيجه معقول در آنفيلد راهي دور بعد شود.
بازي رئال مقابل ليورپول همانند ساير بازيهايي كه زيدان روي نيمكت تيمش به عنوان سرمربي مينشيند يك ويژگي منحصر به فرد داشت؛ اينكه در ظاهر به نظر نميرسد آنها كار خاصي انجام داده باشند. يك سانتر پشت سر مدافعين، سود بردن از يك پاس رو به عقب اشتباه و استفاده از يك لحظه غافلگيري خط دفاع ليورپول سه گل رئالمادريد را به بار آورد. رئال در بازي سهشنبه شب به معناي رايج كلمه سوار بر بازي نبود و چپ و راست توپ روي دروازه آليسون بكر نميآورد. بازيكنان رئال كارهاي محيرالعقول در زمين بازي انجام نميدادند و در مجموع تقريبا بازي آرامي را شاهد بوديم. پس اين نتيجه سه بر يك از كجا آمد؟ يك نيمه كامل اجازه شوتزني ندادند به بازيكنان ليورپول در حالي كه زيدان دو مدافع مياني اصلياش را در اختيار نداشت چطور محقق شد؟ از كار انداختن تمام انديشههاي يورگن كلوپ و مهار ستارههايش چگونه رقم خورد؟ اين برد در عين شايستگي در حالي كه انگار اتفاق خاصي نيفتاده چطور به حساب قوهاي سپيد مادريد نوشته شد؟ آيا تمامش برميگردد به ضعف قرمزهاي بندر مرسيسايد در ماه گذشته يا هوش بازيكنان رئالمادريد و غفلت مدافعين حريف؟
بحثهاي زيادي در مورد سبك بازي زيدان در چند سال گذشته صورت گرفته است. همان زماني كه او سه بار پياپي فاتح ليگ قهرمانان اروپا شد خيليها از خودشان سوال كردند زيزو چطور اين كار را ميكند؟ در بازي تحت هدايت رئال يك فلسفه مشخص از نوع گوارديولايي يا مورينيويي آن ديده نميشود. فلسفه زيدان تركيب همه اينها بود و هيچ كدام هم نبود. با اين حال آنچه چندان مورد توجه قرار نگرفته يكدستي بينظير تيم زيدان است. در رئال مدل مرد فرانسوي هيچ المان گلدرشتي پيدا نميشود. جوري كه بعضي وقتها آدم با خودش ميگويد من هم ميتوانم اين كار را انجام دهم. بحث سر سهل و ممتنع بودن نيست. بحث سر اين است كه زيدان اگر نتوانسته باشد فلسفهاي تازه به فوتبال وارد كرده باشد لااقل نگرشي كاملا تازه با خودش دارد كه هنوز هم بعد از اين چند سال كهنه نشده.
بسياري از اساتيد هنرهاي نمايشي از جمله تئاتر و سينما حتي اگر سلايق مختلفي داشته باشند روي يك نكته متفقالقول هستند؛ اينكه كارگردان نبايد «خودنمايي» كند. برخي نام اين خودنمايي را اصطلاحا «كارگردان بازي» گذاشتهاند. بعضي از كارگردانها به دلايل مختلف ميخواهند هر طور شده در اثر توليديشان خودي نشان بدهند. با يك حركت دوربين عجيب، يك ميزانسن نامألوف، استفاده اگزجره از نور يا صدا برخلاف فرم اصلي فيلم و بسياري كارهاي ديگر. اين دسته از كارگردانان مدام ميخواهند به بينندگان نشان بدهند كه «ببينيد من چقدر بلدم! ببينيد من چه نبوغي دارم!» نتيجه اين عمل هميشه هم چيز بدي از آب در نميآيد. با اين حال خيلي از كارگردانها هستند كه حضورشان در فيلم اصلا ديده نميشود. همه المانهاي اثر هنري آنها به شكلي آرام و متجانس كنار هم قرار گرفتهاند و مرزبندي ميانشان اصلا قابل شناسايي نيست. تصاوير همانند يك آب روان به آرامي از مقابل بينندگان عبور ميكنند و در يك جايي كه گمان نميرود ضربه نهاييشان را وارد ميكنند. بيننده حتي در اين لحظات هم همانند كسي كه جادو شده به ادامه دل ميسپارد و تنها وقتي تيتراژ ميآيد يا پرده ميافتد متوجه ميشود كه چه اتفاقي رخ داده. اين دقيقا چيزي است كه در تيم رئالمادريد وجود دارد.
زيدان اگر كارگردان سينما ميشد از آن دسته فيلمسازاني ميشد كه كسي حضورش را در فيلم احساس نميكرد. از آن دسته كارگردانهايي كه اهل خودنمايي نيستند. با اينكه ميداند فيلم امضاي او را دارد اما اصراري ندارد اين امضا را بكند توي چشم مخاطب. گوارديولا اين شكلي نيست. هنگام تماشاي بازيهاي تحت هدايت گوارديولا به راحتي ميتوان حضور اين مربي را در زمين ديد. نبوغ او در تكتك حركات بازيكنان تيمش قابل شناسايي است. همينطور مربياني نظير مورينيو يا سيمئونه يا كونته يا حتي يورگن كلوپ و چند نفر ديگر. در تيمهاي تحت هدايت اين مربيان همهچيز يكدست نيست. مثلا در تيم پپ شكل پاسكاري بازيكنان همه چيز را تحتالشعاع قرار ميدهد، در تيم سيمئونه ساختار دفاعي و در تيم يورگن كلوپ گگنپرسينگ. در تيم زيدان هيچ چيزي بر ديگري ارجحيت پيدا نميكند. تيم زيدان همانقدر كه در كار دفاع خوب است در خط حمله هم موثر نشان ميدهد. خط هافبك اين تيم بهتر از ليورپول پرس از جلو و توپگيري را انجام ميدهد اما كسي نميگويد بازي رئال و تفكر زيدان مبتني بر شيوه گگنپرسينگ ميكنند. تيم زيدان معمولا در زمين مالك توپ است ولي هيچ كارشناسي بازي اين تيم را مالكانه به صورت ويژه توصيف نميكند. همينطور در نحوه استفاده از كنارهها يا بهره بردن از وينگرها. سپيدپوشان در زمين انواع و اقسام پاسكاريها را انجام ميدهند و هميشه هر بازيكني چند گزينه براي پاس دادن اطرافش دارد و در عين حال بازي آنها هيچ ارتباطي به تيكيتاكا ندارد. استفاده از اشتباهات حريف هم يكي ديگر از حقههاي زيدان به شمار ميرود كه باز هم باعث نميشود رئال را تيمي بدانيم كه همه تمركزش روي مجازات كردن رقيب است.
زيدان به اين شكل است كه ميتواند در بازيهايي شبيه به بازي با ليورپول برنده شود. به همين شكل است كه تماشاچيان بازي اغلب مواقع در لحظات به ثمر رسيدن گل رئال انتظار آن را ندارند. پديدهاي روي كاغذ و هنگام ديدن خيلي ساده ولي در پشت پرده و توي رختكن بسيار پيچيده و عميق. به قول معروف گاهي سادگي به خاطر عميق بودن است نه سطحنگري. سوالي كه در اين ميان ايجاد ميشود اين است كه زيدان چرا هميشه موفق نيست و مثلا فصل قبل مقابل منچسترسيتي شكست خورد؟ جدا از اينكه بالاخره بحث بر سر فوتبال است و ميليونها امكان بالقوه، ميتوان اين نكته را مدنظر داشت كه حتي همه كارگردانهايي كه علاقه به ديده شدن ندارند، معمولا با حضور يك سوپراستار در فيلمشان موافقت ميكنند تا فروش حداقلي در گيشه را تضمين كنند. كمي بيربط اما فوتبال هم از اين قاعده پيروي ميكند. تيم زيدان وقتي يك سوپراستار به نام رونالدو داشت تا حد زيادي موفقيتش را در كسب نتيجه تضمين ميكرد و بعد از رفتن او دچار مشكل شد. اما اين بدان معنا نيست كه هميشه وجود يك رونالدو براي موفقيت آدمي نظير زيدان نياز است. همانطور كه بسياري فيلمها بدون سوپراستارهاي دهان پركن توانستهاند گيشه را تسخير كنند يا اصلا خودشان يك سوپراستار جديد و حتي مقطعي معرفي كنند. شايد امسال همان سالي باشد كه نابغه فرانسوي، كسي كه علاقهاي ندارد نبوغش را بگذارد پشت ويترين، بتواند همين كار را در فوتبال انجام دهد. قطعا كسي كه موفق ميشود از وينيسيوس سوپراستار بسازد ميتواند اين ماموريت را به سرانجام برساند.