مشاركت تابع چيست؟ (۳)
لحاظ نسبت به كل آرا كه به حدود 77درصد رسيد و تقريبا 8درصد بيشتر از دور قبل بود. در حقيقت آقاي خاتمي به علت عملكرد مثبت چهار سال اولش فاقد رقيب واقعي بود و همين عامل موجب كاهش نسبي انگيزه براي مشاركت شد. تداوم حضور او نيز قطعي بود. در واقع مساله چنداني نبود كه كسي بخواهد حول آن، انگيزه بيشتري براي مشاركت پيدا كند.
سال 1384 بهرغم رقابت سنگيني كه بود و براي اولينبار نامزدها به دور دوم رفتند ولي مشاركت انتخاباتي كمتر شد و به 63 درصد رسيد. به نظر من يك علت آن فقدان چشماندازي اميدبخش بهتر از آنچه هست، بود. هيچكدام از نامزدها چراغ اميدي را روشن نكردند كه نويد وضع بهتري از آنچه بود را بدهد. رقابتها بيش از آنكه محصول واقعيت سياسي جامعه باشد، به جنگ براي كسب قدرت تعبير شد. حضور برخي نامزدها بيمعني بود. مردم تا حدود زيادي گيج بودند كه اينها براي چه آمدهاند؟ نامزدهاي اصلي هر كدام پيشتر نقشي در حكومت داشتند و در عين حال منتقد آن بودند. بيشترين پرسش درباره حضور آقاي هاشمي بود. اين حضور نه تنها به كلي بيمعني بود بلكه زمينه را فراهم كرد كه احمدينژاد به انتخابات معنايي دهد كه كمتر كسي گمان ميكرد چنين معنايي را بتوان بر آن بار كرد. اصولا اين حضور بيموقع، زمينه را فراهم كرد كه جامعه و سياست در ايران به قهقرا برده شود. نقش اصلي و بيبديل آقاي هاشمي در روي كار آمدن احمدينژاد را بايد دقيق تحليل كرد. به همين علت بيشتر دستاندركاران سياسي اين انتخابات از چنان حضوري اظهار پشيماني كردند، انتخاباتي كه ضعيفترين نيروها از دل آن بيرون آمد. سال 1388 ماجراي مشاركت فرق كرد. البته گمان نميكنم 85 درصد مشاركت رسمي انتخاباتي اعلام شده عدد واقعي و درستي باشد. شايد 80 درصد به واقعيت نزديكتر باشد. در اين انتخابات سه عامل موثر در افزايش مشاركت وجود داشتند. وضعيت نامناسب مردم و جامعه، رقابت واقعي و نيز تركيبي از ترس و اميد وجود داشت. وضعيت ناهنجار چهار سال اول احمدينژاد حداقل طبقه متوسط را ترسانده بود. بدترين وضع در روابط خارجي و صدور قطعنامههاي شوراي امنيت عليه ايران، توقف مطلق اشتغال و نزول شديد رشد اقتصادي، فشار به رسانهها و ساير محدوديتها خيليها را نگران كرد و با آمدن چهرههاي شاخص، رقابتي جدي به وجود آمد. ولي مصايب و مشكلات ناشي از اين انتخابات چيزي نيست كه اكنون و در اين يادداشت كوتاه بتوان به آن اشاره كرد. اين انتخابات نشان داد كه انگيزه خوب كنشگران سياسي، توجيهگر اقدام صاحب انگيزه نيست. بهعلاوه ارادهگرايي در سياست محدوديتهاي خاص خود را دارد.