• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۹ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4918 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۱۳ ارديبهشت

نقدي بر فيلم «ميزبان» ساخته راب ساواج

عصر ارتباطات يا شب تنهايي!

فاطمه شاه‌بنده| عصر، عصر ارتباطات نيست عصرِ ترس‌هاست،  حداقل در جنگ ‌جهاني دشمن مشخص بود آتشي،گلوله‌اي، توپي چيزي بود اما الان با آرامش درون خانه‌ات نشسته‌اي مادرت كه از يك دورهمي كوچك زنانه برمي‌گردد، دشمن است شايدكرونا بگيري بميري. عصر ارتباطات نيست شب تنهايي ‌است، ژانر وحشت مختص عصر ماست. ديو و خون‌آشام و قاتل زنجيره‌اي يك جايي بود، قايم مي‌شد اما موجوديتي داشت مي‌آمد مي‌كشت مي‌رفت حالا هر كس تنها يك لپ‌تاپ دست گرفته يك گوشي دست گرفته در عصر ارتباطات در تنهايي‌اش پرسه مي‌زند، تنها غذا مي‌خورد، تنها فيلم مي‌بيند، تنها مي‌خوابد، تنها مي‌ميرد، بعد از يك هفته جنازه‌اش بو مي‌گيرد، پيدايش مي‌كنند.كروناست سر خاكش هم كسي نمي‌رود. حالا مهمان داشتن و ميزبان بودن از قاتل و زامبي ‌و توپ‌ و تفنگ ترسناك‌تر است زيرا ميزبان مهماني هستيم كه ديده نمي‌شود.  سال 1969 اگر مي‌خواستيم بترسيم خون قصر دراكولا  انتخاب خوبي بود. آن سال‌ها دراكولاها هنوز تازگي داشتند و قدرت ترساندن درون‌شان بود يك عالمه دراكولا از كارگرداناني متفاوت روي پرده مي‌رفت حالا ارج و قرب‌شان كم شده،كلاه‌شان هم پشمي ندارد. در سال 2020 ديگر كسي از دراكولاها نمي‌ترسد. زامبي‌ها هم همين‌طور در شب مردگان زنده 1968 مثل دراكولاها  ابهتي داشتند كه حالا ندارند، آدم‌كش‌ها هم چه با نقاب چه بي‌نقاب اصلا ترسناك نيستند، عادي شدند روزي يك ‌بار پيج خبري باز كنيد 3  فيلم با مضمون قتل‌‌ وكشت ‌و كشتار آن هم واقعي مي‌بينيد اما روح و جن هنوز مثل دراكولا‌ها و زامبي‌ها خار نشدند شايد چون مثل آنها شخصيت مشخصي ندارند با كرونا هم همخانه‌ خوبي مي‌شوند، شخصيت‌شان مثل هم نامعلوم است.  هرقدر عشق در واقعيت دنيا پس‌رفت داشته و عشق جديدي نديديم- نه ما ديديم نه فيلمنامه‌نويس‌ها ديدند كه بنويسند كه فيلمش را بسازند- ولي ترس جديد ديديم. مردم در سال 1969 هر مدل عشقي را درك مي‌كردند. فيلم عاشقانه ساخت 2020 را اگر در زمان عقب ببريم 1969‌ها همزادپنداري مي‌كنند اما كار دنيا هر سال سوژه جديد براي ساخت فيلم ترسناك دست‌مان مي‌دهد بعد سوژه جديد در تركيب با شيوه‌اي جديد يا حتي اضافه بر آن استفاده از همان شخصيت‌هاي تكراري مثل زامبي، مي‌دهد فيلمي كه مي‌تواند باز هم بترساند براي مثال زامبي‌هايي كه ديگر توان ترساندن نداشتند در فيلم REC به شيوه فيلمبرداري مستندگونه دوباره به‌ شدت ترسناك شدند. قبلا فيلم‌هاي ترسناك زيادي با موضوع بيماري‌هاي واگيردار ساخته شده بود اما مردم چون درگيرش نبودند به اين شكل تاثيرگذار نبود. فيلم ميزبان تركيب جالبي شده از سوژه‌هاي قديمي(احضار روح) با سوژه جديد(كرونا و قرنطينه) و وجود آن در زندگي واقعي بيننده و شيوه فيلمبرداري مستندگونه. بعد از ساخت فيلم فاجعه آدم‌خواران 1979 مشخص شد. اين مدل فيلمبرداري خوب توان ترساندن دارد،تصوير واقعي‌تري مي‌دهد و ذهن بيننده در تشخيص اينكه اين فقط يك فيلم و ساخته تخيل انساني ‌است،گول مي‌خورد.  ارتباط برقرار كردن از طريق اپليكيشن‌ها هم به واسطه وجود كرونا مساله‌اي است كه حالا اكثر مردم جهان تجربه‌اش كرده‌اند. در اتاقي تاريك نشسته‌ايد با دوستي حرف مي‌زنيد او را مي‌بينيد اما باز هم تنها در اتاق تاريك نشسته‌ايد به خودي خود ترسناك هم هست، يعني شما دستت را با شيشه ببري يك دوستي هست كه نيست كمكي كند.كرونا هم اصلا به توضيح چرا ترسناك است، نياز ندارد و اما احضار روح و ارواح. روح در سري فيلم‌هاي اينچنيني (ميزبان) يك روح امروزي‌تري نسبت به روح‌هاي قبل است. روح‌هاي قبلي در يك مكان مشخصي يا يك شيء تسخير شده‌اي يا همراه با يك فرد مشخصي بودند اما روح ميزبان در خانه همه افرادي كه با اپليكيشن تماس تصويري برقرار كردند، وجود دارد. براي مثال زماني كه تدي قبل از احضار روح از پاي كامپيوتر بلند مي‌شود و بعد از كشته شدن چند دوست دوباره ارتباط تصويري برقرار مي‌كند حالا روح در خانه او هم هست. شايد كنايه‌اي باشد به همان وضعيت ترسناك امروزي و اين مدل ارتباط برقراركردن آدم‌ها با يكديگر كه يك كسي هست كه نيست. دوستي پشت كامپيوتر نشسته با تو حرف مي‌زند هست اما نيست كه كاري فيزيكي برايت انجام دهد و يك چيزي هم مي‌تواند باشد كه كاري فيزيكي انجام دهد، شما نبيني‌اش اما شما را بكشد. خانمي كه در فيلم ميزبان احضار را انجام مي‌دهد، مي‌گويد: بايد كنار هم باشيم تا بتوانيم دست يكديگر را بگيريم و يك حلقه بسازيم تا در زمان نياز حلقه را بشكنيم حالا اما بايد اين حلقه را ذهني بسازيم چون نمي‌توانيم دست يكديگر را بگيريم. روح احضار مي‌شود زمان نياز مي‌رسد اما حلقه شكسته نمي‌شود چه چيزي ترسناك‌تر است؟ روح يا حلقه‌اي كه پيش هم نبوديم كه بسازيم كه بتوانيم  در زمان نياز بشكنيم؟ چه عصر ارتباطات ترسناكي. فيلم ميزبان حس ترسش بيش از داستان خودِ فيلم مربوط به زمانه و اتفاقات زمانه بيننده است. همين ارتباط جعلي و غيرواقعي كه با اطرافيان خود داريم و اتفاقا كرونا به درستي بخش كوچكي از داستان فيلم را به خود اختصاص مي‌دهد زيرا قبل از وجود او نيز اين ارتباط غيرواقعي در ميان مردم شكل گرفته بود.  عمده صحنه‌هاي فيلم در سري فيلم‌هاي مشابه ميزبان تك‌لوكيشن از تصوير صفحه مانيتور است درست است كه هر شخص در اتاقي جداگانه نشسته اما همه اتاق‌ها در يك صفحه ديده مي‌شوند و چهره بازيگران بخش عمده تصوير را به خود اختصاص مي‌دهد.  در مرحله اول كنش چهره بازيگر و آنچه از پس‌زمينه پشت سر هر شخص در صفحه ديده مي‌شود در ايجاد دلهره و ترس مخاطب اهميت بالايي دارد، پس ايجاد يك فضاي تنش‌زا هرچند كوچك پشت‌سر هر بازيگر الزامي ‌است يك دري،كپه لباسي كه در تاريكي شبح‌‌گونه به نظر برسد، فضايي با درهاي كوچك كه باز و بسته شوند مثل كابينت آشپزخانه هركدام مي‌تواند تنش‌زا باشد و مخاطب را در اضطراب انجام يك كنش قرار دهد. اين‌طور كه تصوير به مربع‌هاي كوچكي تقسيم شده است، اول باعث مي‌شود شخصيت‌ها با مرزبندي مشخص كنار هم قرار گيرند كه اين حس را منتقل مي‌كند:  اين آدم‌ها در سلول‌هاي كوچكي گير افتاده‌اند- حتي جايي بيننده دوست دارد آنها مانند تدي دوربين را خاموش كنند بروند پي زندگي‌شان- همچنين باعث مي‌شود نقاط مهم از مركز تصوير فاصله بگيرند اما بيشتر جلب‌توجه كنند و چشم ما به دنبال اينكه چه اتفاقي در اطراف شخصيت‌ها مي‌افتد در ميان قاب‌هاي كوچك به جست‌وجو بپردازد. دليل نوركم در لوكيشن نيز همين افزايش جست‌وجوي چشم بيننده در نقاط تاريك تصوير است و در همپوشاني با همان زمان‌هايي كه شب را در خانه تنها هستيم و به دليلي دلهره‌اي به سراغ‌مان مي‌آيد و در گوشه ‌و‌كنار اتاق به دنبال چيزي مي‌گرديم كه اميدواريم نباشد و نبينيم، قرار مي‌گيرد. راب‌ ساواج بيشتر تجربه ساخت فيلم كوتاه دارد.يك فيلمي ساخته به نام طلوع ‌‌ناشنوايان 2016 كه داستانش از اين قرار است: صداي عجيبي در زمين پخش مي‌شود هر كه شنواست بر زمين مي‌افتد و از گوش‌هايش خون مي‌آيد، هر كه ناشنوا سالم مي‌ماند، شنواها زامبي مي‌شوند. داستانش را جدشفرد نوشته كه فيلمنامه فيلم ميزبان هم كار اوست. در طلوع ‌ناشنوايان هم مانند ميزبان چهره‌ها در ايجاد كنش نقش بيشتري دارند.كلوزآپ بيشتر است اما با اين وجود صحنه نقش فعال‌تري نسبت به بازيگر در ايجاد تاثير دراماتيك داستان دارد زيرا بازيگران در يك سكون و يكجانشيني هستند ولي لوكيشن كوچك پشت‌سرشان با تغيير در ميزان نور يا جابه‌جايي اجسام يا حتي هيچ اتفاقي نيفتادن- اما بيننده در انتظار اتفاقي بودن- تنش را ايجاد مي‌كنند. جدشفرد فيلمنامه طلوع ناشنوايان را خلاقانه‌تر نوشته زيرا در آن فيلم پس از پايان ذهن بيننده فعال‌تر عمل مي‌كند. مخاطب به فكر فرو مي‌رود، حالا اين تعداد اندك آدم‌هاي ناشنوا كه صداي زامبي‌ها را نمي‌شنود صداي يكديگر را هم نمي‌شنوند چطور از دست زامبي‌ها فرار كنند؟ 12دقيقه بيشتر نيست ولي با وجود همان زامبي‌هاي تكراري داستان تازه‌تري دارد. فيلم ميزبان اما در همين سال‌هاي اخير نمونه‌هاي مشابه زيادي داشته است، در تمام كارها هم همه شخصيت‌هاي درگير مرده‌اند. وقتي همه شخصيت‌ها در يك فيلم ژانر وحشت مي‌ميرند داستان به ‌طوركلي در ذهن مخاطب تمام مي‌شود زيرا كسي نمانده تا ذهن بيننده همراهش بماند. اين حجم از نااميدي براي مردم درگير با قرنطينه و كرونا هم چندان عادلانه نيست اما فيلم در مقايسه با همپايان مشابه خود به همان دلايل عنوان شده در متن، در تصوير خود قوي‌تر عمل كرده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون