براي فريدون قنبري
كشتيگير سختجاني كه در خاك مرگ نشست
امير رضا احمدي
گلادياتور؛ اين لقبي بود كه كشتي دوستان به او داده بودند؛ لقبي كه هر بينندهاي با تماشاي كشتيهايش به يقين ميرسيد كه برازنده فريدون قنبري بود. قهرماني كه حالا بايد كنار اسمش از پيشوند مرحوم و زندهياد استفاده كنيم.
قنبري جسور و بيباك كشتي ميگرفت، با تمام قدرت روي تشك ميآمد و گاهي آنقدر بازوانش توان داشت كه در تمرينات با كشتيگيران يك يا دو وزن بالاتر سرشاخ ميشد و آنها را حسابي آزار ميداد. همه اينها با يك تكنيك مناسب تركيب شده بود و از او يك كشتيگير قلدر ساخته بود تا به او لقب «گلادياتور» بدهند. با اين تفاسير بايد نام او با قهرمانيهاي متعدد جهان و المپيك گره ميخورد، اما براي هميشه با يك حسرت ابدي از او ياد ميشود. فريدون هرقدر روي تشك خوب كشتي ميگرفت و در مسير پيشرفت بود، در بيرون از تشك اسير حواشي مختلفي ميشد كه خودش براي خودش ميساخت يا ديگران برايش به وجود ميآوردند و در آتش آن ميدميدند تا سرانجام اين حواشي متعدد پر پروازش را سوزاند و اجازه نداد اين كرمانشاهي پرتوان به موفقيت برسد. حواشياي كه شايد اگر به قول منصورخان برزگر يك راهنما يا مشاور در كنار فريدون قرار ميگرفت، ميتوانست او را به مسير ديگري هدايت كند و نگذارد استعداد نابش اينگونه هدر برود و سهم او از ميادين قهرماني، يك قهرماني جوانان جهان و يك قهرماني بزرگسالان آسيا باشد. در وصف تواناييهاي او همين نكته كافي است كه قنبري در مسابقات جوانان جهان در سال ۱۹۹۷ توانست خوئل رومرو كشتيگير پر قدرت كوبايي را شكست دهد كه رومرو بعدها به تمام قلههاي موفقيت ورزشي رسيد و كمتر كسي ياراي رقابت با او را داشت، اما فريدون آنقدر در كمند حواشي اسير شد كه سرانجام از ريل خارج شد و هيچوقت به آنچه حقش را داشت، نرسيد.در اين سالها اما به نظر ميرسيد او آرامتر از هميشه به زندگياش ميپردازد. حتي وقتي بر اثر اختلافاتي در شهر صحنه خودرويش را به رگبار بستند و او مچ مرگ را خواباند و به زندگي بازگشت، چندان تمايلي به انتقام و مقابله نداشت و ترجيح داد سرگرم زندگي خودش باشد. سال گذشته همين روزها بود كه براي مصاحبهاي با او همكلام شدم؛ ديگر آن شر و شور سابق را نداشت. شبيه جنگجوياني شده بود كه زره و خود از تن درآوردهاند، شمشيرشان را زمين گذاشتهاند و در گوشهاي گذر عمر را نظاره ميكنند و حسرت استعدادي را ميخورند كه به راحتي سوخت و هدر رفت. استعدادي كه خودش به راحتي آن را از دست داد و ديگران هم همراهياش كردند. خودش هم قبول داشت حاشيهساز بوده اما ميگفت اگر يك مشاور درست در كنارم قرار ميگرفت چه بسا مسير دوران قهرمانيام عوض ميشد. با همه اين اوصاف اما، نام او مانند بابك قرباني ديگر هم استانياش براي هميشه با يك حسرت ابدي گره خورده. قنبري در روزهاي ابتدايي امسال به دليل بيماري التهاب لوزالمعده در بيمارستان امام حسين(ع) كرمانشاه بستري شد و چند روز اخير حالش رو به وخامت رفت و تلاشها براي احيا و درمان او نتيجه نداد تا سرانجام اين كشتيگير كرمانشاهي مانند دوران قهرمانياش كه وقتي همه منتظر بودند به مسابقات اعزام شود و مدال بگيرد ناگهان زير ميز ميزد و به سبك خودش به همهچيز پشت پا ميزد، با مرگي ناگهاني خانواده كشتي كرمانشاه را عزادار كرد. خانوادهاي كه چند روز قبلتر، احمدخان كوهدرهاي پير دير كشتياش را از دست داد تا غمي سنگين بر سينه كشتيدوستان اين ديار بنشيند.مخلص كلام؛ گروس عبدالملكيان در شعري ميگويد: «موسيقي عجيبي است مرگ؛ بلند ميشوي و چنان آرام و نرم ميرقصي كه ديگر هيچكس تو را نميبيند.»نگاهي گذرا به شاخصترين عناوين فريدون قنبري: قهرمان آسيا در مسابقات قهرماني تهران ۲۰۰۴، قهرمان مسابقات جوانان جهان هلسينكي ۱۹۹۷، مدال نقره جام جهاني ۱۹۹۹ اسپوكن، مدال برنز جامهاي جهاني ۱۹۹۸ استيلواتر و ۲۰۰۵ تاشكند.