گروه انديشه| صلح، دوستي و همزيستي همواره آرزوي بشر و از اهداف اصلي اديان، مكاتب فكري بشري و نظامهاي سياسي است. مفاهيم پرچالشي كه اساسِ زندگي مدني بشر را تشكيل ميدهند. رسيدن به جهاني عاري از خشونت، آرماني است كه بايد با تلاش جمعي و در سطح جهاني به واقعيت بپيوندد. دكتر نيلوفر چينيچيان استاد دانشگاه و پژوهشگر و نويسنده حوزه اخلاق و سياست و جريان فكري جماعتگرايي معاصر در ايران است كه در زمينه مناسبات اخلاق و سياست تمركز كرده است، بهخصوص در آراي جماعتگرايان و بازتعريفِ ضرورت و لزوم آن در عصر حاضر براي جامعه جهاني و جامعه ايران. از جمله آثار او در اين زمينه ميتوان به اين مقالات اشاره كرد: «بررسي تطبيقي مفاهيم صلح، عدالت و تساهل در انديشه اسلام و غرب مطالعه موردي اسلام و جماعتگرايان». «بررسي تطبيقي گفتمان صلح در ميان انديشه سياسي ديني و بشري» و «اخلاقستيزي تهديدي در روند گفتمانِ صلح خاورميانه (با تاكيد بر چند فرهنگگرايي)».
در ابتدا بفرماييد از نظر شما ضرورت بحث از تبيين جايگاه و مناسبات اخلاق و سياست مطرح براي جامعه ايران در سطح ملي و بينالمللي چيست؟
صلح، همواره از مهمترين ارزشهاي بشريت است. مفهومي با ماهيت چندوجهي و متكثر كه حوزههاي مختلف ازجمله فلسفه سياسي، روابط بينالملل، فلسفه حقوق، فلسفه اخلاق و فلسفه دين، هر يك از منظر خود به آن پرداختهاند. از سوي ديگر صلح بهمثابه يك ارزش با مفاهيمي چون عدالت، حقوق بشر، تساهل و مدارا، گفتمان، تكثر و تعامل همسو و همزاد است. اين تكثر معنا در كنار تسريع و گسترش جهاني فناوريهاي نوظهور و غيرقابل تصور بهخصوص در حوزه ارتباطات و اطلاعات شرايط و الزامات جديدي را براي صلحپژوهان و محققين اين حوزه ميطلبد. از اين رو شناخت و كاربرد نظريهها و روشهاي جديد در مسير صلحپژوهي يكي از مهمترين ابزار ورود به اين حيطه است. براي مثال آشنايي با دانش هرمنوتيك و چگونگي استفاده از آن براي بازخواني مفهوم صلح در مكاتب فكري گوناگون، مطالعه نظريههاي منفك از جريان اصلي در روابط بينالملل مانند مكتب انگليسي و سازهانگاري، آشنايي با نظريههاي جديد در حوزه فلسفه سياسي چون جماعتگرايي ازجمله اين مباحث هستند. درواقع دغدغه اصلي من واكاوي، بازخواني و نهايتا تبيين مفاهيم كلان در علم سياست بهگونهاي است كه برخاسته از دين، تاريخ، فرهنگ يا همان رواياتي باشد كه هويتمان را شكل ميدهد زيرا معتقدم كه فضيلتها در درون همين ارزشها جاي دارند. بايد در مسير بيپايان دانشآموزي، مطالعه و تحقيق و نظريهپردازي به اين سوال پاسخ داد كه چه رويكرد و رهيافتي يا چه پيشنهاد عملي و كاربردي براي رفع معضلات و پيشرفت و توسعه جامعه خودمان در عرصههاي ملي و بينالمللي به عنوان توشه راه داريم.
با توجه به اينكه در اين حوزه تخصص داريد، ارزيابيتان از وضعيت پژوهشي ايرانيان در اين زمينه چيست؟
خوشبختانه در ايران بهخصوص در سالهاي اخير ما شاهد تلاش علمي محققين و متخصصينِ امر در حيطه مباني و چارچوبهاي نظري در محافل علمي و تخصصي بوديم كه من به برخي از آنها اشاره ميكنم. هنگامي كه صحبت از صلح و اخلاق صلح ميشود بديهي است ابتدا بايد با احترام و تواضع يادي كنيم از دانشمند فقيد دكتر داوود فيرحي كه گويي همواره در تمام آثار خود در پي گسترش ادبيات صلح در جامعه ايراني- اسلامي بودند. منظومه فكري ايشان بازخواني گفتمان اسلامي در چارچوب فقه و براساس، تعامل و همزيستي مسالمتآميز، احترام و تحمل ديگري يا همان تكثرگرايي ديني و احترام و پايبندي به قراردادها (عقود) بود. دكتر فيرحي محتواي صلح امام حسن(ع) را به عنوان شاهكار و برندهتر و بُرندهتر از جنگ مطرح ميكنند و آن را «صلح پيروز» مينامند(1). به عقيده ايشان «آيات قرآن و روايات، پيامبر اسلام را به عنوان «خلق عظيم» و «پيامبر صلح» معرفي كردهاند. پيامبر دو معجزه بزرگ دارد؛ يكي قرآن و ديگري كه براي ما كمتر شناختهشده است، نظام گفتوگو، قرارداد و صلح است. او از ذرهذره فرصتها براي برقراري صلح استفاده ميكرد. در قرآن و رواياتِ ما، بيش از بحث از جنگ و دفاع، بحث از صلح است. دكتر فيرحي در يكي از مباحث خود با ذكر ۱۳۲ پيماني كه پيامبر(ص) در دوران زندگي پس از بعثت منعقد كردند، «اسلام قراردادي» را در مقابل اسلام جهادي، الگوي پيامبر اسلام(ص) در حكمراني ميدانست. براي نمونه يكي از آنها قرارداد تاسيس دولت مدينه بهصورت دموكراتيك است كه براساس آن مسلمان و غيرمسلمانِ اين قرارداد يك امتِ واحد هستند. پيامبر نهتنها اصرار نميكرد كه آنها مسلمان شوند، بلكه آزادي مذهبي آنها را نيز به رسميت ميشناخت.(2) در صلح حديبيه نيز كه از معروفترين حوادث دوره ۲۳ ساله زندگي حضرت پس از بعثت بود، مفاد آن معيارِ زندگي اجتماعي در درون خانواده، حكومت، الگوي روابط با جهان در عرصه سياست خارجي بود.(3) تمام آثار ايشان بدون استثناء اعم از كتاب، مقاله، سخنراني و مباحث درسي تلاشي بود براي شناساندن اسلام به عنوان دين رحمت، احترام، تعهد و همزيستي. روحشان قرين رحمت الهي باد. از ديگر محققين پرتلاش در اين حوزه دكتر سيد صادق حقيقت هستند. «سياستانديشي در حوزه انديشه سياسي اسلامي»، «مباني حقوق بشر از ديدگاه اسلام و غرب» و «فلسفه سياسي و روششناسي» از جمله آثار ايشان با در نظر گرفتنِ اهداف و دغدغههاي فوق است.
اگر ممكن است به اختصار درباره ديدگاه ايشان توضيح دهيد.
يكي از مفاهيمي كه دكتر حقيقت در چارچوب «نظريه همروي» (4) مطرح كردند، تبيين مناسبات گفتمان صلح و اسلام است. دكتر حقيقت مشابهتها و تفاوتهاي نظريه كانت و ديدگاه اسلامي را براساس نظريه همروي مورد بررسي قرار دادند. در مقوله تشابهات، هرچند فقه شيعي وظيفهگراست و از اين جهت به فلسفه اخلاق كانت شباهت دارد، ولي منشا تكليف در كانت امر مطلق و در اسلام اوامر خداوند است؛ فلسفه اسلامي نيز در مباني فلسفه اخلاق به مباني كانتي نزديك است؛ ديدگاه كانت و نظريه همروي، همانند برخي ديگر از ديدگاههاي اسلامي و شيعي، بر صلحگرايي و حكومت جمهوري (دموكراتيك) تاكيد دارند؛ نظريه همروي با جهانوطني (كانتي) بيشتر از انترناسيوناليسم (ماركسيستي) سازگاري دارد؛ همچنين نظريه همروي به دليل تاكيد بر مسائل زير با ديدگاه كانت همگرايي دارد: ديدگاه نسبت به دوگانه بودن ذات انسان، جايگاه مباني معرفتي و اخلاقي در مقوله صلح، عقلگرايي و تاكيد بر حجت بودن عقل عرفي اصل احترام به قراردادهاي بينالمللي و تحديد مسووليتهاي فراملي توسط آنها، ايدئال نبودن مرزهاي بينالمللي (در عين پذيرش آن در شرايط كنوني). البته در عين حال، تفاوتهاي مهمي نيز بين ديدگاه كانت و ديدگاه اسلامي مطرح ميكنند، مانند صلح در ديدگاه كانت، برخلاف ديدگاههاي مشهور اسلامي، يك «حق» است؛ كانت وظيفهگرا است، اما ديدگاههاي عقلگرايانه اسلامي، به تبعيت از ارسطو، فضيلتگرا هستند؛ جهاد ابتدايي كه در نظر مشهور فقهاي اسلامي كه امري پذيرفتهشده است در تعارض با صلح پايدار كانت قرار ميگيرد؛ حقهاي انساني در نظر كانت همانند حقوق بشر ديگر ليبرالها نحيف است؛ درحالي كه حقوق بشر در نظريه همروي توسط سنت (همانند نظريه جماعتگرايان) و دين فربه ميشود.(5)
يكي ديگر از نظريهپردازان اين حوزه در ايران دكتر سيدعليرضا بهشتي است كه آثاري چون كتاب «بنياد نظري سياست در جوامع چندفرهنگي» و «ابعاد نظري مساله تساهل» را خلق كردهاند. ايشان در اين زمينه چه ميگويند؟
