نگاهي به فيلم سرزمين خانهبهدوشها، ساخته كلويي ژائو، برنده اسكار2021
داستان هزار و يك روز
كامل حسيني
نخستين سكانس فيلم، تماشاگران را به يك رودرويي غافلگيركننده و آشفته دعوت ميكند و بعدها پس از گذشت چند سكانس بهتر پي ميبريم كه اين تنش جهان بيرحم اقتصاد در جامعه، زني را نشانه گرفته است؛ بدينترتيب تراژدي دوچندان مينمايد. زني تنها در يك جاده دراز به راه افتاده و چشم دوربين در تعقيب ماجراهايي است كه از طريق اين جاده، آغاز روايت به پايانش بسط مييابد. در نظر داشته باشيم كارگردان هم در يك گفتوگو ميگويد: ... سفرهاي بيشماري داشتم بنابراين پيش از اين تمايل زيادي به ساختن يك فيلم جادهاي در من وجود داشت(به نقل از سايت سليس). در واقع از چشمانداز معاني ارجاعي فيلم شايد تمايل كارگردان به ساخت فيلم تنشزا همزمان آرام و صبور امر غريبي نيست زيرا ساختار سيستم امروز و شرايط روحي حكمفرما بر ذهنيت مدرن انسانها خلأهاي امروزين را بيشتر كرده است. از طرفي ديگر اگرچه شخصيتها مانند هر انساني ديگر توان تغيير مسير سيل حوادث را از خانه و كاشانه خود ندارند ولي در جادهاي به راه افتادهاند و در عين اينكه آنها به مسيرهاي مختلف و گاهي به سرزمينهاي هرچند خشك و خشن ميروند اما لااقل اميد كاهش درد و رنجها معناي ديگري به ماهيت اين سرزمين و جادهها برايشان ميآفريند. در اينجا ساختار فرمال فيلم نشان از زندگي اميدبخش برخي از اين خانه به دوشهاست. دقت كنيم كه موتيفگونه گياهي كاكتوس چگونه با انواع نماهايش مقاومت كاراكترها را به مقاومت كاكتوسها براي زنده ماندن در محيط و حفظ شادابي تشبيه كرده است. از طرفي ديگر ترسيم عشق شوهر حتي پس از مرگش(مرگ شوهر فرن) يا سرد كردن داغِ خودكشي پسر از طريق نيكي به مردم(مردي كه به فرن ميگويد پسرش خودكشي كرده است) باز ميتواند نشانگر تلاش شخصيتها براي گذشت از بحرانها باشد. تغيير رنگ جاده از خشكي به سرسبزي و امواج خروشان دريا سپس ويلاهاي رنگين و نمايش كانون گرم خانوادگي پسر يكي از شخصيتها تكنيك ديگر است. چنين است كه در اين جامعه بيرحم و تبهكارانه كه هر لحظه در كمين فاسد كردن و زايل نمودن هر چه بيشتر افرادي است كه خانه به دوش هستند و هر لحظه در تطميع باندهاي مواد مخدر و تبهكارانه اما خود را به جاده سپردهاند تا در دام آنها نيفتند. دوربين؛ پيوسته با ريتم آهسته با كمترين تعليق و غافلگيري روبهرو است و گرهافكنيهاي پيچيدهاي نيز در روايت مشاهده نميشود زيرا احتمالا نوع پيرنگ و پيامش به منظور بازگويي گوشههايي از سبك زندگي روحي برخي زنان آن هم به ويژه توسط يك فيلمساز زن اينگونه اقتضا كرده است. در فيلم كلويي ژائو با وجود اينكه شبح خاطرات بر زندگي حال قهرمانان به ويژه «فرن» ديده ميشود اما فلاشبكي براي مرور عيني لحظههاي زندگي پرشور «فرن» با شوهرش ديده نميشود اما تو گويي حلقهاي كه در انگشتان اوست مدام جايگزين چنين فلاشبكهايي شده و حضور شوهرش در دل «فرن» همچنان زنده عاطفي است مانند شعر، مداوم و طولاني است مانند جاده مداوم و طولاني فيلم!