• ۱۴۰۳ شنبه ۱۹ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4914 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۸ ارديبهشت

گفت‌وگو با اهورا ايمان درباره سير فعاليت‌هايش از ترانه‌سرايي تا خوانندگي

از بسطامي، بيات، شهبازيان و... بسيار آموختم

سيمين سليماني

اگرچه اهورا ايمان را بيشتر به عنوان «ترانه‌سرا» مي‌شناسند اما به گفته خودش موسيقي براي او پيش از شعر آغاز شده است؛ شايد چيزي موسوم به دست روزگار از او يك ترانه‌سراي حرفه‌اي و فعال ساخت و از دنياي موسيقي و خواندن به سمت شعر و ترانه رهنمونش شد اما ديري نپاييد كه باز هم به دنياي موسيقي و خوانندگي برگشت و «پروانه‌هاي پيراهنش» را ساخت. ترانه‌هاي اهورا را خوانندگان زيادي خواندند و شايد زمزمه اين ترانه‌ها روي لب‌هاي بسياري از مردم جاري باشد. او در نهايت تصميم گرفت تنها به زمزمه ترانه‌هايش با خوانندگان اكتفا نكند و شعرهايش را خودش فرياد بزند. با اهورا ايمان درباره سير حضورش از دنياي موسيقي تا شعر و ترانه گفت‌وگو كرديم كه در ادامه مي‌خوانيد.


اهورا ايمان را اكثرا به عنوان ترانه‌سرا مي‌شناسند، چه شد كه تصميم گرفتيد آهنگساز و خواننده شويد؟

موسيقي براي من قبل از شعر شروع شد. دوران مدرسه در گروه سرود بودم و حتي به عنوان خواننده در مسابقات كشوري شركت كردم؛ قاري قرآن هم بودم و اين از ميراث خاندان پدري بود؛ پدرم صداي خوبي داشت و پدرشان يعني پدربزرگم نيز يكي از مكتب‌داران بم بودند. مكتب جايي بود كه ديوان حافظ، گلستان و بوستان و قرآن را ياد مي‌گرفتند. مكتب‌داران و دستياران‌شان بايد صداي خوبي مي‌داشتند. سيزده، چهارده ساله بودم كه با پديده‌اي به اسم ايرج بسطامي آشنا شدم البته هميشه در خانواده ما در مورد خوانندگان شهير بم مثل زنده‌ياد داريوش رفيعي، استاد كوروس سرهنگ‌زاده، زنده‌ياد ايرج بسطامي و مهدي بهزادپور صحبت بود.

پس گرايش‌تان به موسيقي اين‌طور جدي شد...

راستش گرايش من از سازهاي كلاسيك يك‌شبه به سمت سازهاي ايراني رفت. آن شب در بم كنسرت زنده‌يادان ايرج بسطامي و پرويز مشكاتيان بود كه من هم حضور داشتم. ابتدا ني، بعد دف، سپس تار و سه‌تار تهيه كردم كه گرايش تار و سه‌تار هنوز در من مانده است.

با همشهري‌تان زنده‌ياد بسطامي هم كار كرديد؟

در خدمت ايرج بسطامي رديف آوازي را كار مي‌كردم و چهار، پنج سال خدمت ايشان بودم. بعد از پذيرش در دوره ارشد به تهران آمدم، با زنده‌ياد بابك بيات آشنا شدم و جهان موسيقي‌ام دگرگوني تازه‌اي را تجربه كرد.

كار ترانه‌سرايي چطور جدي شد؟

آقاي بيات از من خواستند ترانه «دلم گرفت» را بنويسم كه ترانه فيلم سينمايي«سام و نرگس» بود و به اين ترتيب بعد از ساخت اين ترانه و موفقيتش، سفارش‌ها و لطف دوستان به من به عنوان ترانه‌سرا زياد شد و روز به روز فاصله‌ام با خوانندگي و نوازندگي بيشتر. دهه 80 را تقريبا به كار سرودن و نوشتن پرداختم و دوباره از ابتداي دهه90 ملودي‌ها را يكي‌يكي پيدا كردم، دستي به سر و روي آنها كشيدم و به كار ملودي‌سازي و خوانندگي پرداختم.

ترانه‌هاي «دلم گرفت، ميم مثل مادر، معصوميت از دست رفته، عشق است و آتش و خون، پريدخت» و... ترانه‌هاي شماست كه هر كدام در زمان خود با اقبال عمومي مواجه شدند؛ از اين تجربه‌ها بگوييد.

از اولين ترانه‌اي كه نوشتم يعني «دلم گرفت» آموختني‌هاي بسياري برايم داشت تا همين اخير كه با آقاي عليرضا قرباني و آقاي همايون شجريان انجام شده، نكته ياد گرفتم. يكي از اولين نكاتي كه از بابك بيات آموختم اين بود كه كلمات رنگ دارند و همه يك‌دست نيستند. در همكاري با استاد فريدون شهبازيان متوجه شدم كه كلمات در موسيقي ايراني و موسيقي رديف برخورد متفاوتي با نغمه‌ها و ملودي‌ها دارند يعني در روند نغمگي كلمات جور ديگر نقش بازي مي‌كنند تا موسيقي پاپ. از زنده‌ياد شعبان‌خاني و از عليرضا كهن‌ديري آموختم كه چطور يك تاليف را مي‌توان شخصي كرد كه مردم دوست داشته باشند. از آريا عظيمي‌نژاد در شناخت موسيقي‌ها و ملل آموختم؛ به هر حال همه اينها داشته‌هاي زيادي شد كه قبلي‌ها كمك به بعدي‌ها كردند.

پس برگشتيد به موسيقي...

بله... اين‌طور نبود كه يك‌باره تصميم بگيرم آهنگساز شوم يا بخوانم، ريشه‌هاي اين كار از كودكي در من بود ولي هرچه از ترانه‌سرايي‌ام به عنوان ترانه‌سراي حرفه‌اي گذشت به اين نتيجه رسيدم كه يك‌سري ترانه‌ها و اشعار را بايد خودم ارائه كنم.

اين فعاليتِ همزمان، در چند رشته شما را نگران نكرد كه در يك بخش ضعيف ظاهر شويد؟

سنت خنياگري قدمت ديرينه دارد، اينكه شاعر، خواننده و آهنگساز يك نفر است. حالا ممكن است كه به كمال نباشد. فكر كردم شايد اين كار به‌نوعي اصيل‌ترين نوع كاركرد خوانندگي در ايران باشد و گرايشم به اين سمت رفت كه علاقه قديمي را زنده كنم. اين‌بار با ترانه‌ها و اشعار خودم و با ملودي‌هايي كه مي‌تواند كم‌كم جلا بگيرد و در كنار شعرها خودش را نشان دهد. به اين ترتيب سه سال پيش آلبوم «پروانه‌هاي پيراهنش» را منتشر كردم كه شايد نزديك به هفت سال طول كشيد.

آلبوم را تا چه حد موفق مي‌دانيد؟ آيا خودتان را راضي كرد؟

در اين رابطه بايد كارشناسان نظر بدهند ولي در كل راضي بودم؛ چند مجله معتبر نقدهايي نوشتند و آن را به عنوان يكي از آلبوم‌هاي سال انتخاب كردند و تاكيدشان بر اين بود كه اشعار در اين آلبوم، اصطلاحا ذليل نشدند؛ خواندن، آهنگسازي و شعر در يك قد و قواره متناسب باهم هستند؛ چيزي فداي ديگري نشده. اين خيلي برايم مهم بود. بايد بپذيريم كه در ايران همه‌چيز به اسم خواننده است و خيلي از مردم شايد ندانند كه اين كار، سراينده ‌و آهنگساز هم دارد. ابتدا ترانه و شعري سروده و آهنگي ساخته مي‌شود و بعد خواننده به آن تيم مي‌پيوندد.

خب با اين همه تجربه كه مي‌گوييد، بيشتر در چه مايه‌اي كار كرديد؟

سعي كردم در فضاي موسيقي ايراني و موسيقي رديف بيشتر كار كنم. احساس كردم كه يك كم‌كاري صورت گرفته، شايد به عمد هم نبوده ولي بيشتر دوستان سراينده جذب موسيقي پاپ شدند حالا يا به دليل اقتصاد فعال‌تر آن يا جذابيت‌هاي سمعي بصري؛ ولي من ترجيح دادم كه كمي از فعاليتم در موسيقي پاپ بكاهم و به موسيقي ايراني توجه بيشتري داشته باشم اگر چه موسيقي پاپ خوب هميشه برايم جذاب بوده است.

اگر ممكن است، بيشتر راجع به اين كم‌كاري صحبت كنيد.

در مورد موسيقي پاپ امروز بايد بگويم كه متاسفانه ما به نوعي، به يكدستي عجيب و غم‌انگيزي رسيديم؛ كارها باهم تفاوت ندارد. خواندن خواننده‌ها، ترانه ترانه‌سرايان، ملودي ملودي‌سازان، آهنگساز و تنظيم تنظيم‌كننده‌ها همه شبيه به هم هستند؛ گويي همه به دنبال يك گروه مخاطبند. نمي‌دانم در اين ميان، چرا كسي فكر نمي‌كند كه مخاطب اصيل و وفادار، بايد استايل و تفكر خودش را داشته باشد و اين همان چيزي است كه متاسفانه مولف را در موسيقي ما از بين مي‌برد و بسياري از هنرمندان جوان ما به سري‌كار، تبديل شده‌اند؛ متاسفانه اينها به موسيقي امروز ما لطمه زده است.

مولفه‌هاي كار فاخر از نظر شما چيست؟

براي اينكه يك اثر موسيقايي، ماندگار شود به نظرم خيلي عوامل دخيلند؛ عوامل اجتماعي، اقتصادي، روانشناختي و هنري همه اينها را بايد در كنار هم داشته باشد. مثلا بايد فكر كنيم چه چيزي باعث شده كه ترانه‌سرايي ايرج جنتي‌عطايي بعد از پنج دهه هنوز براي خيلي از ايراني‌ها محبوب باشد.

درباره ترانه‌هاي‌تان بگوييد، بيشتر آنها را به نيت خوانده شدن توسط خواننده‌اي مي‌سروديد يا بعد از سرودن مورد انتخاب قرار مي‌گرفتند؟ به‌خصوص آنها كه مورد اقبال قرار گرفتند، بيشتر به سفارش بودند يا توسط عوامل انتخاب شدند؟

بعضي از اين ترانه‌ها نتيجه سفارش بوده بعضي را هم قبلا سرودم و موقعيت كه پيش آمده به دوستان پيشنهاد كردم. ترانه «سلام آخر» را چند ماه بعد از زلزله غم‌انگيز بم نوشتم و اين ترانه در دفترم بود؛ خوانندگان مشهوري هم اين كار را خواستند بخوانند ولي به دلايلي باهم به توافق نرسيديم تا سال 84 يا 85 با عليرضا كهن‌ديري آشنا شدم يك شب گفت «ترانه‌اي مي‌خواهم و اكنون حال و هوايم اين‌طور است كه چيزي بنويسيم تا غم دروني ما را نشان دهد» من خط اول «سلام آخر» را خواندم «سلام ‌اي غروب غريبانه دل» گفت «خود خودش است». احسان خواجه‌اميري قطعات آلبوم را بسته بود و بعد كه با عليرضا و من شروع به همكاري كرد تعدادي از قطعات را كنار گذاشت و «سلام آخر»، «باران كه مي‌بارد» و قطعات ديگري را به آلبومش اضافه كرد.

حالا كه حرف بم آمد، بپرسم شما يك ترانه داريد كه اصلا انگار شالوده‌اي از غم است؛ ترانه «مرو ‌اي دوست» اين ترانه را براي زلزله بم گفته بوديد؛ از «مرو ‌اي دوست» هم بگوييد؛ شما خودتان اهل بم هستيد حتما از مصايب سخت زندگي شما بوده.

«مرو ‌اي دوست» ملودي آريا عظيمي‌نژاد بود كه روي اين كار به من پيشنهاد كرد و گفت «مي‌خواهيم اين كار را به مردم بم تقديم كنيم، خود شما هم كه بمي هستيد با در نظر گرفتن آن حادثه مهيب زلزله بم يك كاري بنويس» و من هم «مرو ‌اي دوست» را نوشتم. متاسفانه يا خوشبختانه آن محركي كه من را وادار به نوشتن كند كم پيش مي‌آيد نمي‌دانم دليلش چيست البته روزگار افسرده‌اي شده؛ روزگار شاعرانه‌اي نيست ولي حالا بيشتر اوقات بر اساس سفارش دوستان مي‌نويسم.

من اين دو، سه سوال را درباره ترانه‌سرايي شما پرسيدم كه حالا اين سوال را مطرح كنم؛ كدام يك از اين ترانه‌ها را كه توسط خوانندگان ديگر خوانده شدند، دوست داشتيد خودتان بخوانيد؟ شده كه با خودتان بگوييد كاش اين ترانه را خودم مي‌خواندم؟

پاسخ به اين سوال سخت است؛ از يك نظر مي‌توان گفت كه همه آنها رادوست داشتم خودم نيز بخوانم ولي خواننده‌هايي كه من با آن‌هاكار كردم، آنقدر خوب هستندكه رقابت با آنها سخت است، هر كدام از اين افراد، به نظرم خواننده‌هاي ماندگاري مي‌توانند باشند ولي از نظر عاطفي، من در همه اين كارها دركنار خواننده‌ها براي خودم زمزمه مي‌كنم اما بسياري از اوقات، اتفاق افتاده كه كاري را فقط براي اينكه خودم بخوانم نوشته‌ام، مثلا «پروانه‌پوش» كه براي صداي خودم نوشتم. همان‌گونه كه اثر انگشت هر آدمي متفاوت است صداي هر خواننده‌ نيز با خواننده ديگر متفاوت است، من نيز در مقام خواننده، ترانه خودم را دارم، خواننده‌اي هم كه با او كار كردم ترانه خودش را دارد.

كار با چه كساني براي شما لذت‌بخش‌تر بود؟

خب از زنده‌ياد ايرج بسطامي گرفته تا زنده‌ياد ناصر عبداللهي كه عمر كوتاهي داشت اما بسيار تاثيرگذار بود. زنده‌ياد بابك بيات كه هم پدر معنوي، معلم، دوست و هم برادرم بود و كارهاي فوق‌العاده‌اي را تجربه كرديم، با همه اين دوستان لحظات بي‌بديلي داشتم. عليرضا كهن‌ديري، آريا عظيمي‌نژاد، تمامي اين افراد از عناصر ارزشمند فرهنگ اين مملكت بوده و هستند. اما چند نفر در زندگي من نقش مهم‌تري داشتند؛ از جمله زنده‌ياد بابك بيات، زنده‌ياد ناصر عبداللهي و زنده‌ياد ايرج بسطامي؛ اميدوارم كه نسل جديد نيز اين فرصت را داشته باشند كه از آثار و هنر اين افراد كه براي ما به جا مانده، استفاده شايسته كنند.

شما هم كار آهنگسازي كرده‌ايد و هم خوانندگي مهم‌تر از همه شما ترانه‌سرا بوده‌ايد؛ مي‌خواهم از شما بپرسم كه نقش كلام و ترانه در آلبوم‌ها و آثار موسيقايي چيست؟

در سرزمين حافظ، سعدي، مولانا، خيام و شعراي بزرگ ديگر، قطعا شعر مهم‌ترين عنصر فرهنگي اين سرزمين است، نه تنها مهم‌ترين عنصر موسيقي بلكه پشتوانه بسياري از آثار تاريخي و فرهنگي ديگر هم هست. بنابراين اين مساله در موسيقي نيز بسيار پررنگ‌تر است، به اين معنا كه براي مردم نمي‌توان به آساني اثر موسيقايي كه كلام نداشته باشد، اجرا كرد. اين در حالي است كه متاسفانه ما در اين زمينه بسيار كم‌كاري كرده‌ايم.

چطور؟

بنده در جشنواره فجر، يكي از برگزيدگان بخش ترانه بودم، شايد گفتنش درست نباشد اما بايد اين را بگويم كه نسل بعد سند و مدركي داشته باشند از اين داستان كه در دوره ما شعر كمترين اهميت را براي متوليان هنري داشته است، به اين ترتيب كه جايزه برگزيده بخش ترانه ۳ ميليون تومان بوده، در حالي كه جايزه بخش خوانندگي ۳۰ ميليون تومان بود. با اين وجود از ساسي، تتلو و‌... انتقاد مي‌كنند كه به زبان فارسي لطمه مي‌زنندبايد به متوليان گفت كه در اصل شما به زبان فارسي و ترانه لطمه مي‌زنيد، وقتي كه جايگاه شعر را در اين حد پايين مي‌آوريد طبيعتا نمي‌توانيد انتظار داشته باشيد كه شاعر با دلگرمي به كارش ادامه بدهد، يا جوان‌ها با روحيه به ترانه‌سرايي بپردازند.

شما معتقد هستيد در حوزه موسيقي و آلبوم و... به ترانه كمتر توجه مي‌شود؛ چه كساني را در اين زمينه مسوول مي‌دانيد؟

متاسفانه جايگاهي كه بايد را براي شعر قائل نمي‌شويم، حداقل در دوره معاصر. زماني شعر كاربرد بسيار وسيع‌تري داشت؛ در موسيقي كه يك جزو است، بيشتر تمركز نهادها، دولت و حكومت در شعر، در موسيقي به مميزي خلاصه مي‌شود و به نظارت مستقيم بر شعري كه در موسيقي است؛ اين تمركز هيچ‌وقت به حمايتمنجر نشده؛ وزارت ارشاد، تلويزيون يا جاهايي كه گلوگاه‌هاي نظارتي دارند فراخوان سراسري براي علاقه‌مندان به ترانه‌سرايي ندادند يا به‌رغم اينكه ترانه يكي از ژانرهاي اصلي ادبيات كشور است، در هيچ دانشگاه، موسسه‌ و نهاد آموزشي تدريس نمي‌شود. در حال حاضر اگر در دوره كارشناسي‌ارشد ادبيات، رشته ترانه‌سرايي يا ادبيات آهنگين كه شاخه‌هاي مختلفي دارد، ايجاد شود قطعا علاقه‌مندان فراواني جذب مي‌شوند؛ واقعيت اين است كه بيزينس و اقتصاد فعالي هم دارد؛ متاسفانه اين بي‌توجهي در همه نهادهاي مرتبط ديده مي‌شود. از طرفي در توليد اثر موسيقايي هم كمترين بهاي مادي براي شعر در نظر گرفته مي‌شود؛ مثلا اگر بخواهيد با تيمي كه اعضاي آن در يك سطحند، يعني آهنگساز و ترانه‌سرا به اندازه خواننده شناخته شده باشند، يك تِرك موسيقي توليد كنيد؛ دستمزد ترانه‌سرا در پايين‌ترين سطح قرار دارد. گاهي اين تبعيض توسط رسانه‌ها دامن زده مي‌شود، خيلي جاها شاهديم كه كلا ترانه‌سرا معرفي نمي‌شود؛ درصورتي كه وظيفه دارند براي همه اعضاي گروه به يك اندازه مانور بدهند و نشان دهند كه پشت هر اثر هنري‌اي ك تيم تاليف وجود دارد و خواننده اجرا‌كننده آن اثر است.

سپاسگزارم آقاي ايمان، در آخر بفرماييد كه آيا كار تازه‌اي در دست اجرا داريد؟

بله، در همكاري با جناب فردين خلعتبري، مهيار عليزاده، عليرضا كهن‌ديري، سهراب پورناظري روي تعدادي از ترانه‌ها و ملودي‌ها كار مي‌كنيم. اميدوارم اين‌ ترانه‌ها امسال بخت انتشار داشته باشند. همچنين در حال ساخت آثاري براي خودم نيز هستم؛ اميدوارم بتوانم در سال ۱۴۰۰حداقل چهار اثر جديد منتشر كنم.


   سيزده، چهارده ساله بودم كه با پديده‌اي به اسم ايرج بسطامي آشنا شدم البته هميشه در خانواده ما در مورد خوانندگان شهير بم مثل زنده‌ياد داريوش رفيعي، استاد كوروس سرهنگ‌زاده، زنده‌ياد ايرج بسطامي و مهدي بهزادپور صحبت بود... گرايش من از سازهاي كلاسيك يك‌شبه به سمت سازهاي ايراني رفت. آن شب در بم كنسرت زنده‌يادان ايرج بسطامي و پرويز مشكاتيان بود كه من هم حضور داشتم. ابتدا ني، بعد دف، سپس تار و سه‌تار تهيه كردم كه گرايش تار و سه‌تار هنوز در من مانده است.

    از بابك بيات آموختم كه كلمات رنگ دارند و همه يك‌دست نيستند. در همكاري با استاد فريدون شهبازيان متوجه شدم كه كلمات در موسيقي ايراني و موسيقي رديف برخورد متفاوتي با نغمه‌ها و ملودي‌ها دارند؛ يعني در روند نغمگي كلمات جور ديگر نقش بازي مي‌كنند تا موسيقي پاپ. از زنده‌ياد شعبان‌خاني و از عليرضا كهن‌ديري آموختم كه چطور يك تاليف را مي‌توان شخصي كرد كه مردم دوست داشته باشند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون