• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۹ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4902 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۵ فروردين

سالروز كناره‌گيري دكتر نجيب و افق همچنان تيره صلح در افغانستان

عليرضا تاجي

 

محمد نجيب‌الله احمدزي آخرين رييس‌جمهوري دموكراتيك افغانستان در چنين روزهايي (16 آوريل 1992) پس از آشكار شدن ناتواني دولت در حال افولش در مقابل هجوم گروه‌هاي مجاهدين به سمت كابل از قدرت كناره‌گيري كرد. پايان كار رژيم حزب «وطن»، (نامي كه نجيب با تعديل در مرام ماركسيستي حزب دموكراتيك خلق افغانستان به آن داده بود) زماني بيش از پيش آشكار شد كه نيروهاي ژنرال دوستم متحد او به همراه تني چند از رهبران بلندپايه حزب به شوراي نظار پيوستند. شوراي نظار تشكيلاتي بود كه 10 سال پيش از آن با ابتكار احمدشاه مسعود به منظور متحد كردن و هماهنگي نيروهاي مختلف مجاهدين افغان تشكيل شده بود. در آن زمان دكتر نجيب هدفش از كناره‌گيري را بازگشت صلح و ثبات به كشور و پايان جنگ در راستاي سياست آشتي ملي عنوان كرده بود اگرچه تاريخ هيچ‌گاه فرصت قضاوت درخصوص صدق مدعا را به او نداد. متحد پيشين او ژنرال دوستم، مانع خروج رييس‌جمهور مستعفي از كشور شد و پناهندگي او به دفتر سازمان ملل هم پس از 4 سال نتيجه‌اي مرگبار داشت؛ چراكه پس از تسلط طالبان بر كابل او به همراه برادرش از اين دفتر بيرون كشيده و به طرز فجيعي به قتل رسيد.  اگرچه شواهدي در دست است كه احمد شاه مسعود ساعاتي پيش از سقوط كابل، تلاش‌هايي براي نجات او از مهلكه انجام داده بود كه البته نتوانست جلوي بروز فاجعه را بگيرد. رخدادهاي پس از كناره‌گيري نجيب از قدرت تا به امروز نشان مي‌دهد كه اصرار بر اينكه دولت وقت مستقر در كابل تنها مانع دستيابي به صلح در افغانستان بوده است تا چه حد با واقعيت‌هاي حاكم بر اين كشور فاصله داشته است. قرار بر اين بود طبق توافقنامه پيشاور كه در ارديبهشت همان سال به امضاي گروه‌هاي هفت‌گانه مجاهدين رسيده بود، دولتي اسلامي در افغانستان بر سركار بيايد كه از طريق نوعي حكومت انتقالي شورايي با محوريت افرادي چون صبغت‌الله مجددي سپس برهان‌الدين رباني ضمن تشكيل يك شوراي ملي براي تصويب قانون اساسي، زمينه را براي برگزاري انتخاب سراسري دركشور فراهم كند. اما از همان ابتدا گلبدين حكمتيار ديگر جنگ سالار سرشناس افغانستان كه رهبري حزب اسلامي را برعهده داشت از امضاي اين توافقنامه سر باز زد. او كه به پشتيباني برخي كشورهاي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي سوداي حكومت بر كل افغانستان را در سر داشت، آهنگ حمل و تصرف كابل را ساز كرد كه منجر به بروز دوره‌اي خونين از درگيري‌ها در افغانستان با تمركز بر كابل شد كه به جنگ‌هاي تنظيمي معروف است. نكته جالب توجه اينجاست كه جنبش طالبان هم كه پس از 4 سال موفق به غلبه بر همه رقبا و تسخير كابل و بخش زيادي از كشور شد نيز حركت خود را از قندهار با شعار تحقق صلح براي كل كشور آغاز كرد. اگرچه در عمل آنچه بعد از آن و طي 25 سال اخير بر افغانستان گذشته به هر چيز شبيه باشد، كوچك‌ترين شباهتي به صلح و ثبات ندارد. همزماني تاريخي وقايع فوق با مذاكرات صلح فعلي افغانستان و اصرار گروه‌هاي مختلف سياسي و قومي همنوا با طالبان بر لزوم كناره‌گيري دولت مستقر در كابل به عنوان تنها مانع صلح در اين كشور نشان مي‌دهد كه گويا تاريخ براي اين كشور جنگ‌زده و زخمي از سال‌ها ناامني در حال تكرار شدن است، خصوصا اينكه بسياري از شرايط امروز با شرايط سال 1992 به نوعي قابل قياس هستند. از دخالت و اشغال يك قدرت بيگانه گرفته تا خروج غيرمسوولانه آن همچنين ضعف حكومت مركزي در نفوذ حاكميتش بر بخش وسيعي از كشور كه از مصاديق آن ناتواني دولت در تامين امنيت مردم و حتي آزاد كردن كودكي از بند گروگانگيران بعد از گذشت ماه‌هاست. گويا بازيگران ملي، منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي درخصوص صلح در افغانستان هنوز نپذيرفته‌اند يا نمي‌خواهند بپذيرند كه جنگ در افغانستان بيش از اينكه از عوامل سياسي داخلي نشأت گرفته باشد از شكاف‌هاي عظيم فرهنگي و اجتماعي اين كشور كه با دخالت‌هاي كشورهاي بيگانه تقويت شده است سرچشمه مي‌گيرد. تنوع قومي، زباني و مذهبي به اين كشور بافت اجتماعي خاصي را بخشيده كه در عمل موجب تكثر فرهنگي شده است.  افغانستان از گروه‌هاي نژادي گوناگون تشكيل شده كه به واسطه تفاوت‌هاي فرهنگي، مذهبي و حتي جسماني از هم متمايز شده‌اند.  اين ويژگي برخي از صاحب‌نظران را بر آن داشته كه به افغانستان لقب «رنگين‌كمان اقوام» را بدهند. اگرچه 4 گروه قومي پشتون، هزاره، تاجيك و ازبك اقوام غالب در اين كشور هستند اما حداقل در 100 سال اخير عرصه سياسي افغانستان همواره شاهد تلاش يكي از اين اقوام براي بسط قدرت خود بر كشور و كنترل ديگر اقوام و در مقابل مقاومت 3 قوم برجسته در مقاطعي در ائتلاف با يكديگر و در مقاطعي جداگانه در مقابل اين قوم موردنظر بوده است. تنش‌هايي كه در انتخابات برگزار شده دركشور پس از سال 2001 به وجود آمده نيز حاكي از همين كشمكش قدرت بين اقوام است. كشمكشي كه حداقل در 3 انتخابات اخير، هيچ‌گاه اجازه برآمدن يك دولت يكپارچه و توانمند را در اين كشور نداده و دولت در نهايت پس از مصالحه و تقسيم قدرت بين برنده و بازنده و با پادرمياني يا فشار مستقيم قدرت‌هاي خارجي تشكيل شده است. آنچه مشخص است آگاهي و هويت افغاني همواره خاستگاه قومي داشته و فقدان آگاهي ملي به اين دليل است كه حكومت‌ها هيچ‌گاه به لحاظ هويت قومي يكپارچگي ژرف را در چارچوب هويت ملي تعريف نكرده‌اند. بر همين اساس مردم افغانستان همواره خود را براساس پيشينه قومي شناخته و معرفي كرده‌اند. مجموع مسائل فوق منجر به عدم شكل‌گيري صحيح دولت-ملت و بروز دولت به اصطلاح تصنعي در اين كشور شده كه خصوصا پس از دخالت‌هاي خارجي طي 40 سال گذشته آخرين وجوه ملي و صلابت خود را نيز از دست داده و به همين دليل است كه امروز بيم آن مي‌رود كه خروج غيرمسوولانه از اين كشور منجر به غلتيدن مجدد كشور به ورطه آشوب همه‌جانبه شود. به نظر مي‌رسد عجله‌اي كه در دولت ترامپ براي رسيدن به صلح ظاهري، دستوري و نمادين در افغانستان براي مصرف انتخاباتي آغاز شده بود، در دولت جديد نيز با محوريت خليل‌زاد در حال پيگيري است. اگرچه طرف‌هاي موثر با در پيش گرفتن ابتكار نشست استانبول سعي دارند از يكجانبه‌گرايي امريكا در اين خصوص بكاهند اما بايد درنظر داشته باشند كه مانع اصلي صلح در افغانستان چيزي فراتر از بودن يا نبودن حكومتي مشخص بر سر كار يا روش اداره كشور است. صلح همه‌جانبه و حكومت فراگير ملي تنها زماني در يك كشور حاكم خواهد شد كه مردم آن به معناي واقعي كلمه خود را يك ملت دانسته و در مصالح ملي اولويتي به قوميت، مذهب و زبان خود ندهند. اگر نام اين مسير ملت‌سازي گذاشته شود، بزرگان و رهبران سياسي و مذهبي افغانستان اولين كساني هستند كه بايد با ملي تصميم گرفتن گام در اين مسير پر پيچ و خم گذاشته و از اشتباهات گذشته درس بگيرند. 
دانشجوي كارشناسي ارشد 
روابط بين‌الملل دانشگاه علامه طباطبايي تهران

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون