جنگ غزه و تغيير توازن ژئوپليتيك
نويسنده: أمجد إسماعيل الآغا *
در زمينه عوامل ثابت، عناوين جنگها هميشه تغيير ميكنند؛ با اين تغييرات، حقايق و دادههاي جديد به محاسبات قدرتهاي منطقهاي و بينالمللي تحميل ميشوند. همينطور معمولا شرايط و معادلاتي نو، توسط اين جنگها ايجاد ميشوند. البته تحولات غزه در جنگ يازده روزه خود، گستره وسيعي را از پرسش و تفسير باز كرد. اين سوالات نه تنها از نظر خسارات مادي يا انساني، بلكه به لحاظ بسياري از معاني استراتژيك بارشده توسط جنگ كه در دو چارچوب وجود دارد، مطرح ميشوند؛ يكي از آنها توانايي تهاجمي و تاكتيك دقيق جناحهاي فلسطيني در استفاده از سيستمهاي موشكي پيشرفته بود و ديگري، شيوه مديريت روزهاي جنگ براساس مجموعه معادلات جديدي بود كه بدون شك نتايج مبارزات غزه را در آينده ترسيم خواهد كرد. در طول جنگ غزه، آينده منطقه بهطور كلي و مساله فلسطين بهطور خاص، مانند يك كتاب باز و حاوي صفحات خالي بود كه هر طرف مطابق با تصورات يا خواستههاي خود، پُر ميكرد. واقعيت امر اين است كه جنگ غزه از نظر شكل و محتوا، دربردارنده تاكتيكهاي مختلفي بود. به اعتقاد من و براساس مشاهدات ميدانيام، معادله «هدف در مقابل هدف» بر محاسبات سياسي هر دو طرف برتري داشت. مجموع اين اهداف قطعا منجر به پيروزي كامل يك طرف، براساس محاسبات ديگري خواهد شد؛ بهطوري كه به نظر ميرسد كسب شرايط پيروزي با امتيازات جديد نسبت به طرف مقابل و ضربه آخر، از محتواي جنگ غزه دور باشد. به ويژه از آن جهت كه مطابق عناوين اين جنگ، هر يك از طرفين پيروزي محدودي كسب و محتمل هزينه سياسي كمي خواهند شد؛ اما به صورت عميق چنين معادلهاي نخستوزير اسراييل، بنيامين نتانياهو را تحتتاثير قرار خواهد داد. آنچنان كه بيسمارك، نخستوزير پادشاهي پروس بين 1862 و 1890 گفت: «واي به حال دولتمردي كه استدلالهاي او در پايان جنگ، به اندازه دلايلش در ابتداي جنگ قانعكننده نباشد.» نميتوان در مورد حقوق فلسطين و اشغالگري اسراييل بهطور موازي بحث كرد؛ اما در جنگ غزه به نظر ميرسيد كه سوالي مطابق با عمق محتواي دور اخير تنشها وجود دارد. اين سوال ناشي از عوامل تعيينكننده درگيري فلسطين و اسراييل است كه نشان ميدهند الفبا و عناوين سابق آنها با قدرت برگشته است. زماني كه مقاومت فلسطين موفق شد موشكهاي خود را به عمق سرزمينهاي اشغالي برساند، اين بهطور طبيعي سوالاتي را در مورد نحوه مديريت تنش فلسطيني- اسراييلي، محاسبات توازنبخش و شرايط داخلي و معادلات خارجي - در ميان فداكاريهاي عظيم مردم فلسطين- ايجاد كرد. در نتيجه اين فداكاريها بايد منجر به تغيير واقعيت اشغالگري اسراييل و كسب حقوقي براي فلسطين شود؛ در غير اين صورت و با توجه به مناسبات برخي كشورهاي منطقه كه فلسطين و قدس را در شعار سياستها و دستور كارهاي خود عنوان ميكنند، معضل به قوّت خود باقي خواهد ماند. در چارچوب اهداف فوري آخرين مرحله تنشها، اسراييل بدون در نظر گرفتن شرايط خود - براساس مداخلات منطقهاي و فشارهاي بينالمللي كه براي ايجاد اين آتشبس ايجاد شده بود- موفق شده آتشبس جديدي را ايجاد كند. با اين حال اسراييل اهداف خود را نزديك به آخرين هدف تعريف كرده است. تبيين اين مساله به زبان نتانياهو سادهتر خواهد بود؛ زماني كه هدفش را مبني بر جنگ با كارتهاي موجود و درهمتنيدن مسائل سياسي براي تشكيل دولت را با شرايط پيشآمده مطرح كرد. از اين نظر آنچه نتانياهو آرزويش را دارد [تشكيل دولت] براساس چشمانداز شخصياش و بازگرداندن امنيت به سرزمينهاي اشغالي و تداوم شهركسازيهاست. بهطور خلاصه اين روياي پنهان نتانياهو بر مجبوركردن حماس و جهاد اسلامي به پرداخت هزينه استفاده از موشكهاي مقاومت و همچنين تلاش براي بازگرداندن امنيت صهيونيستها متمركز است. از سوي ديگر غزه هدف نهايي خود را همانطوركه اسماعيل هنيه، رييس دفتر سياسي حماس گفت آزادي فلسطين قرار داده است؛ هدفي كه راهحلي در حد فداكاريها و دلاوريها را ميپسندد. محاسبات سياسي بين حماس و ايران هم بر كسي پوشيده نيست؛ از تمركز بر پرونده هستهاي تا در مورد قدس كه نمادي از درگيري با اسراييل است. نمادي كه در دو سطوح عربي و اسلامي قابل بررسي است و مساله فلسطين را به محور مقاومت كه توسط ايران رهبري ميشود، پيوند ميدهد. بين اين دو سطح به نظر ميرسيد كه تمام محاسبات منطقهاي و بينالمللي و حتي در سطح داخلي فلسطين، مستقيما متوجه آرمان فلسطين است؛ بدون آنكه در خصوص راهحل نهايي تعمقي صورت گيرد. بر اين اساس اينگونه به نظر رسيد كه بعد از تغيير رويكردهاي درگيري، تشكيلات خودگردان فلسطين در چارچوب شرمساري و حاشيهسازي ظاهر شده است. وزراي خارجه عرب هم در خصوص تحولات غزه جلسهاي اضطراري را برگزار كردند. آنها طبق معمول موضوع را به جامعه جهاني حواله ميكنند و ميخواهند مسووليتهاي خود را انتقال دهند. جامعه جهاني نيز معمولا تنها با كارت ديپلماسي بازي ميكند و آتشبس و آغاز گفتوگوها را ميخواهد. قطعا در اينجا رويكردهاي جديد از سه مورد ناشي ميشوند؛ در واقع اينها عوامل تعيينكنندهاي هستند كه هركدام ميخواهند شرايط را به نحوي به ثبات برسانند. اولين آنها اين است كه اعراب آمادگي ورود به ميدان و جنگ همهجانبه با اسراييل را ندارند؛ دوم اينكه قدرتهاي بزرگ به دنبال فضاي تسويهحساب جامع براي كل تنشهاي عربي و اسراييلي هستند و سومين مورد اين است كه مهمترين رخداد امروز جهان، مذاكرات وين و توافق هستهاي با ايران است؛ گفتوگوهايي كه هيچيك از طرفها نميخواهد آن را برهم بزند. آن هم در حالي كه اغلب به نظر ميرسد درگيري با اسراييل متوقف شده و از همه مهمتر اينكه فلسطين ديگر مساله محوري نيست؛ مگر در شعارها و محتواي سخنرانيها. در اين شرايط و با وجود همدردي با واقعيتهاي جنگ غزه، امريكا و روسيه و چين و اروپا هيچ رويداد و چالش جديدي را كه مانع بازگشت واشنگتن به توافق هستهاي و پايبندي تهران به مفاد توافق شود [با توجه به نيروها وقدرت منطقهاي در حال رشدش] نميخواهند. اسراييل در اين خصوص استانداردهاي دوگانه دارد؛ برخي از آنها عمومي و برخي شخصي، مربوط به تلاش نتانياهو براي ماندن در قدرت، فرار از محكوميت در دادگاه به اتهام فساد و رشوهخواري است. قطعا اسراييل مخالف توافق هستهاي است و ما قصد فاشگويي نداريم. اشاره كرديم كه ايران محاسبات پيچيدهاي در مورد توافق هستهاي و همچنين در قبال فلسطين اشغالي دارد؛ اگرچه ايران سعي دارد از طرق ديپلماتيك، امريكا را تحت فشار قرار دهد تا بعد از آن به اسراييل فشار بياورد، اما مسلم است كه هيچ گرايشي بين آنها براي شكلگيري يك جنگ همهجانبه وجود ندارد.
ديپلماسي ايراني
*استراتژيست سوري