• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۴ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4906 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۳۰ فروردين

به بهانه درخشش انيميشن دوبعدي ولف ‌والكرز

ترجمان ترنُم و ترانه

احسان آجورلو

 

هرگز از خاطرم نخواهي رفت ولف والكرز، هرچند كه اسكار به تو روي خوش نشان ندهد. مگر يك جايزه چه اهميتي دارد؟ برگ برنده انيميشن‌هاي سه‌بعدي پيكسار و ديگر استوديوهاي انيميشن‌سازي امريكايي در رنگ‌بندي درخشان و شفاف آنان است به علاوه فضاي شوخ و قهرماني كه پديد مي‌آورند. هر چند روند داستان‌گويي در اين آثار آن‌قدر دقيق طي مي‌شود كه مخاطب تا به خود بيايد گرفتار پيچ و خم داستان شده است اما خلأ بزرگي در عمق خود دارد. انيميشن‌هاي امريكايي مانند ساعت دقيق كار مي‌كنند، اما عاري از اتمسفر همدلي برانگيز هستند كه در عمق ذهن مخاطب حك شوند.
اغلب پس از تماشا از ذهن پاك مي‌شوند و در بهترين حالت خود پس از چند ماه تنها پاره‌اي از صحنه‌هاي آن در ياد مي‌ماند. اين دسته از انيميشن‌ها به دليل همان دقيق بودن جوايز اسكار را هر سال به خانه مي‌برند اما آنچه مخاطبان سينما از آن صحبت مي‌كنند، كارتون‌هاي دوبعدي است كه ساخت اروپا يا خاور دور است. انيميشن‌هاي دوبعدي كه شايد خيلي از ترفندهاي داستان‌گويي و طبيعي‌سازي را رعايت نكنند اما در مهمانخانه خود عنصري دارند كه مخاطب هيچ‌گاه آنان را فراموش نمي‌كند. آنها اين توانايي را دارند تا روح مخاطب را تسخير كنند و چنان همدلي در مخاطب برانگيزند كه قصه‌هاي مادربزرگان براي كودكان برمي‌انگيزند. اغلب داستان اين انيميشن‌ها اقتباسي از افسانه‌ها و حكايات فولكلور است و نحوه ساخت آنان برخلاف انيميشن‌هاي امريكايي نه شفاف و درخشان بلكه در پس يك هاله غبارگرفته تاريخي است. هاله‌اي كه اثر را مانند يك رويا در برابر چشم مخاطب به نمايش مي‌گذارد. آثار استوديو جبيلي و ميازاكي دقيقا بر همين مدار استوار بودند.
به همين دليل نيز هنوز در خاطر مخاطبان ماندگار هستند. انيميشن ولف‌ والكرز اثري با تمام اين مشخصات است؛ سيال، چشم‌نواز و روح‌انگيز. هر آنچه از يك انيميشن بايد طلب كرد را با سخاوت دراختيار مخاطب قرار مي‌دهد. داستاني با كشش و پيچ و خم دراماتيك در كنار نحوه اجرايي به غايت هنرمندانه در قالب نقاشي‌هايي با ساختاري ساده. صحنه‌هاي داخل جنگل به قدري از لحاظ دروني نزديك به آثار ميازاكي است كه مخاطب را به شك مي‌اندازد كه انيميشني اروپايي را تماشا مي‌كند يا انيمه‌اي ژاپني البته كه بايد در خاطر داشت اين انيميشن به‌رغم عوامل و كارگرداناني اروپايي در ژاپن توليد شده است.
