غلامحسين صديقي
مرد اخلاق و سياست
محمود فاضلي
به خاطر اقدامات علمي صديقي در زمينه علوم اجتماعي او را پدر علم جامعهشناسي در ايران ميدانند. او از طرف دولت در كنفرانسهاي علمي، فرهنگي و اجتماعي بينالمللي به عنوان رييس يا نماينده شركت ميكرد. بنيانگذاري كنگره هزاره ابنسينا و همكاري با «غلامحسين مصاحب» در تدوين دايرهالمعارف فارسي از جمله اقدامات اوست. صديقي در «انجمن آسيايي پاريس، كميسيون جغرافيايي و اصطلاحات فرهنگي فرهنگستان ايران، انجمن آثار ملي، انجمن روابط فرهنگي ايران و هند، انجمن ايراني فلسفه و علوم انساني وابسته به يونسكو» عضو بود.
صديقي در هر دو كابينه دكتر مصدق براي پست وزارت برگزيده شد. در دولت اول، دكتر شايگان و ديگر مشاوران مصدق، او را براي وزارت پست و تلگراف پيشنهاد كردند. اين انتصاب براي بسياري از سياسيون باورپذير نبود، زيرا صديقي مشهور بود به اينكه عملا در سياست دخالت نميكند؛ يعني هرگز دنبال پست و مقام نبود. در كابينه اول هنگامي كه مصدق به لاهه رفت تا از منافع ايران در برابر شكايت انگليس دفاع كند، صديقي با حفظ سمت به نيابت نخستوزيري برگزيده شد. در دولت دوم، مصدق او را براي وزارت كشور برگزيد كه تا كودتاي 28 مرداد 1332عهدهدار اين سمت بود.
صديقي بعد از حوادث 25 مرداد كه شاه از ايران فرار كرد دستور داده بود مقدمات يك رفراندوم جهت تعيين سرنوشت نظام فراهم شود كه كودتا جريان حوادث را به گونهاي ديگر پيش برد. صديقي، مصدق را مراد خود ميدانست؛ به گونهاي كه بارها گفته بود «سياست را از مصدق آموخته است» البته از بيان مخالفت در زماني كه به نظرش موضوعي نادرست ميآمد از جمله رفراندوم مصدق به منظور انحلال مجلس هفدهم ابايي نداشت و مخالف اين اقدام مصدق بود.
به دنبال كودتاي 28 مرداد، صديقي در زندان لشكر 2 زرهي محبوس شد و هنگام محاكمه مصدق، او به عنوان مطلع در دادگاه حاضر شد و به تفصيل در مورد حوادث كودتا سخن گفت و با شجاعت از مصدق دفاع كرد. او مدت ده ماه و نيم در زندان بود تا اينكه به قيد كفالت آزاد شد و بعد از چند ماه در 24 مرداد 1333 دادستان ارتش براي او قرار منع تعقيب صادر كرد. بعد از كودتا، شاه خواهان اخراج صديقي و ديگر يارانش در جبهه ملي از دانشگاه تهران بود كه با مخالفت علياكبر سياسي رييس دانشگاه تهران روبهرو شد.
در آبان ماه همان سال كه به ساواك احضار شد، چنين گفت: «صريحا و بيپروا ميگويم كه با اغلب آنها (نشريات نهضت مقاومت ملي) و خاصه با روش و اسلوب بيان مطالب آن، كاملا مخالف بوده و هستم. با حزب ايران همبستگي و ارتباطي نداشته و ندارم... تاكنون صلاح خود را در دخول به احزاب و عضويت در آنها نديدهام.» در سال 1337، جلسات خانگي صديقي كه در صبحهاي جمعه تشكيل و تا ظهر ادامه داشت، محل تردد بسياري از هواداران جبهه ملي بود. در ارديبهشت 1342، دوباره دستگير و حدود چهار ماه زنداني شد. در اين نوبت، پس از آزادي جلسات هفتگي را تعطيل كرد و به تدريس پرداخت و مدتي نيز مدير گروه آموزشي علوم اجتماعي دانشكده ادبيات دانشگاه تهران بود و تلاش برخي از اعضاي جبهه ملي را براي ورود مجدد به فعاليت بيپاسخ گذاشت. در اسفند 1352، به همراه مجتبي مينوي، به عنوان استاد ممتاز دانشگاه انتخاب شد.
در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي، شاه تنها راه نجات رژيم سلطنتي را در واگذاري حكومت به يك حزب يا جريان منتقد ميدانست. جبهه ملي به عنوان يكي از منتقدان حكومت كه پس كودتاي 1332 عليه مصدق، همواره جزو اپوزيسيون حكومت پهلوي بود يكي از اصليترين گزينهها بود. پست نخستوزيري به عدهاي از افراد جبهه ملي پيشنهاد شد. علي اميني به شاه توصيه كرد: «تنها چهره باقيمانده كه ميشود از او بهره برد و از پس اين قضايا بربيايد، دكتر صديقي است.» صديقي ملاقات با شاه را چنين به ياد ميآورد: «در آغاز سخن من اشاره كردم اميدوارم اعليحضرت از حرفهاي من ناراحت نشوند، چون وقتي مردم حرفهايشان را در كوچه و خيابان با صراحت عنوان ميكنند، مانعي نميبينم كه گوشهاي از حقايق را بازگويم. شاه در پايان گفت حاضر است به جبران گذشتهها، قانون اساسي را اجرا كند و از من خواست مطالعاتم را براي تشكيل دولت شروع كنم. نخست اينكه راي تمايل مجلس پرسيده شود تا بار ديگر اين سنت پسنديده مشروطيت ايران احيا شود، دوم آنكه من فقط قانون اساسي و متمم آن را اجرا خواهم كرد و به مواد الحاقي نظير اختيارات شاه براي انحلال مجلسين گردن نمينهم. شرط بعدي آنكه لازم است شوراي نيابت سلطنت تشكيل شود، چرا كه فكر ميكردم اگر شاه به خارج از ايران برود، نميشود جلوي بعضي تماسها و توطئهها را گرفت، ولي در داخل كشور اين كار امكانپذير است. شرط بعدي لغو حكومت نظامي با صدور فرمان نخستوزيري، محاكمه سريع فاسدان و خيانتكاران 25 سال اخير و انتقال گروهي از آنها كه در بازداشت حكومت نظامي هستند به مراجع قانوني است. شرط ديگر من عدم دخالت شاه در كليه امور كشور بود. شايد شاه از سخنان و پيشنهادات من هراسناك شد و بلافاصله به فكر ارتباط با آقاي دكتر بختيار افتاد.» از صديقي كه به عنوان فردي مقرراتي، منظم، اخلاقمدار، اديب، فروتن و با حافظه كمنظير ياد ميشود، آثاري همچون «جشنهاي ديني در قرن دوم و سوم هجري»، «گزارش سفر هند»، «تاريخ فلسفه يونان»، «جامعهشناسي»، «شرح احوالات» و تاليفات ابوريحان بيروني، «شرح احوالات» و تاليفات ابن سينا و «تاريخ فرهنگ ايران» بر جاي مانده است. صديقي در سال 1371 در تهران درگذشت.