دكتر بهشتي از منظر گوناگوني فرهنگها به موضوع خشونت و ستيز در عرصه داخلي و بينالمللي ميپردازد. او چالش «قانون ملل» جان رالز وگسترش شمول آن را در موضع قوم مدارانه غيرمستقيم رالز و مهمتر از آن بيتوجهي به چندگانگي فرهنگي درونِ ملتها، مطالبات مطرحشده براي احترام برابر به هويتهاي فرهنگي گوناگون، تفاوت فرهنگي نشأت گرفته از گوناگوني مفاهيم انسان، عقلانيت و منظومه ارزشها و در معرض پرسش قرار گرفتن برتري ليبراليسم بهمثابه ايدئولوژي سياسي تجدد ميداند.(6) به نظر ايشان هرگونه اقدام به ادغام و يكسانسازي فرهنگي در فضاي بينالملل به بهترين شكل خود، جوامع را به سمت نفاق و چندچهرهگي ميبرد، چراكه مجبور هستند «خود»شان نباشند و پيوسته ظاهر خود را با شرايط مختلف وفق دهند اما واقعيت اين است كه عقيده تغييري نميكند. پيامبران و مصلحان واقعي نيز هيچگاه براي موفقيت در رسالت اجتماعيشان از زور استفاده نميكردند. آنها تنها سعي ميكردند متاعشان را بهدرستي ارايه كنند. گاه عده زيادي اين متاع را قبول ميكردند و براساس آن زندگي خود را سامان ميدادند و اين مشكلي به وجود نميآورد. وقتي جامعهاي دريابد كه شيوه تفكر و باورهايش به سخره گرفته ميشود، خواه ناخواه اين امر، خشم افراد آن جامعه را برخواهد انگيخت. به اين معنا، پيدايش نهضتهاي خشونتورزانه ميتواند از پايين هم باشد و اين امري كاملا طبيعي و بديهي است و باعث ميشود تا افراد پيوسته خود را در يك تقابل پايانناپذير ببينند. ازاينرو گفتوگو و فهم در امر سياسي، بايد برمبناي امر عقلايي باشد؛ اين تعاملها و نهادينه كردن بايد از درون خانواده شروع شده و به ساير نهادهاي اجتماعي تسري يابد و اين ميتواند به طور چشمگيري خشونتها در سطح بينالملل را هم كاهش دهد.(7)
شما از شارحين مكتب جماعتگرايي در حوزه دانشگاهي هستيد. آيا تكيه بر گفتمان اخلاقي در حوزه سياست اعم از انديشه سياسي و روابط بينالملل از همين نگرش نشأت ميگيرد؟
هم بله و هم خير. هرچند مهمترين وجه معرفتي جماعتگرايي در به چالش كشيدن آموزههاي ليبراليسم مدرن است اما نكته حائز اهميتِ اين جريان فكري در رويكرد و نگرش كاربردي آن به مسائل روز است. چنين نگرشي در آراي مايكل سندل بيش از ساير اصحاب جماعتگرا مشاهده ميشود. كتابهاي «اخلاق در سياست»، «آنچه با پول نميتوان خريد»، «مهندسي ژنتيك» نمونههاي بارز آثارِ سندل است. بايد توجه كرد اينجا سخن از عبور از فلسفه و نحيف شمردن انديشههاي مطرح نيست بلكه سخن از تعمق است. تعمق شيوهاي است كه ما را به سمت يافتن بهترين گزينه براي حل معضلات هدايت ميكند. در حالي كه عبور و ناديده انگاشتن بهصرف ناكارآمدي يا مخالف بودن با يك ايده و انديشه خاص، حاصلش سادهانديشي، جزميت و در عرصه سياستورزي نابردباري و خشونت است. جماعتگرايان به شما ميگويند ليبراليسم وظيفهگراي كانت و عدالت بهمثابه انصاف و قانون ملل جان رالز را بار ديگر بخوانيد ولي اينبار با تعمق و همراه با يك سوال اصلي: آيا فردگرايي ليبراليسم، تقدم حق بر خير، ناديده گرفتن خير جمعي، زندگي آري خالي از داستان ملل و غايتمندي فرد، براي انسانِ امروز جز سرگشتگي، خشونت، ستيز و واگرايي حاصلي داشته است؟ آشتي با گفتمان اخلاق ارسطويي و سياست بهمثابه فضيلت، احترام، تعامل، همزيستي مسالمتآميز، نگاهي نو حقوق بشر آموزههايي است كه اصحاب جماعتگرا مطرح ميكنند. در مجموع آنچه در اين نگاه براي من اولويت محسوب ميشود اين است كه اولا اشتراكات نظري بيشتري با انديشه سياسي اسلام نسبت به ساير جريانهاي فكري دارد. ثانيا از ظرفيت بالا و كارآمدي براي تعامل و رويارويي با افراطيگري، اسلامستيزي و ايرانهراسي در حوزههاي علمي برخوردار است و ثالثا احترام به عناصر متشكله هويتهاي جوامع از آموزههاي اصلي اين تفكر است.
جايگاه اخلاق در حل مسالمتآميز اختلافات بينالمللي و عبور از بحرانهاي پيش رو را چگونه ميبينيد؟
به نظر ميرسد جهان اكنون به طور كلي با چهار چالش عمده و بسترساز منازعات روبهرو است. اول چالش امنيتي، ناامني كه واسطه سلاحهاي كشتارجمعي، تروريسم و بيوتروريسم اكنون در بالاترين سطح خود قرار دارد. دوم چالش فقر و توسعهنيافتگي: در حالي كه انتظار ميرفت كه كشورهاي توسعهنيافته وارد مسير توسعه شوند و كشورهاي در حال توسعه به سطح مقبولي از توسعهيافتگي برسند، متاسفانه آنچه در سطح جهاني در سه دهه اخير بهخصوص در منطقه خاورميانه رخ داد، اين انتظار را با نتيجه معكوس روبهرو كرد. در حال حاضر شيوع كوويد19 و تاثير مستقيم آن بر گسترش بيكاري اوضاع را وخيمتر كرده است. چالش سوم بحران در وضعيت پايداري محيطزيست، يا همان ناامني زيستمحيطي است. آلودگي، بحران آب، جنگلزدايي، كاهش تنوع زيستي، مهندسي ژنتيك و امثالهم. آخرين چال ش ذيل موضوع تعدد فرهنگي و سياست شناسايي چارچوببندي ميشود. از نظر چارلز تيلور، سياست شناسايي ارتباط مستقيمي با هويت دارد، چراكه هويت ما به عنوان انسان، بافهم ما از خود به عنوان كسي كه هستيم شكل ميگيرد و اين هويت بهوسيله شناسايي يا شناسايي نكردن ديگران صورتبندي ميشود. فرد يا گروه اگر با شناسايي نشدن يا كژشناسايي از سوي ديگران روبه گردند، با مشكلات هويتي زيادي مواجه ميشوند كه رفتار آنها را در تاثير قرار ميدهند.(8) البته اينجا منظور شناسايي حداكثري است كه به پذيرش تفاوتهاي هويتي تاكيد دارد، احترام به هويتهاي ديگر نه به عنوان ديگري. چالشهاي فوق بهرغم تفاوتهاي ساختاري، ماهيت و چرايي و چگونگي شكلگيري آن، يك عنصر مشترك دارند ناديده گرفتن وجوه اخلاقي در حكمراني و سياستورزي. طي سالهاي گذشته درگيريهاي بينالمللي لاينحل به وضوح نشان ميدهد كه سياستها و رويههاي فعلي در ايجاد صلح در هر بخش از جهان با ناكامي و شكست مواجه شده است. درگذشته غالبا تمركز محققان و صاحبنظرانِ اين حوزه مطالعاتي، در بررسي عللِ تعارضات عمدتا بر تصميمات رهبران، اقدامات دولتها و رويدادهاي پراكنده بود ولي امروزه گسترش درگيريهاي هويتي اعم از فرهنگي، ديني و تاريخي يكي از مهمترين موانع رسيدن به صلح محسوب ميشود. تهديدي كه با يك نگرش اخلاق محور بايد آن را به سمت فرصت هدايت كرد. هويتهاي متكثر و گوناگوني فرهنگها در صدر موضوعاتي است كه بايد در رابطه با بحرانها و منازعات نوظهور در سطح جهان بهويژه منطقه خاورميانه به آن پرداخت. در عصر حاضر منازعات شكل و مفهوم جديدي از جنگ را به تصوير ميكشد. درواقع طبيعت منازعات تغييرات بنيادي داشته و شكل و مفهوم جديدي از جنگ را به تصوير ميكشد. براي نمونه اولا بازيگران اين منازعات فقط بازيگران دولتي نيستند طيف وسيعي از گروهها و گرايشهاي فكري، بازيگران غيردولتي و خصوصي با ساختار و اهداف متفاوت در كانون بحران قرار دارند. ثانيا منازعات در دو دهه ناظر بر حذف عقايد و تفكر ديگري به معناي «other» است تا حذف فيزيكي. هر چند براي رسيدن به اين هدف كشتار و درگيريهاي نظامي بين گروههاي معارض امري بديهي محسوب ميشود. ثالثا نمودهاي منازعات نوظهور داراي ويژگيهاي كاملا متفاوت نسبت به جنگهاي كلاسيك است. ازجمله اين تفاوتها ميتوان به بيخانماني، مهاجرت گسترده، خشونت بيحدود و حصر كه لبه تيز آن بيشتر معطوف به غيرنظاميان بهخصوص كودكان و زنان است، اشاره نمود. از اين رو در رويكردهاي تبيين صلح نيز بايد از روشهاي كلاسيك حل منازعه فاصله بگيرد. امروزه نظريهها و روشهاي جديد در علم سياست و روابط بينالملل نسبت به مسائلي چون هويت، سنت، دين، تاريخ و چند فرهنگگرايي نميتوانند بيتفاوت باشند. موضوعاتي كه در صورت توجه صاحبنظران، سياستگذاران و سياستورزان فرصت بيبديلي براي برقراري صلح و امنيت خواهد بود.
پاورقيها
1 - روزنامه مردمسالاری – 8/8/1398
2- سخنران پیامبر و میلاد یک اندیشه برای یک آرمان، کاشان 24/8/98
3- مقدمهای برقرارداد صلح حدیبیه- 19/8/1398- جلسه هفتم
4- نظریه همروی راه سومی میان دو گرایش متنی و گرایش فرامتنی به دین است و در مقابل دو رویکرد حداکثری و حداقلی به اسلام، قرار میگیرد.
5- صلح جهانی: مقایسهای بین دیدگاه کانتی و اسلامی، مقاله ارائه شده به همایش بینالمللی صلح، حقوق بشر و دین، قم، دانشگاه مفید، ۲۳ و ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۸
6- سید علیرضا بهشتی، بنیاد نظری در جوامع چند فرهنگی، ص 1395-274، انتشارات ناهید
7- گفتوگو با علیرضا بهشتی، روزنامه ایران، 30/1/1395
8- Taylor, C. (1992), “The Politics of Recognition”, in: A. Gutmann, Multiculturalism and The Politics of Recognition, Princeton, NJ: Princeton University Press
گروه انديشه| صلح، دوستي و همزيستي همواره آرزوي بشر و از اهداف اصلي اديان، مكاتب فكري بشري و نظامهاي سياسي است. مفاهيم پرچالشي كه اساسِ زندگي مدني بشر را تشكيل ميدهند. رسيدن به جهاني عاري از خشونت، آرماني است كه بايد با تلاش جمعي و در سطح جهاني به واقعيت بپيوندد. دكتر نيلوفر چينيچيان استاد دانشگاه و پژوهشگر و نويسنده حوزه اخلاق و سياست و جريان فكري جماعتگرايي معاصر در ايران است كه در زمينه مناسبات اخلاق و سياست تمركز كرده است، بهخصوص در آراي جماعتگرايان و بازتعريفِ ضرورت و لزوم آن در عصر حاضر براي جامعه جهاني و جامعه ايران. از جمله آثار او در اين زمينه ميتوان به اين مقالات اشاره كرد: «بررسي تطبيقي مفاهيم صلح، عدالت و تساهل در انديشه اسلام و غرب مطالعه موردي اسلام و جماعتگرايان». «بررسي تطبيقي گفتمان صلح در ميان انديشه سياسي ديني و بشري» و «اخلاقستيزي تهديدي در روند گفتمانِ صلح خاورميانه (با تاكيد بر چند فرهنگگرايي)».
