نگاهي به حضور چلسي در فينال ليگ قهرمانان اروپا
جستن از ميان بلوطها به مرتعي سرسبز
اميد مافي| آن شب تا صبح در غرب لندن قيامتي برپا شد و آسمان ابري جرعههاي نور را به عشق شيرهاي آبي نوشيد و كف و هورا تا ساعت ۲۵ ادامه يافت و هيچكس در امتداد شب از قطارهاي شاد جا نماند. براي سلبريتيهاي استمفوردبريج رسيدن به فينال اروپا مثل جستن از ميان بلوطها به مرتع سبزي بود كه تكهاي از ماه را در آغوش گرفته. اينچنين شد كه وقتي زيزوي خوشباور به پرندهاي پرپر شده در شب نمور اروپا بدل شد، آنسوتر مردي غلظت بغضي كهنه را از لندن تا راين به اشك شادي بدل كرد و سر به ساحت ستارهها ساييد و كاري كرد كه تيفوسيها موسيو توخلِ ژرمن را بيشتر از مورينيوي كبير دوست داشته باشند و خاطرات عصر كبود فرانك لمپارد را در ارتفاع بلندترين قلههاي جهان فراموش كنند. حالا چلسي در يك قدمي تسخير قاره است و ميتواند با ضرباهنگ نگاه شواليههايش فينال تمام انگليسي را به نام خود سند بزند و با خاك كردن سيتيزنهاي فيروزهاي به خاطرهاي ناب و جاويد براي آتشپارههايي كه قرار است در ناحيه مرمره با پرچمهاي آبي براي شيرهاي كانال مانش تب كنند، بدل شود. كسي چه ميداند! شايد مسافران جزيره ابر باروري شوند و فرصت تولد عشقي ناياب را از پپ و پسرانش بگيرند و اورهان پاموك ترك را به نوشتن رماني جديد ترغيب كنند. وقتي زمين بدون آنها آبستن پاياني ناخوش است، لابد اسكناسهاي تانخورده آبراموويچِ جاهطلب بر حرارت جسم آبيها خواهد افزود و كاري خواهد كرد كه جهان از چشمهاي ارتش صد و هفده ساله شروع شود و جايي در امتداد آشفتگي موهاي هوليگانهاي خستهجان به باد رود. منتظر ميمانيم. آيا در آخر اين قصه تبآلود كلاغي به خانه نخواهد رسيد و همهچيز سهم شيرهاي دژم و شرزهاي خواهد شد كه ميتوانند با هجرت به عمق تاريخ كاري كنند كه آفتاب ولرم فراسوي رود تايمز آنها را به خورشيد اضافه كند؟ چشمانتظار گرد و خاك توماس توخل باشيد لطفا.