اورسن دوستداشتني
حسن لطفي
حتي اگر مثل بعضي از علاقهمندان به سينماي كلاسيك معتقد باشيم فيلم همشهري كين شاهكار اورسن ولز فيلمي به شدت متظاهرانه است كه قصد دارد قدرت سازندهاش را به رخ بيننده بكشد بازهم اورسن ولز شخصيتي دوستداشتني است. منظورم شخصيتي نيست كه جك فينچر (نويسنده فيلمنامه منك) ساخته است؛ آدم مغرور و جاهطلبي كه بيشتر به بچه پرروهاي لعنتي ميماند. هر چند شايد ولز در واقعيت بخشي از اين خصوصيات را داشته است. اصلا شايد همين جاهطلبي و غرور به او اجازه داده است تا در بيستوپنجسالگي هوس ساخت پروژه همشهري كين را دنبال كند و به جنگ قولهاي صنعت سينماي امريكا برود. چيزي كه لابد از ساخت برنامه جنگ دنياها در راديو هم سختتر بوده است.
برنامهاي كه مرز خيال و واقعيت را طوري بر هم ميزند كه شنوندگان راديو گمان ميكنند به آخر دنيا رسيدهاند. با تمام اينها و با علم به اين مساله كه غرور و جاهطلبي يك جاهايي به كمك هنر، علم و سياست آمده است قصدم تكيه بر اين خصوصيت احتمالي اورسن ولز نيست. بيشتر از اين خصوصيت به تلاش او براي تغيير سرنوشت به ظاهر شومي است كه با مرگ مادرش در نه سالگي آغاز ميشود.
مرگي كه باعث ميشود تا اورسن نوجوان با پدر الكياش تنها شود. پدري كه تنها شش سال پس ازفوت مادرش كنار او ميماند و در پانزده سالگي اورسن او را يتيم ميكند. يتيمي كه كمتر از يازده سال بعد به يكي از بزرگترين فيلمسازان دنيا تبديل ميشود؛ آن هم با فيلمي كه در بيشتر نظرسنجيها اگر در جايگاه اول قرار نگيرد در رديف ده فيلم برتر دنياست. هنوز هم حركات دوربين، نوع لنز، ميزانسن و جاي قرار گرفتن دوربينش نشان از نبوغ او دارد؛ نبوغي كه در فيلمهاي نشاني از شر، آمبرسونهاي باشكوه و ت مثل تقلب نيز بخشهايي از آن ديده ميشود. نبوغي كه اورسن ولز در بازيگري هم به دنبال آن بود و توانست در فيلم مرد سوم ساخته كارل ريد آن را به نمايش بگذارد. همه اينها نشان ميدهد كه پسر متولد 6 مه 1915 توانست تهديد يتيمي را به فرصتي بزرگ براي خودش و تاريخ سينما فراهم سازد. سينمايي كه بدون همشهري كين و اورسن ولز ناقص به نظر ميرسد.