در ابتدا بفرماييد از نظر شما ضرورت بحث از تبيين جايگاه و مناسبات اخلاق و سياست مطرح براي جامعه ايران در سطح ملي و بينالمللي چيست؟
صلح، همواره از مهمترين ارزشهاي بشريت است. مفهومي با ماهيت چندوجهي و متكثر كه حوزههاي مختلف ازجمله فلسفه سياسي، روابط بينالملل، فلسفه حقوق، فلسفه اخلاق و فلسفه دين، هر يك از منظر خود به آن پرداختهاند. از سوي ديگر صلح بهمثابه يك ارزش با مفاهيمي چون عدالت، حقوق بشر، تساهل و مدارا، گفتمان، تكثر و تعامل همسو و همزاد است. اين تكثر معنا در كنار تسريع و گسترش جهاني فناوريهاي نوظهور و غيرقابل تصور بهخصوص در حوزه ارتباطات و اطلاعات شرايط و الزامات جديدي را براي صلحپژوهان و محققين اين حوزه ميطلبد. از اين رو شناخت و كاربرد نظريهها و روشهاي جديد در مسير صلحپژوهي يكي از مهمترين ابزار ورود به اين حيطه است. براي مثال آشنايي با دانش هرمنوتيك و چگونگي استفاده از آن براي بازخواني مفهوم صلح در مكاتب فكري گوناگون، مطالعه نظريههاي منفك از جريان اصلي در روابط بينالملل مانند مكتب انگليسي و سازهانگاري، آشنايي با نظريههاي جديد در حوزه فلسفه سياسي چون جماعتگرايي ازجمله اين مباحث هستند. درواقع دغدغه اصلي من واكاوي، بازخواني و نهايتا تبيين مفاهيم كلان در علم سياست بهگونهاي است كه برخاسته از دين، تاريخ، فرهنگ يا همان رواياتي باشد كه هويتمان را شكل ميدهد زيرا معتقدم كه فضيلتها در درون همين ارزشها جاي دارند. بايد در مسير بيپايان دانشآموزي، مطالعه و تحقيق و نظريهپردازي به اين سوال پاسخ داد كه چه رويكرد و رهيافتي يا چه پيشنهاد عملي و كاربردي براي رفع معضلات و پيشرفت و توسعه جامعه خودمان در عرصههاي ملي و بينالمللي به عنوان توشه راه داريم.
با توجه به اينكه در اين حوزه تخصص داريد، ارزيابيتان از وضعيت پژوهشي ايرانيان در اين زمينه چيست؟
خوشبختانه در ايران بهخصوص در سالهاي اخير ما شاهد تلاش علمي محققين و متخصصينِ امر در حيطه مباني و چارچوبهاي نظري در محافل علمي و تخصصي بوديم كه من به برخي از آنها اشاره ميكنم. هنگامي كه صحبت از صلح و اخلاق صلح ميشود بديهي است ابتدا بايد با احترام و تواضع يادي كنيم از دانشمند فقيد دكتر داوود فيرحي كه گويي همواره در تمام آثار خود در پي گسترش ادبيات صلح در جامعه ايراني- اسلامي بودند. منظومه فكري ايشان بازخواني گفتمان اسلامي در چارچوب فقه و براساس، تعامل و همزيستي مسالمتآميز، احترام و تحمل ديگري يا همان تكثرگرايي ديني و احترام و پايبندي به قراردادها (عقود) بود. دكتر فيرحي محتواي صلح امام حسن(ع) را به عنوان شاهكار و برندهتر و بُرندهتر از جنگ مطرح ميكنند و آن را «صلح پيروز» مينامند(1). به عقيده ايشان «آيات قرآن و روايات، پيامبر اسلام را به عنوان «خلق عظيم» و «پيامبر صلح» معرفي كردهاند. پيامبر دو معجزه بزرگ دارد؛ يكي قرآن و ديگري كه براي ما كمتر شناختهشده است، نظام گفتوگو، قرارداد و صلح است. او از ذرهذره فرصتها براي برقراري صلح استفاده ميكرد. در قرآن و رواياتِ ما، بيش از بحث از جنگ و دفاع، بحث از صلح است. دكتر فيرحي در يكي از مباحث خود با ذكر ۱۳۲ پيماني كه پيامبر(ص) در دوران زندگي پس از بعثت منعقد كردند، «اسلام قراردادي» را در مقابل اسلام جهادي، الگوي پيامبر اسلام(ص) در حكمراني ميدانست. براي نمونه يكي از آنها قرارداد تاسيس دولت مدينه بهصورت دموكراتيك است كه براساس آن مسلمان و غيرمسلمانِ اين قرارداد يك امتِ واحد هستند. پيامبر نهتنها اصرار نميكرد كه آنها مسلمان شوند، بلكه آزادي مذهبي آنها را نيز به رسميت ميشناخت.(2) در صلح حديبيه نيز كه از معروفترين حوادث دوره ۲۳ ساله زندگي حضرت پس از بعثت بود، مفاد آن معيارِ زندگي اجتماعي در درون خانواده، حكومت، الگوي روابط با جهان در عرصه سياست خارجي بود.(3) تمام آثار ايشان بدون استثناء اعم از كتاب، مقاله، سخنراني و مباحث درسي تلاشي بود براي شناساندن اسلام به عنوان دين رحمت، احترام، تعهد و همزيستي. روحشان قرين رحمت الهي باد. از ديگر محققين پرتلاش در اين حوزه دكتر سيد صادق حقيقت هستند. «سياستانديشي در حوزه انديشه سياسي اسلامي»، «مباني حقوق بشر از ديدگاه اسلام و غرب» و «فلسفه سياسي و روششناسي» از جمله آثار ايشان با در نظر گرفتنِ اهداف و دغدغههاي فوق است.
اگر ممكن است به اختصار درباره ديدگاه ايشان توضيح دهيد.
يكي از مفاهيمي كه دكتر حقيقت در چارچوب «نظريه همروي» (4) مطرح كردند، تبيين مناسبات گفتمان صلح و اسلام است. دكتر حقيقت مشابهتها و تفاوتهاي نظريه كانت و ديدگاه اسلامي را براساس نظريه همروي مورد بررسي قرار دادند. در مقوله تشابهات، هرچند فقه شيعي وظيفهگراست و از اين جهت به فلسفه اخلاق كانت شباهت دارد، ولي منشا تكليف در كانت امر مطلق و در اسلام اوامر خداوند است؛ فلسفه اسلامي نيز در مباني فلسفه اخلاق به مباني كانتي نزديك است؛ ديدگاه كانت و نظريه همروي، همانند برخي ديگر از ديدگاههاي اسلامي و شيعي، بر صلحگرايي و حكومت جمهوري (دموكراتيك) تاكيد دارند؛ نظريه همروي با جهانوطني (كانتي) بيشتر از انترناسيوناليسم (ماركسيستي) سازگاري دارد؛ همچنين نظريه همروي به دليل تاكيد بر مسائل زير با ديدگاه كانت همگرايي دارد: ديدگاه نسبت به دوگانه بودن ذات انسان، جايگاه مباني معرفتي و اخلاقي در مقوله صلح، عقلگرايي و تاكيد بر حجت بودن عقل عرفي اصل احترام به قراردادهاي بينالمللي و تحديد مسووليتهاي فراملي توسط آنها، ايدئال نبودن مرزهاي بينالمللي (در عين پذيرش آن در شرايط كنوني). البته در عين حال، تفاوتهاي مهمي نيز بين ديدگاه كانت و ديدگاه اسلامي مطرح ميكنند، مانند صلح در ديدگاه كانت، برخلاف ديدگاههاي مشهور اسلامي، يك «حق» است؛ كانت وظيفهگرا است، اما ديدگاههاي عقلگرايانه اسلامي، به تبعيت از ارسطو، فضيلتگرا هستند؛ جهاد ابتدايي كه در نظر مشهور فقهاي اسلامي كه امري پذيرفتهشده است در تعارض با صلح پايدار كانت قرار ميگيرد؛ حقهاي انساني در نظر كانت همانند حقوق بشر ديگر ليبرالها نحيف است؛ درحالي كه حقوق بشر در نظريه همروي توسط سنت (همانند نظريه جماعتگرايان) و دين فربه ميشود.(5)
يكي ديگر از نظريهپردازان اين حوزه در ايران دكتر سيدعليرضا بهشتي است كه آثاري چون كتاب «بنياد نظري سياست در جوامع چندفرهنگي» و «ابعاد نظري مساله تساهل» را خلق كردهاند. ايشان در اين زمينه چه ميگويند؟
دكتر بهشتي از منظر گوناگوني فرهنگها به موضوع خشونت و ستيز در عرصه داخلي و بينالمللي ميپردازد. او چالش «قانون ملل» جان رالز وگسترش شمول آن را در موضع قوم مدارانه غيرمستقيم رالز و مهمتر از آن بيتوجهي به چندگانگي فرهنگي درونِ ملتها، مطالبات مطرحشده براي احترام برابر به هويتهاي فرهنگي گوناگون، تفاوت فرهنگي نشأت گرفته از گوناگوني مفاهيم انسان، عقلانيت و منظومه ارزشها و در معرض پرسش قرار گرفتن برتري ليبراليسم بهمثابه ايدئولوژي سياسي تجدد ميداند.(6) به نظر ايشان هرگونه اقدام به ادغام و يكسانسازي فرهنگي در فضاي بينالملل به بهترين شكل خود، جوامع را به سمت نفاق و چندچهرهگي ميبرد، چراكه مجبور هستند «خود»شان نباشند و پيوسته ظاهر خود را با شرايط مختلف وفق دهند اما واقعيت اين است كه عقيده تغييري نميكند. پيامبران و مصلحان واقعي نيز هيچگاه براي موفقيت در رسالت اجتماعيشان از زور استفاده نميكردند. آنها تنها سعي ميكردند متاعشان را بهدرستي ارايه كنند. گاه عده زيادي اين متاع را قبول ميكردند و براساس آن زندگي خود را سامان ميدادند و اين مشكلي به وجود نميآورد. وقتي جامعهاي دريابد كه شيوه تفكر و باورهايش به سخره گرفته ميشود، خواه ناخواه اين امر، خشم افراد آن جامعه را برخواهد انگيخت. به اين معنا، پيدايش نهضتهاي خشونتورزانه ميتواند از پايين هم باشد و اين امري كاملا طبيعي و بديهي است و باعث ميشود تا افراد پيوسته خود را در يك تقابل پايانناپذير ببينند. ازاينرو گفتوگو و فهم در امر سياسي، بايد برمبناي امر عقلايي باشد؛ اين تعاملها و نهادينه كردن بايد از درون خانواده شروع شده و به ساير نهادهاي اجتماعي تسري يابد و اين ميتواند به طور چشمگيري خشونتها در سطح بينالملل را هم كاهش دهد.(7)
شما از شارحين مكتب جماعتگرايي در حوزه دانشگاهي هستيد. آيا تكيه بر گفتمان اخلاقي در حوزه سياست اعم از انديشه سياسي و روابط بينالملل از همين نگرش نشأت ميگيرد؟
هم بله و هم خير. هرچند مهمترين وجه معرفتي جماعتگرايي در به چالش كشيدن آموزههاي ليبراليسم مدرن است اما نكته حائز اهميتِ اين جريان فكري در رويكرد و نگرش كاربردي آن به مسائل روز است. چنين نگرشي در آراي مايكل سندل بيش از ساير اصحاب جماعتگرا مشاهده ميشود. كتابهاي «اخلاق در سياست»، «آنچه با پول نميتوان خريد»، «مهندسي ژنتيك» نمونههاي بارز آثارِ سندل است. بايد توجه كرد اينجا سخن از عبور از فلسفه و نحيف شمردن انديشههاي مطرح نيست بلكه سخن از تعمق است. تعمق شيوهاي است كه ما را به سمت يافتن بهترين گزينه براي حل معضلات هدايت ميكند. در حالي كه عبور و ناديده انگاشتن بهصرف ناكارآمدي يا مخالف بودن با يك ايده و انديشه خاص، حاصلش سادهانديشي، جزميت و در عرصه سياستورزي نابردباري و خشونت است. جماعتگرايان به شما ميگويند ليبراليسم وظيفهگراي كانت و عدالت بهمثابه انصاف و قانون ملل جان رالز را بار ديگر بخوانيد ولي اينبار با تعمق و همراه با يك سوال اصلي: آيا فردگرايي ليبراليسم، تقدم حق بر خير، ناديده گرفتن خير جمعي، زندگي آري خالي از داستان ملل و غايتمندي فرد، براي انسانِ امروز جز سرگشتگي، خشونت، ستيز و واگرايي حاصلي داشته است؟ آشتي با گفتمان اخلاق ارسطويي و سياست بهمثابه فضيلت، احترام، تعامل، همزيستي مسالمتآميز، نگاهي نو حقوق بشر آموزههايي است كه اصحاب جماعتگرا مطرح ميكنند. در مجموع آنچه در اين نگاه براي من اولويت محسوب ميشود اين است كه اولا اشتراكات نظري بيشتري با انديشه سياسي اسلام نسبت به ساير جريانهاي فكري دارد. ثانيا از ظرفيت بالا و كارآمدي براي تعامل و رويارويي با افراطيگري، اسلامستيزي و ايرانهراسي در حوزههاي علمي برخوردار است و ثالثا احترام به عناصر متشكله هويتهاي جوامع از آموزههاي اصلي اين تفكر است.
جايگاه اخلاق در حل مسالمتآميز اختلافات بينالمللي و عبور از بحرانهاي پيش رو را چگونه ميبينيد؟
به نظر ميرسد جهان اكنون به طور كلي با چهار چالش عمده و بسترساز منازعات روبهرو است. اول چالش امنيتي، ناامني كه واسطه سلاحهاي كشتارجمعي، تروريسم و بيوتروريسم اكنون در بالاترين سطح خود قرار دارد. دوم چالش فقر و توسعهنيافتگي: در حالي كه انتظار ميرفت كه كشورهاي توسعهنيافته وارد مسير توسعه شوند و كشورهاي در حال توسعه به سطح مقبولي از توسعهيافتگي برسند، متاسفانه آنچه در سطح جهاني در سه دهه اخير بهخصوص در منطقه خاورميانه رخ داد، اين انتظار را با نتيجه معكوس روبهرو كرد. در حال حاضر شيوع كوويد19 و تاثير مستقيم آن بر گسترش بيكاري اوضاع را وخيمتر كرده است. چالش سوم بحران در وضعيت پايداري محيطزيست، يا همان ناامني زيستمحيطي است. آلودگي، بحران آب، جنگلزدايي، كاهش تنوع زيستي، مهندسي ژنتيك و امثالهم. آخرين چال ش ذيل موضوع تعدد فرهنگي و سياست شناسايي چارچوببندي ميشود. از نظر چارلز تيلور، سياست شناسايي ارتباط مستقيمي با هويت دارد، چراكه هويت ما به عنوان انسان، بافهم ما از خود به عنوان كسي كه هستيم شكل ميگيرد و اين هويت بهوسيله شناسايي يا شناسايي نكردن ديگران صورتبندي ميشود. فرد يا گروه اگر با شناسايي نشدن يا كژشناسايي از سوي ديگران روبه گردند، با مشكلات هويتي زيادي مواجه ميشوند كه رفتار آنها را در تاثير قرار ميدهند.(8) البته اينجا منظور شناسايي حداكثري است كه به پذيرش تفاوتهاي هويتي تاكيد دارد، احترام به هويتهاي ديگر نه به عنوان ديگري. چالشهاي فوق بهرغم تفاوتهاي ساختاري، ماهيت و چرايي و چگونگي شكلگيري آن، يك عنصر مشترك دارند ناديده گرفتن وجوه اخلاقي در حكمراني و سياستورزي. طي سالهاي گذشته درگيريهاي بينالمللي لاينحل به وضوح نشان ميدهد كه سياستها و رويههاي فعلي در ايجاد صلح در هر بخش از جهان با ناكامي و شكست مواجه شده است. درگذشته غالبا تمركز محققان و صاحبنظرانِ اين حوزه مطالعاتي، در بررسي عللِ تعارضات عمدتا بر تصميمات رهبران، اقدامات دولتها و رويدادهاي پراكنده بود ولي امروزه گسترش درگيريهاي هويتي اعم از فرهنگي، ديني و تاريخي يكي از مهمترين موانع رسيدن به صلح محسوب ميشود. تهديدي كه با يك نگرش اخلاق محور بايد آن را به سمت فرصت هدايت كرد. هويتهاي متكثر و گوناگوني فرهنگها در صدر موضوعاتي است كه بايد در رابطه با بحرانها و منازعات نوظهور در سطح جهان بهويژه منطقه خاورميانه به آن پرداخت. در عصر حاضر منازعات شكل و مفهوم جديدي از جنگ را به تصوير ميكشد. درواقع طبيعت منازعات تغييرات بنيادي داشته و شكل و مفهوم جديدي از جنگ را به تصوير ميكشد. براي نمونه اولا بازيگران اين منازعات فقط بازيگران دولتي نيستند طيف وسيعي از گروهها و گرايشهاي فكري، بازيگران غيردولتي و خصوصي با ساختار و اهداف متفاوت در كانون بحران قرار دارند. ثانيا منازعات در دو دهه ناظر بر حذف عقايد و تفكر ديگري به معناي «other» است تا حذف فيزيكي. هر چند براي رسيدن به اين هدف كشتار و درگيريهاي نظامي بين گروههاي معارض امري بديهي محسوب ميشود. ثالثا نمودهاي منازعات نوظهور داراي ويژگيهاي كاملا متفاوت نسبت به جنگهاي كلاسيك است. ازجمله اين تفاوتها ميتوان به بيخانماني، مهاجرت گسترده، خشونت بيحدود و حصر كه لبه تيز آن بيشتر معطوف به غيرنظاميان بهخصوص كودكان و زنان است، اشاره نمود. از اين رو در رويكردهاي تبيين صلح نيز بايد از روشهاي كلاسيك حل منازعه فاصله بگيرد. امروزه نظريهها و روشهاي جديد در علم سياست و روابط بينالملل نسبت به مسائلي چون هويت، سنت، دين، تاريخ و چند فرهنگگرايي نميتوانند بيتفاوت باشند. موضوعاتي كه در صورت توجه صاحبنظران، سياستگذاران و سياستورزان فرصت بيبديلي براي برقراري صلح و امنيت خواهد بود.
پاورقيها
1 - روزنامه مردمسالاری – 8/8/1398
2- سخنران پیامبر و میلاد یک اندیشه برای یک آرمان، کاشان 24/8/98
3- مقدمهای برقرارداد صلح حدیبیه- 19/8/1398- جلسه هفتم
4- نظریه همروی راه سومی میان دو گرایش متنی و گرایش فرامتنی به دین است و در مقابل دو رویکرد حداکثری و حداقلی به اسلام، قرار میگیرد.
5- صلح جهانی: مقایسهای بین دیدگاه کانتی و اسلامی، مقاله ارائه شده به همایش بینالمللی صلح، حقوق بشر و دین، قم، دانشگاه مفید، ۲۳ و ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۸
6- سید علیرضا بهشتی، بنیاد نظری در جوامع چند فرهنگی، ص 1395-274، انتشارات ناهید
7- گفتوگو با علیرضا بهشتی، روزنامه ایران، 30/1/1395
8- Taylor, C. (1992), “The Politics of Recognition”, in: A. Gutmann, Multiculturalism and The Politics of Recognition, Princeton, NJ: Princeton University Press
آشتي با گفتمان اخلاق ارسطويي و سياست بهمثابه فضيلت، احترام، تعامل، همزيستي مسالمتآميز، نگاهي نو به حقوق بشر آموزههايي است كه اصحاب جماعتگرا مطرح ميكنند. در مجموع آنچه در اين نگاه براي من اولويت محسوب ميشود اين است كه اولا اشتراكات نظري بيشتري با انديشه سياسي اسلام نسبت به ساير جريانهاي فكري دارد. ثانيا از ظرفيت بالا و كارآمدي براي تعامل و رويارويي با افراطيگري، اسلامستيزي و ايرانهراسي در حوزههاي علمي برخوردار است و ثالثا احترام به عناصر متشكله هويتهاي جوامع از آموزههاي اصلي اين تفكر است.