• ۱۴۰۳ جمعه ۶ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4902 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۵ فروردين

مقاومت ضرباهنگ حضور

فرجاد ناطقي

 آرش حيدري در كتاب ارزشمند خود گسست از حاكميت‌مندي به حكومت‌مندي را در تاريخ معاصر ايران كاويده است و با خوانشي فوكويي چگونگي زايش گفتمان استبداد از دل فاجعه را نشان مي‌دهد. در تاريخ ايران منطق حاكميت‌مندي بر دايره عدل استوار بود: چرخه (عدالت-آباداني- دخل يا ثروت). اين يك «بيان» يا گفتماني بود كه «محتوا» يا عرصه كنش اجتماعي را تعين مي‌بخشيد. با ادغام ايران در مناسبات جهاني قرن نوزدهم، عملكرد دايره عدل از كار افتاد. درواقع ورود مناسبات سرمايه‌دارانه با ايجاد اختلال در ساختار اجتماعي، كاركرد تعين‌بخشي دايره عدل را از توان انداخت. وقوع فاجعه (جنگ، وبا، قحطي) اگرچه در تاريخ ايران تازگي نداشت، ليكن در شرايط جديد به گونه‌اي جديد رويت‌پذير شد. عمق فاجعه چنان بود كه موجوديت جمعيت، سرزمين و حتي منافع استعماري در ايران را به مخاطره انداخت؛ جمعيتي كه به بيانِ «دايره عدل» دخل از آن حاصل مي‌شد. ازاين‌رو فاجعه بسان يك رابطه وجودي يا موقعيت ديداري- شنيداري ناب عمل كرد تا سوژه از هر طرف چيزي را ببيند و بشنود كه ديگر از قواعد پاسخ و كنش در منطق حاكميت‌مندي تبعيت نمي‌كرد. چنين وضعيتي «بيان» جديدي را طلب مي‌كرد تا محتواي اجتماعي بحران‌زده را تعين جديدي ببخشد. بيان جديد آنچنان كه در كتاب آمده است از دل رسالات بهداشتي، نظامي و سياسي خلق و بدين‌سان استبداد به مثابه ام‌الامراض و ام‌الافساد قرائت‌پذير شد. درواقع مفهوم استبداد اثر اضافه شدن بيان جديد به محتواي بحران‌زده‌اي بود كه مناسبات قدرت آن را خلق و همچنان بازتوليد مي‌كند. بدين‌سان تنظيمات يا حكومت‌مندي ايراني به مثابه امر بديل استبداد برساخته شد و قدرت فائقه در تاريخ ايران محسوب شد. به عقيده هنري لوفور براي اينكه ضرباهنگ وجود داشته باشد ‌بايد تكراري در حركت رخ دهد. لذا در ضرباهنگ‌كاوي تاريخ معاصر ايران با دو ضرباهنگ تكرارشونده مواجه مي‌شويم: تنظيمات و مقاومت. از آنجا كه رسالت كتاب «واژگونه‌خواني» بر تحليل ضرباهنگ اول استوار است، به عنوان تكمله‌اي بر خوانشم از كتاب، تحليل اين دو ضرباهنگ را كوتاه شرح مي‌دهم. تنظيمات، ضرباهنگ بازنمايي است و خاستگاه نهادي دارد. تنظيمات همان‌گونه كه در كتاب آمده دايما در اهدافش شكست مي‌خورد، اما براي اينكه نهادها و نيروهايي كه آن را ممكن مي‌كنند بپايند، دايما بر طبل استبداد مي‌كوبند و شكست برنامه‌هاي خود را در فضاي بازنمايي به استبدادي بودن تاريخ، سياست، فرهنگ و خلق و خوي افراد نسبت مي‌دهند و هر بار راه‌حل را در اهتمام خود بر نظارت بيشتر، انضباط بيشتر، كنترل بيشتر، آموزش بيشتر و در وهله آخر سركوب هرچه تمام‌تر جامعه مي‌گذارند. اين ضرباهنگ، تكراري اين‌همان، ملال‌آور يا به قول نويسنده تكراري وسواسي است. درواقع اين تكرار يك فانتزي يا امري خيالين به معناي لكاني كلمه است؛ وقتي امر واقع تن به نمادين شدن نظام برنامه‌ريزي نمي‌دهد، اين فانتزي مدام به تاريخ ايران بازمي‌گردد تا هم شكست را تحمل‌پذير و هم فربه‌تر شدن نهادهاي كنترل و نظارت را توجيه‌پذير كند. اما راهكار كارگزاران نظام دانش و نظام برنامه‌ريزي همواره بر دور باطل مي‌چرخد و نقض غرض است، چرا كه آنان آگاهانه و بعضا ناآگاهانه بر همان چيزي تاكيد مي‌گذارند كه تالي‌اش همان چيزي است كه منتقد آنند: چيزي كه خودشان بازتوليد مي‌كنند؛ اما آن را به بيرون از خود فرافكني مي‌كنند. در مقابل، مقاومت ضرباهنگ حضور است و خاستگاه وجودي دارد. ضرباهنگي خودانگيخته كه دربرابر نظام تنظيمات و سازوكارهايش در مهار، كنترل و انقياد بدن‌ها مي‌ايستد. مقاومت در تاريخ ايران هربار كه شكست مي‌خورد، دگربار با توان بيشتري خود را تكرار مي‌كند. اين ضرباهنگ، تكراري است كه به زعم كي‌يركگور مي‌توان گفت خاطره وارونه است. خاطره وارونه برخلاف يادآوري، خاطره‌اي است كه از آينده مي‌آيد نه از گذشته. آينده‌اي كه درون «گذشته» به معناي برگسوني كلمه است: گذشته ناب يا زمان ناب. زماني كه در آن گذشته، حال و آينده همبود يكديگرند. زماني كه هم ‌اكنون را از گذشته مي‌گسلد و هم آينده را به اكنون متفاوت شده بازمي‌گرداند. اگر يادآوري، بازيابي تصويري از يك فعليت سپري شده است كه در گذشته به پايان رسيده؛ تكرار جست‌وجوي پتانسيل نهفته‌اي است كه از گذشته مي‌آيد تا دوباره به اجرا درآيد. ازاين‌رو تكرار، فراخواني امكان‌هايي از گذشته براي مقاومت كردن در لحظه حال است كه نه بازگشت به گذشته، بلكه گسست به آينده را رقم مي‌زند؛ لذا مي‌توان گفت: تكرارِ مقاومت خاطره وارونه تفاوت‌يابي است. خاطره‌اي كه از آينده مي‌آيد تا اكنون را دگرگون كند. چنين تكراري نه يادآوري ارتجاعي بلكه خلق امر نو است؛ آنچه دلوز تكرار تفاوت مي‌خواندش. بنابراين، «تنظيمات» ضرباهنگ لحظه‌هاي برساخته، اين‌هماني و انقياد و «مقاومت» ضرباهنگ لحظه‌هاي برسازنده، تفاوت‌يابي و رهايي‌بخش را در سمفوني تاريخ ايران تكرار مي‌كنند.  كتاب «واژگونه‌خواني» آغازين لحظات نواختن ضرباهنگ تنظيمات و چگونگي به صدا درآمدن نت‌هايش در رسالات قجري را براي‌مان ممكن كرده است. نويسنده چشم‌اندازي را به روي‌مان گشوده است كه كذب فرضيات مسلم تاريخ‌نگاري رايج در ايران را برملا مي‌كند. چشم‌اندازي با تكيه بر درون‌ماندگاري به جاي هستي‌شناسي استعلايي، تحليل تفاوت تاريخي به‌جاي تأخر تاريخي و نگرش ايجابي به جاي فقدان‌گرايي. گسست از وضعيت حال به‌شدت مستلزم درك ديگرگون در شناخت گذشته است و شناخت گذشته با بازخواني تاريخ امكان‌پذير مي‌شود. شناخت امكان‌هايي كه با فعليت‌شان اكنونيت ما را رقم زده‌ و جست‌وجوي امكان‌هاي نهفته‌اي‌ كه مي‌تواند آينده در راه ما را رقم بزند. ازاين‌رو در خلأ چنين چشم‌اندازي در شرايط خطير امروز، پژوهش‌هايي مانند «واژگونه‌خواني استبداد ايراني» يك ضرورت عاجل محسوب مي‌شود، چرا كه اعتقاد راسخ دارم كه تقاص وارونه خواندن تاريخ تكرار مصائب است و واژگونه‌خواني آرش حيدري نه وارونه خواندن تاريخ كه واژگون كردنِ وارونه‌خواني تاريخ‌نگاري رايج در ايران است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون