پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
به مناسبت هفته ميراث فرهنگي
سارا كريمان
افتراق انسان از ساير موجودات از جايي شروع شد كه اينگونه تجربه را پلهاي كرد براي نيل به زندگي بهتر. بهينگي زندگي امري است نسبي و ماحصل قياس. انسان در مقايسه با ساير مخلوقات، موجوديست با نيازهاي بيپايان و گسترده. اكتفا به هر وضعيت و دستاورد نقطهاي است دستنيافتني در يك ميليون سال اخير. اين عدم اكتفا از غريزه تمايل به بهينگي نشأت ميگيرد. حركت در راستاي پيشرفت، در گرو پله شدن تجربيات و بر پايه و بنيان دستاوردهاست. شايد در نگاه عامه ميراث فرهنگي تبلوري از باقيمانده دستاوردهاي ملموس و ناملموس كهن باشد كه در ابنيه تاريخي، اشياي عتيقه و سنتها خلاصه شود. رجوع به تاريخ ادبيات، شعر معروف خاقاني را همچون بيانيهاي براي ميراث متصور ميسازد. آنجا كه ميگويد:« دندانه هر قصري پندي دهدت نو نو/ پند سر دندانه بشنو ز بن دندان». اما به واقع با رجوع به برگردان فارسي كلمه ميراث مفهومي وسيعتر متبادر ذهن ميشود. ترجمه فارسي ميراث برمانده است به مفهوم هرآنچه براي ما مانده است. در اينجا وجه دلالتي آثار است كه اهميت مييابد. منتسب به حكيم توس است كه گفتهاند: «بناهاي آباد گردد خراب/ ز باران و از تابش آفتاب» كه مراد گذر ايام است. گرچه در اين سروده تنها نظم يا بنيان ادبي پي نهاده شده را دور از گزند ميداند. اما تجربه انسان نيز امري جاودان است. آنچه امروز ما ميراث ميدانيم عناصري هستند از جنس خاك و چوب و فلز كه نماينده تجربه زيستي چند صد هزار ساله هستند. عظمت، گستردگي و فراگيري تجربيات از آنها امري بديهي ميسازد كه ميتواند بر ظاهر ديد، كمتلالو جلوه كند. اما اين حقيقتي است كه ما نيستيم كه ميراث را پاس ميداريم و گرد و خاك از رويش ميگيريم بلكه ما در بطن آن زندگي ميكنيم و ميراث فرهنگي به وسعت تجربه بشري اصل وجودي ماست و در ماست و پيرامون ما. بدين تعريف ميراث فرهنگي يعني ما چه هستيم و نه صرفا چه بوديم و چه كرديم. تاريخ تنها دريچهاي است بر چيستي و چگونگي. چندان كه گذشته پي و بنياد امروز ماست، امروز نيز بخشي از آينده است. لفاظي و پيچيدهسازي كلام نيست اگر مدعي شويم همچنان كه گذشته بر ما مانده است و ميراث و تنيده زندگي و وجود ماست آينده نيز ميراثي است كه امروز ما را فرا گرفته. شوراي بينالمللي موزهها شعار [آينده موزهها، بازيابي و تصور دوباره] را به عنوان شعار امسال قرار داده. بر يك منظر ميتوان چنين بيان كرد كه تصور ما از آينده بخشي از ميراث فرهنگي ماست. نهاد موزه به عنوان يكي از اركان تذكر و حفاظت از ميراث فرهنگي، اكنون مسوولتي بس سنگينتر از معرفي و حفاظت دارد. شايد تا چندي پيش انتقال دانش و دستاورد به عنوان چشماندازي از ماهيت و كاركرد موزه ديده ميشد اما امروز توجه به اين مساله وسعتي شگفتتر به خود گرفته و موزه فقط واسط انتقال نيست. بلكه ميراثدار آينده يا تصويرگر آن محسوب ميشود. دستيابي به تعريف اين كاركرد خود سير تحول و تطوري از پيش داشته كه همچون درنورديدن مرزهاي دانش گام به گام حاصل شده. در ساليان گذشته موزهها از بعد چشمانداز يا افق فرهنگي آينده مورد توجه قرار گرفتند و در گام امروزي تصويرگر و بازيابيكننده آينده هستند. اينجا تاكيد بر بازيابي كه امري مختص به رويدادهاي گذشته است در جايگاه فاعلي براي آيندهاي كه هنوز نيامده تاكيدي بر آينده به عنوان داشتهاي براي زمان اكنون است. سپردن نقش واسط انتقال به موزه كمترين جايگاهي است كه ميتوان براي آن متصور بود زيرا به هر روي زمان خود بستر انتقال بالفعل است و اين تعريف از موزه موجودي منفعل ميسازد. بازيابي و تصور دوباره ايفاد نقش فاعلي بر ساختارهايي كه تاكنون نقش بازنمايي آثار نمادين داشتهاند است. تصور آينده گامي فراتر از آيندهنگري و آيندهسازي است، در حقيقت فراخواندن آينده به اكنون و متجلي نمودن آن منظور است. استاد شفيعي كدكني ميفرمايد: پيش از من و تو بسيار بودند و نقش بستند/ ديوار زندگي را زين گونه يادگاران
وين نغمه محبت بعد از من و تو ماند/ تا در زمانه باقيست آواز باد و باران.