به سوي جايگاهِ درخورِ فرهنگي
محمدرضا روزبيني
به نام خداوند جان و خرد/ كزين برتر انديشه بر نگذرد/ داناي توس فردوسي بزرگ
به مناسبت روز موزه و ميراث فرهنگي - 28 ارديبهشت 1400
مقاله: «ميراثداري، آينهگرداني و زايش آن به آن و نو به نو؛ سه گام به سوي جايگاهِ درخورِ فرهنگي»
در درازناي تاريخ اين سرزمين، همواره نياكان ما، گرههاي كور زندگي را كه زيستبوم پرچالش ايران بر آنان گسيل ميداشت، با بهرهگيري از دانايي و خرد جمعي، به صورت ياريگرانه، همدلانه و خلاقانه گشوده و مطابق با شرايط مكاني و زماني آثاري را پديد آوردند كه فرهنگ و تمدن چند هزار ساله ما را بنيان مينهد. اگر به اين آثار، خواه نيك و خواه بد، بنگريم؛ ميبينيم گذشته، طرح وضع حال حاضر ما را ريخته كه در خودآگاه يا ناخودآگاه جمعي ما حضور فعال دارد. حال اين پرسش كه «چه كردهاند؟ در چه جايگاه هستيم؟ و چه بايد كنيم تا چه شويم؟» - البته بيشتر نگارنده خود را مخاطب دانسته- را از انساني كه بعضا از گذشته بريده و گسيخته است و به چيزي پيوسته كه ناهمگون با اوست و انتهاي آن را نميداند، مطرح است. آنچه گفتهاند و ميدانيم بازخواني تاريخ بوده به تماميت و سير در احوالات آنان چونان كه با آنان بستهاي! اما به چه معنا و چگونه؟ انساني كه در پي گذشته خويش ميرود، ريشه را در جستوجوي آب، در پيكره خاك ميدواند. گذشته به منزله سكوي پرتاب، بايستي خردمندانه پي بر جايگاه استواري نهاده باشد تا از گزند روزگار در امان مانده و تكيهگاه ناملايمات باشد. در پاسخ به پرسشهاي پيشين، نگارنده سه گام را براي يافتن جايگاه شايسته فرهنگي و درخور پيشينيان و پسينيان ميكاود. در گام نخست، آنچه خويشكاري و وظيفه ما در قبال نياكان و آثار بر جاي مانده از آنان است، «ميراثداري» است؛ ثبت و نگاهداشت از تاراج زمانه آن هم به گونهاي درست و ساختارمند؛ پاسداشت گذشته و شناخت بنيانهاي آن و درنهايت بررسي دانشمدارانه آثار گذشتگان. اين ميشود گنجينهاي گرانبهاتر از هر چه بوده كه ميتوانيم خود را بشناسيم و مختصات خود را در اين درياي بيكران هستي تشخيص دهيم. در گام دوم، «آينهگرداني» كنيم و جلوههاي زيبا و سراسر مهر فرهنگ نياكان را به خود و جهانيان بنمايانيم؛ درون پر جوش و خروش و خلاق را بازتاب دهيم؛ اندوخته فرهنگي پرشكوه خود را -آنگونه كه هست- از دانش و هنر و زبان و ادب گرفته تا مرام و مسلك و... بياموزيم و به ديگران آموزش دهيم و تمامي نمودها و مفاهيم پنهان در آن را انتقال داده تا نسل به نسل، مانند حلقههاي زنجير متصل باشند و دادههاي سينه به سينه محفوظ بمانند. در گام سوم و گامي مهم، دست به «زايش آن به آن و نو به نو» زنيم و پياپي بيافرينيم و طرحي نو دراندازيم و خود چُنان باشيم كه گذشته آيندگانمان خواهيم بود. نقادي كنيم و با حفظ اصل، ناسره از سره بزداييم و آينده خويش و فرزندانمان را بر اين بنيان بنا نهيم؛ گاه به مقتضاي زمانه با نسل پيشِرو، به زبان آنان سخن گوييم؛ بروز كنيم و بهينه و نياز روزمره را پاسخ گوييم. انديشمندانه و با تلفيق ذوق و قريحه، صاحبنظري نوآور باشيم و پابهپاي زمانه بر بهبود دستاورد حال حاضر و آنچه آمدني است، بيفزاييم. گاه از دانشِ دانشوران و صنعتِ صنعتگران، منشِ بزرگان و كنشِ نيكان بهره جوييم تا استوار بمانيم و سربلند و گاه اگر بهرهگيري دشوار يا ناشدني است، روح و معنا و مهر و صفاي ماندگار در آثار را وام گيريم. در پايان با اميدي فزاينده كه حاصل شور درون است و نگاه نيك به آينده، در راه گام نهيم و هيچ نهراسيم و بكوشيم تسهيلگر راهي باشيم كه آيندگان بر آن قدم خواهند زد و بر مثال باغبانِ دورانديشِ درختِ گردوي ايراني ديربارده، با شكيبايي براي آيندگان كشت كنيم. تقديم به فرهيختگان، انديشمندان و استاداني كه پاسدار مام ميهناند و تجلي هر سه گام و استوار، ريشه در خاك دارند و سر در آسمان ميسايند و پيشكش به آنان كه جلوهگر جمال يارند و در آرزوي اعتلاي نام ايران.