داستان برگرفته از افسانه‌هاي‌ كهن ايرلندي درباره گرگينه‌هاست و در دو موقعيت جنگل و شهر روايت مي‌شود. برقراري تعادل بين اين دو مكان و همچنين تفاوت بصري ايجاد شده بين اين دو از جمله ريزه‌كارهايي است كه به موفقيت اثر كمك شاياني كرده است. تمام شهر و انسان‌ها با خطوط مستقيم و زاويه‌دار تصوير شده‌اند در حالي كه جنگل و متعلقات آن داراي خطوطي منحني و دوار هستند. جدال انسان و طبيعت كه آبشخور اصلي اكثر افسانه‌هاي فولكلور اروپايي است به اين طريق وارد حوزه فرمال اثر نيز شده است. از طرفي رنگ‌بندي‌ها به قدري متفاوت و دقيق است كه اين تفاوت را به چشم مي‌آورد. جنگل داراي رنگ‌بندي گرم و همراه‌كننده و شهر رنگ‌بندي سرد و يكنواخت دارد. ايجاد تعادل در تصاوير بين اين دو موقعيت از ظرافت‌هايي است كارگردانان اثر تامي مور و رز استورات به خوبي از پس آن برآمده‌اند.
در سالي كه انيميشن روح اثر پيكسار شايد بايد به راحتي اسكار را به خانه ببرد ظهور ولف والكرز كار را براي آنان به‌ شدت سخت كرده است. اثري كه از تمام اصول سفت و سخت داستان‌گويي و ژانريك رهاست و چنان دلنشين است كه فراموش نمي‌شود. ولف والكرز همان چيزي را دارد كه انيميشن‌هاي پيكسار عاري از آن هستند. ولف والكرز توانايي خلق اتمسفر و شناور شدن در آن را دارد. اتمسفري كه ذوق و قريحه مخاطب را قلقك مي‌دهد و دايم به او گوشزد مي‌كند اين يك اثر هنري است پس همه‌ چيز را كنار بگذار و از آن لذت ببر. برخلاف انيميشن‌هاي پيكسار كه سعي دارند دايم اين توهم را بازنمايي كنند كه اين يك واقعيت است و مي‌تواند رخ دهد. ولف والكرز يك دعوتنامه در دورن خود دارد كه مخاطب را به رهايي و لذت از تصاوير خود دعوت مي‌كند. تنش را در درون خود داستان نگه مي‌دارد و به مخاطب منتقل نمي‌كند و اجازه مي‌هد مخاطب آزادانه در اثر گردش كند مانند روح شخصيت اصلي داستان كه در قالب يك گرگ پرسه مي‌زند. به نوعي از اين منظر ولف والكرز همان كاري را با مخاطب مي‌كند كه شخصيت اصلي در حال انجام است. زماني كه رابين شخصيت اصلي به خواب مي‌رود روح او در قالب گرگي به جنگل و شهر سرك مي‌كشد. انيميشن نيز اين اجازه را مي‌دهد كه روح مخاطب در زمان تماشاي آن به هر جايي از جغرافياي اثر سر بزند و سلسله اتفاقات داستان را نيز از دست ندهد، زيرا اصلا داستان و روند آن اهميتي ندارد، بلكه حضور و مواجهه با اثر است كه داراي اهميت است. اين همان مضموني است كه داستان نيز دنبال مي‌كند. به دور از هياهوي مكانيكي و زندگي مهندسي و تابع پيشرفت شهري آنچه داراي اهميت است رهايي و درك لحظه و آنِ هر موقعيت است كه زندگي را دلنشين مي‌كند. براي هديه دادن اين حس و احوال است كه اثر هيچ‌گاه از ذهن مخاطب پاك نمي‌شود و با هر بار مرور آن حس زنده مي‌شود. ولف والكرز مانند نفس كشيدن در هواي آزاد و طبيعتي است كه دل‌تان برايش تنگ شده و مي‌خواهيد به دل جنگل و كوه برويد و به آن برسيد. در جهاني كه انيميشن‌هاي سه بعدي كه دغدغه واقعيت‌نمايي دارند همه جا را فرا گرفته‌اند و سوژه‌هاي تكراري در آنها به كرات ديده مي‌شود، تماشاي ولف ‌والكرز غنيمتي فوق‌العاده است. مانند خوني تازه در رگ‌ها و اكسيژني در هواي آلوده كه حال آدم را خوب و تماشاگر را با دنياي جادويي‌اش بيشتر همراه مي‌كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون