ترامپيسم همچنان در جناح راست امريكا ميتازد
ترامپ يا ناجي يا خائن
آنتوني پانكه
بيان اظهارات نژادپرستانه براي حمله به مهاجران آسيبپذير، بازنده شدن و ادعاي تقلب در انتخابات، ارتباط داشتن با شورشي كه تاريخ موفق روند صلحآميز انتقال قدرت در امريكا را متوقف كرد؛ اينها تنها بخشي از كارهايي است كه دونالد ترامپ انجام داده است. ممكن است برخي با خود فكر كنند انجام اين كارها هر كسي را از چهرهها و رهبران سياسي كشور دور ميكند. اما اين طور نيست؛ نه وقتي صحبت از دونالد ترامپ در ميان است.
ترامپ، حتي بعد از اينكه از توييتر، فيسبوك و يوتيوب اخراج شد، باز هم در ميان جمهوريخواهان محبوبيت دارد و آن دسته از شهروندان امريكايي كه نظرات سياسي راستي دارند، هنوز هم به او راي ميدهند. براي درك اينكه نظام سياسي امريكا تا چه اندازه اختلال عملكرد دارد به زماني نگاه كنيد كه وضع قوانين حياتي براي ايجاد زيرساختها اصلاح امور مهاجرات به بنبست خورد، چراكه احزاب امريكا نميتوانستند با هم به توافق برسند، بعد از اينكه ترامپ در سال 2016 به رياستجمهوري انتخابات شد، بسياري از چهرههاي سياسي چپگرا سرهايشان را در ماسه فرو بردند. خيليهايشان ناراحتي خود را از انتخاب ترامپ ابراز كردند و گفتند كه «او رييسجمهور من نيست». برخي ديگر هم حتي حاضر نميشدند نام ترامپ را بر زبان جاري كنند تا به اين صورت تنفر خود را از او نشان دهند. برخي ديگر هم به جاي اينكه اسمش را ببرند از عدد 45 استفاده ميكردند كه به چهلوپنجمين رييسجمهوري امريكا اشاره دارد. همه آنها اين رفتار را از خود بروز ميدادند، انگار كه اين رفتارها خيلي براي دولت ترامپ اهميت داشت!
واقعيت اما اين بود كه ميشد وقتي ترامپ بر صفحه تلويزيون ظاهر شد آن را خاموش كرد اما نميشد از شكاف سياسي عميق، نابرابري و خشم اضطراب واقعي كه امريكاييها در چهار سال رياستجمهوري او تجربه كردند، گريخت و اين چيزي است كه امروز امريكاييها گرفتارش هستند. حتي بعد از اينكه ترامپ از كاخ سفيد خارج شده، كشوري با نابرابري اقتصادي فلجكننده، نظام بهداشت و درماني به هم ريخته و بلاياي طبيعي كه بهطور منظم جنگلها و مزارع را نابود ميكنند، به جاي گذاشته است و اينهاست كه نشان ميدهد چرا ترامپ حقيقتا روي سياستها در امريكا تاثير گذاشته و هنوز هم ميگذارد.
دليلش اين است كه او ترس مردم را كاناليزه ميكند و همزمان مردم را وادار ميكند از مخالفانش نفرت داشته باشند و در اين روند شرايطي ايجاد ميكند كه واقعيتهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي در امريكا هضمشان بيش از حد آسان به نظر برسد. در واقع كاري كه ترامپ ميكند تقليل امر سياست به امري پيش پا افتاده، شخصي و عوامگرايانه است.
كمي فكر كنيد! از نظر برخي، ترامپ يك ناجي است. از نظر برخي ديگر ترامپ يك خائن است. بسياري از مردم ترامپ را هدف خشم و نفرت خود قرار ميدهند، چون دههها مقرراتزدايي از بازار به يك اوليگارشي شامل دلالان بازار و مديران عامل ميلياردر كمك كرد تا كشور را اداره كنند. در عين حال حاميان ترامپ تا آخرين نفس از او حمايت ميكنند. آنها سال گذشته در اعتراضات گسترده مردمي عليه خشونت و نژادپرستي پليس امريكا بعد از كشته شدن جورج فلويد، در حمايت از پليس امريكا به خيابانها ريختند و هماهنگ با اظهارات ترامپ در خصوص آن موضوع شعار دادند و حتي اسلحه به خيابانها آوردند.
در همهگيري اخير، صحنه سياسي اخير در امريكا، جار و جنجال جديدي را روي صحنه آورد. ليز چيني، دختر ديك چيني، معاون رييسجمهوري در دوران رياستجمهوري جورج بوش، با راي برخي همحزبيهايش از جايگاه رهبري حزب جمهوريخواه حذف شد. دليل حذف او خيلي خيلي ساده بود و آن اينكه او از ترامپ حمايت نميكرد. نكته جالب اينكه سابقه آراي جايگزين او، اليزه استفانيك، نشان ميدهد كه بسيار ميانهروتر از چيني بوده اما او يك تفاوت با چيني داشته است. استفانيك به صورت علني و با شدت و حدت، حمايت خود از ترامپ را علني كرده است. در حالي كه چيني درست در نقاط مقابل، اعلام كرده بود هر كاري خواهد كرد تا مانع از آن شود كه دونالد ترامپ بار ديگر به كاخ سفيد بازگردد. البته غير از چيني برخي ديگر از چهرههاي حزب جمهوريخواه بودهاند كه عليه ترامپ موضع گرفتهاند. براي مثال آدام كينزينگر بارها عليه ترامپ موضع گرفته و او با را چالش فراخوانده است. بن ساسه، يكي از دو سناتور ايالت نبراسكاست كه بارها سخناني در محكوميت رفتار و گفتار ترامپ ايراد كرده است. اين سياستمداران كه به نظر ميرسد از اصول ثابتي پيروي ميكنند، تصميم گرفتهاند رفتارهاي ترامپ و شكافهايي كه او به بهانه نجات كشور در جامعه ايجاد كرده را مردود شمرده و محكوم كنند. اما واقعيت اين است كه اين سياستمداران تعدادشان خيلي كم است و گويي صدايشان در خلأ طنينانداز ميشود. يكي از دلايل انزواي سياسي اين افراد اين است كه آنها ترس و اضطراب مردم را به بازي نميگيرند. كاري كه ترامپ مدام در حال انجامش بود. بگذاريد واضح صحبت كنيم! ترامپ هيچ كاري براي رفع ترس و اضطراب امريكاييها نكرد. اگر نكته هوشمندانهاي در ديوانهبازيهاي او باشد احتمالا آن نكته اين است كه او و دولتش در طول چهار سال روي شعلههايي كه موجب شده بودند ترامپ به قدرت برسد، بنزين ريختند و مدام موضوعات داغي ايجاد كردند. بياييد مروري داشته باشيم. ترامپ با يك امضا دستور كاهش ماليات را صادر كرد. در حالي كه دستمزدها تقريبا افزايش يافت، شركتها درآمد بسيار خوبي به جيب زدند و سود سرشارشان را صرف خريد سهام و پاداش دادن به مديران ارشد خود كردند. نتيجه اين سياست چه بود؟ نابرابري اقتصادي نه تنها كم نشد، بلكه بيشتر هم شد. در خصوص قوانين مهاجرت، ترامپ قول داد ديواري بين امريكا و مكزيك خواهد كشيد. درخواست ترامپ براي اينكه مكزيك بايد پول ساخت اين ديوار را بدهد با هدف نكوهش مكزيك بابت تعداد زياد مهاجرانش مطرح شد. اين در حالي است كه بحران مرزهاي ميان امريكا و مكزيك جزييات بسياري دارد كه طي دهها سال ايجاد شدهاند. براي كساني كه خيلي با اين موضوع آشنايي ندارند هيچ قانون قابل توجهي در مورد اصلاحات مهاجرتي وجود نداشته است كه بعد از سال 1965 تصويب شده باشد. اين قانون نيز مانند قانون نفتا كه در اوايل دهه 90 ميلادي امضا شد، موجب شد ميليونها مكزيكي از حاشيه شهرها به سمت مرزهاي امريكا هجوم بياورند، چراكه آنها نميتوانستند با صادرات كشاورزي يارانهاي امريكا رقابت كنند. اما مسلما اينها چيزهايي نيست كه ترامپ به آن توجه كند. چيزي كه براي او مهم بود، اين بود كه ورود مهاجران به كشور را بهانهاي كند براي توجيه بسياري از گرفتاريهاي امريكا. در واقع مهاجران مكزيكي قرباني درگيريهاي سياست داخلي در امريكا شدند. وقتي صحبت از ثابت ماندن ميزان دستمزدها به ميان ميآمد، بلافاصله اين مهاجران بودند كه بايد به اين خاطر سرزنش ميشدند. اگر صحبت از افزايش جرم و جنايت به ميان ميآمد، مهاجران سرزنش ميشدند؛ مهاجران هيچ چاره ديگري نداشتند جز اينكه از خشونت بگريزند و به امريكا پناه ببرند. اگر صحبت از ترس از تغيير جمعيتي در امريكا به ميان ميآمد، باز هم مهاجران مكزيكي سرزنش ميشدند، چراكه رنگ پوست بيشتر آنها از شهروندان امريكايي اروپايي تيرهتر است. خلاصه اينكه مهاجرت به كليدواژهاي در فرهنگ سياسي كنوني امريكا تبديل شد و برخي سعي كردند با به خدمت گرفتن اين كليدواژه از راست در برابر چپ حمايت كنند. اگر بخواهيم دقيقتر بگوييم، ترامپ از يك رويكرد بسيار مليگرايانه در قبال قوانين مهاجرتي استفاده كرده و اين موضوع را مركز توجهات حزب جمهوريخواه قرار داد. به اين ترتيب اين موضوع تبديل به چوبي شد كه جمهوريخواهان با استفاده از آن دموكراتها را ميراندند. اما رويكرد همچنان سر جاي خود باقي مانده است. خصوصا اينكه شبكههاي خبري فاكسنيوز همچنان به موضوعات مهاجرتي ميپردازند و از اين موضوع با عنوان بحران مرزي دولت بايدن ياد ميكنند و مدام ميگويند كه تصميم دموكراتها براي بازگشايي مرزها به روي مهاجرات موجب شده هر كسي كه بتواند به مرزهاي امريكا برسد، ميتواند وارد خاك امريكا شود. بنابراين در حالي كه اينطور تصوير ميشود كه بايدن و دولت او در سر و سامان دادن به موضوع مهاجران و مرزها با بحران مواجه هستند، ناگهان رويكردهاي ترامپ مطرح شده و به مخاطب نشان ميدهد كه زماني رييسجمهوري بود كه با اين مسائل بسيار با قاطعيت برخورد ميكرد. اما واقعيتي كه بسياري از امريكاييها نميدانند، اين است كه ترامپ در واقع نتوانست بحران مهاجرت را حل كند، بلكه صرفا آنها را در حد و اندازه فهم سياسي عامه امريكاييها سادهسازي كرد.
منبع: الجزيره
ترجمه: آرمين منتظري
استاد روابط بينالملل دانشگاه سانفرانسيسكو