يك پرونده و 8 پرسش/ چه كسي بابك را كشت؟
10 سال پيش داماد و 4 سال پيش دخترش را هم به همين روش كشته است. پس از آن هم متهم بدون پوشش چهره در دادگاه نشان داده شد كه با خونسردي سخن ميگفت و از كارش دفاع ميكرد و علامت پيروزي نشان ميداد.
كمكم علامت سوالهاي پرونده زياد شد؛ چرا سال 90 كسي پيگير گم شدن داماد خانواده نشد، مگر ميشود آدمي غيب شود و خانوادهاش به راحتي از كنار آن بگذرند؟ ميگويند همسرش خبردار شده بود؛ پس چرا دم نزد و فرار نكرد و باز در كنار همان پدر و مادر ماند. وقتي بعد از هفت سال دختر خود را كشتند با اينكه زن هم مثل شوهرش غيب شده بود؛ چرا پليس كه اينجا بلافاصله متهمان را شناسايي و دستگير كرد، نتوانست كاري بكند؟ ميگويند بابك به مرگ خواهرش مشكوك بود، پس چرا به ايران بازگشت و باز در همان خانه ماند كه كشته شود! چرا توصيف پدر از فرزندش زمين تا آسمان با توصيف همه افرادي كه او را ميشناختند متفاوت است؟ نقش مادر در اين ماجراها چيست و چرا تاكنون سخني نگفته است؟ چرا اعضاي ديگر اين خانواده هيچوقت واكنشي به اين همه اتفاقات عجيب نشان ندادند؟ اينها بعضي از سوالهايي است كه شايد براي هميشه بيپاسخ بماند، چراكه تنها كساني كه جواب آن را ميدانند، كارآگاهان پرونده و شايد پدر بابك باشند. اما پليس و دستگاه قضا موظف هستند جواب اين سوالها را به جامعه بدهند؟ بيترديد در اين زمينه نبايد ذرهاي درنگ كرد چون اين پرونده روح جمعي يك كشور را جريحهدار و امنيت جامعه را مخدوش كرده است. خبر آنقدر هوش و حواس مردم را برده كه عدهاي با تاكيد بر بيجواب ماندن اين سوالات، استدلال ميكنند كه اين داستان جعلي است و تنها ميخواهد افكار عمومي را از يك داستان بزرگتر مغفول كند. اين دسته زماني بر استدلال خود اصرار ورزيدند كه ناگاه خانمي با عينك آفتابي و ماسكي كه پشت اين دو قابل شناسايي نبود ادعاي بزرگي را مطرح كرد؛ تجاوز پدر به دخترش! و همين ماجرا را پيچيدهتر كرد. يك شهروند چطور به خودش اجازه ميدهد چنين ادعاي بزرگي در پروندهاي كه ابعادش كل كشور را گرفته، مطرح كند. ادعايي كه به هيچ عنوان قابل اثبات نيست و متهم اكنون ميتواند با شكايت از اين خانم او را به محكمه كشانده و حتي به دليل جريحهدار كردن افكار عمومي و از بين بردن امنيت رواني جامعه از او به عنوان محارب شكايت كند! معناي مجرم شدن در اين اتهام مرگ است. واقعا اين شهروند از اين تبعات بيخبر بوده؟ دختر اگر مورد تجاوز قرار ميگرفته چرا فرار نكرده و در همان شرايط زندگياش را ادامه داد؟ در حالي كه گفت زنداني نبوده و با دوستانش در ارتباط بوده و اين امكان برايش فراهم بود. انتشار فيلم اين گفتوگو، ظن و گمانها را به اين سمت برد كه انگار دستي غيبي ميخواهد ماجرا را كشدارتر و عجيبتر كند. حال اين ترديدها را چه ناشي از يك ذهن بيمار توهم توطئهاي دانست چه حاصل يك بررسي ساده و پخش ريزترين جزييات هر حادثهاي در كسري از ثانيه به مدد فضاي مجازي، دستگاههاي ذيربط بايد به آن پاسخ دهند، چراكه با قرار گرفتن در چنين برهه حساسي كه در روزهاي آينده چند انتخابات قرار است برگزار شود، دولت به پايان برسد و برجام دوباره آغاز شود، اين ابهامات ميتواند مستند خوبي براي كساني باشد كه ميخواهند ثابت كنند اين داستان براي منحرف كردن افكار عمومي ساخته شده است. بنابراين گمان ميكنم نهادهاي امنيتي و انتظامي بايد هر چه زودتر در اين باره آن هم به شيوهاي كه براي مردم قابل پذيرش باشد نه با اعتراف تلويزيوني؛ به اين ابهامات پاسخ بدهند تا امنيت رواني جامعه و بياعتمادي به اطلاعرساني رسانههاي رسمي، بيش از اين آسيب نبيند. اين مساله روشن شود تا جامعه بداند اين قدرت جنون است كه ميتواند چنين كند يا قدرت جعل زمانه! هر چند كه اگر اين سوال هم پاسخ بگيرد، صد باده نخورده هنوز در رگ تاك است و به قول بابك خرمدين قديم: «هيچكس راز قدرت را نميداند... هيچكس! انسان موجودي است عجيب؛ پيالهام را پركن، دلم خيلي گرفته است».