نگاهي به سريال قورباغه
بزهنگاري
ياشار گروسيان
سادهلوحانه است اگر تصور كنيم ريخت و پاش سرمايه در سينما و تلويزيون فقط كمديها را به انحطاط و ابتذال ميكشاند. كمدي از قضا شايعترين نمودِ سرمايهزدگي است. واقعيت اين است كه اين جنس سرمايهها پايش به هر مديومي كه باز شود، دير يا زود بايد فاتحه آن را خواند. اين بدان معنا نيست كه سرمايه لزوما نشانهاي از نابودي اثر است، بلكه برعكس، در خودِ اثر نشانههاي بيمارگونهاي بيرون ميزند كه دلالت بر سرمايهزدگي دارد. نشانههايي از نابلديهاي تكنيكي، بيمساله و بيدغدغه بودن نسبت به موضوع و از همه بدتر، تبديل شدن همه اينها به ضديت با اثر، چنانكه در سينماي ايران ديديم كمديهاي منتقد به زشتيها در نهايت بدل به تاييدكننده و تثبيتكنندهي زشتيها شدند. بنابراين قورباغه هم از اين قاعده مستثني نيست. به قورباغه كه خوب نگاه كنيم، فقط نام قورباغه را به يدك ميكشد اما در اصل شتر گاو پلنگ پر زرق و برقي است با شمايلي كج و معوج كه هم نابلدي از آن بيرون ميزند و هم مهر تاييدي است بر بزه و نابههنجاري.قورباغه تكنيك ندارد، تكنيك برايش تلاشي است مذبوحانه و شكستخورده براي تكنيكنمايي، نوعي بازي ادا و اطواري جعلي است براي ژستِ تكنيك تا خود تكنيك. جعلي بودنِ ژستِ برداشتِ بلندش از همان قسمت اول لو ميرود. دوربين به جاي نشان دادن جغرافيا و مكاني كه سه جوان قصه در آن قدم ميزنند، آنها را از پشت تعقيب ميكند، گاهي پشت ميله و بوته پنهان ميشود، گاهي به چپ ميرود و گاهي به راست، چرا؟ در برداشت بلند مجال جابهجا شدنِ نقطه ديد وجود ندارد مگر با جابهجا كردنِ خودِ دوربين. اگر بنا باشد دوربين كاتي بزند، ژستِ برداشت بلندش خراب ميشود، پس دوربين ناچار است به حفظِ سياليتي كه بيدليل است، نه چپ رفتنش منطقي دارد و نه راست رفتنش و نه حتي پنهان شدنش پشت اشيا. به ديالوگها كه ميرسد ناچار است به شكل سرگيجهآوري دورِ سوژههايش بچرخد. منطقي اين است كه دوربين كات بزند، از هر آدم به آدمِ مقابلش تا دستكم بدانيم كي كجاست و چه ميگويد اما چون دوربين بر حفظ ژستِ برداشت بلندش اصرار دارد، كات نميزند. پس يك راه بيشتر ندارد، به جاي كات به طرفين، مجبور است خودِ دوربين را به طرفين بچرخاند! نتيجه چيست؟ دوربين آنقدر دورِ آدمهايش تاب ميخورد كه اصلا نميفهميم كي كجاست و كي به كي، چه ميگويد.قورباغه دراماتيزه كردن هم بلد نيست. خلق موقعيتها و درامي حتي نحيف، ميزانسن ميخواهد. دوربين روي دستي كه پريشان به اينسو و آنسو ميجهد اصلا چطور ميتواند ميزانسن داشته باشد؟ با لرزش و تكانهاي بيمنطق براي القاي تنشي كه در كار نيست؟ يا اسلوموشن براي القاي احساساتي كه ساخته نشده؟ در ماجراي فروشگاه لباس، دوربين دور از دعوا ميايستد، بيجهت تكان ميخورد تا تنشِ درونِ ماجرا را با لرزاندن و تكان دادنِ دوربينِ بيرون از ماجرا و دادار دودورهاي بيمعني ابدويكروزي القا بكند، چرا؟ چون خودش هم ميداند در اين مينيپلات تهي اساسا تنشي در كار نيست و قرار هم نيست اين تنش چيزي به قصه بيفزايد، فقط بيخودي سروصدا ميكند. يا حتي تصور سريال از اثر خياباني و رابطهاش با جامعه، مبتذل است. سه جوان قصه به شكل گانگسترها در خيابان قدم ميگذارند و آنچه بايد از رابطه اينها با مفهوم خيابان (و طبيعتا جامعه) تصوير ميشد، جاي به موسيقي رپي داده كه درباره خيابان و جامعه وراجي ميكند و از آنجايي كه رپ حرفش را با ريتمي تند و به شكلي فشرده ميزند، تصوير براي تعديل اين ريتم تند ناچار است اسلوموشن شود! اين ديگر نهايت شارلاتانبازي سريال است كه براي ساختن چيزي- چه چيزي؟! - حتي نميتواند شعار بدهد بلكه ترجيح ميدهد همهچيز را با يك نسخه فشرده از دكلمههاي درهم و برهم در قالب موسيقي رپ و اسلوموشن به خورد مخاطب دهد.صحبت از حرف زدن شد، قورباغه اصلا جربزه حرف زدن هم ندارد. طعنههايش -مانند تكنيكش - جعلي است، اداي طعنه است تا خود طعنه. طعنهاش به كارت جانبازي در فلاشبكي سركاري و تحميلي -كه تاثيري در قصه ندارد جز بردن دوربين به شمال- منطق آدمها و اتفاقهايش به كمدي تنه ميزند و جديت طعنهاش وسط اين كمدي ناخواسته گم ميشود. يا مثلا تصوير كردن نيروي پليس در نوع خودش جالب است. به نظر سريال پليس بيجهت گير ميدهد؟ ايست بازرسي در روز روشن برايش مسخره است؟ مامور قانونش خشونت كلامي دارد؟ بسيار خب، قبول! اگر به نظر سريال، پليس خود مستعدِ بزه و خشونت در جامعه است، پس چرا سر بزنگاه پا پس ميكشد؟ مثلا چرا پليس بايد كساني كه بوي مخدر ميدهند را رها كند؟ چرا در شب قتل آن مامور موتوري، پليس بيهيچ منطقي از سه جوانِ بينامونشاني كه ماشين دزدي سوار شدهاند مدارك نميخواهد؟ يا ميزانسن مامور پليسي كه با شمايل زخمي و بدني آويزان، قصد ورود به ويلا را دارد بيشتر كمدي مينمايد! چنين رفتارها و تصاويري اتفاقا نشان از نوعي محبتِ بلاهتآميزِ پليس دارد تا خشونت آن. پس طعنههاي سريال ديگر چه صيغهاي است؟ با ارجاعاتِ يكخط درميان، با يك جمله طعنه زدن دو جمله پس گرفتن چيزي حاصل نميشود جز نشان دادنِ نابلدي و محافظهكاري. نابلدي و محافظهكاري در حرفي را زدن، نهايتا ميانجامد به اصلا حرفي را نزدن.اين همه نابلدي و اين همه كمفروشي در نسبت با زرق و برق سريال تنها يكي معناي آشنا را تداعي ميكند؛ اينكه نه زحمتي در كار است و نه خلقي، سازهاي از آجرهاي رنگارنگ و گرانقيمت است كه از اينور و آنور كپيبرداري -و نه حتي الهام- گرفته شده و تنها ربط اين همه اينها به هم، بيربط بودنشان نسبت به هم است. اگر تصور ميكنيد چنين چيزي ناشي از سرمايهزدگي نيست، پس بهتر است به نشانههاي كليشهاي آن در سريال نگاه كنيد؛ آدمها و جغرافياي بيربط به ايران با لباس و موهاي رنگارنگِ وامگرفته از مد روز ِ شبكههاي اجتماعي وجود دارد، فيلمنامه تهي كه از مزهپراني و جوكهاي اينترنتي براي ديالوگنويسي مايه ميگيرد، بازيگران مرد و زني كه عشوههاي كلامي و بدني آنها تنها براي مخاطب عاشقِ هرزهنگاري جذاب است، هر جا كه كارگردان از درام عاجز است، روي به اسلوموشن آورده، سريال حتي تيك پورشه و ويلاي لاكچري بالاي شهر هم زده است! فقط اينجا ويلاي مذكور جغرافيا هم ندارد و وسط بياباني بنا شده كه ميشود با بالا رفتن از تير چراغ برق داخلش را ديد زد؛ به همين ميزان ابتدايي و كودكانه.همه اين نشانهها را ميتوان به وفور در فيلمها و سريالهاي سرمايهزده كمدي هم پيدا كرد. قورباغه از قضا پيرو مكتب همين جنس آثار است، تنها رختِ فيلسوفانه و مفهومزدگي به تن كرده تا بيش از كمديها جدياش بگيريم. اين جديتِ جعلي اما خطرناكتر از غيرجدي بودن كمديهاست. كمديهاي سرمايهزده و نابلد، زشتي را به مجالي براي لذت بردن از زشتي تبديل ميكنند تا نقدِ آنها، اما قورباغه بزه و جنايت را به مجالي براي لذت از آنها بدل ميكند تا جايي كه نه تنها از تماشاي جرم و بزهكاري آزار نبينيم، بلكه از تماشاي قاتلِ پورشهسواري كه معتادي را براي پول قرباني ميكند يا زندهزنده سوزاندن انساني كه دوربينِ وقيح سريال رويش را از آن برنميگرداند، از لحن تصنعي بيحالِ يك گانگستر تا آدمي كه لاشهخورياش را با جملات فلسفينما توجيه ميكند، بتوانيم لذت هم ببريم! از تكرار تماشاي اثري كه همه آدمهايش وامدارِ بزهاند يا محصولِ آن، يك چيز بيشتر حاصل نميشود و آن برقراري سمپاتي رقيقي است كه مخاطب به مرور با تاييد و تثبيت بزه و جنايت برقرار ميكند، چيزي كه ميتوان آن را نوع جديدي از هرزهنگاري تعريف كرد؛ بزهنگاري.