بيش از نيمقرن حضور در عرصه حفاظت، علي ادهميميرحسيني را به چهرهاي ماندگار در حوزه محيطزيست به ويژه پرندگان تبديل كرده است. او در سالهاي پاياني دهه 40 و سالهاي ابتدايي دهه 50 همراه با درك اسكات پرندهشناس انگليسي ايران را وجب به وجب زيرپا گذاشت و موفق به شناسايي بيش از 500 گونه پرنده در ايران شد. علي ادهمي كارش محدود به حوزه پرندگان نماند. او در لاهه از حق ايران براي بازگشت فسيلهايي كه در دهه 50 به امريكا فرستاده شده بود، دفاع كرد و در راهاندازي موزههاي حياتوحش و تنوع زيستي به خصوص موزه تاريخ طبيعي ايران در پرديسان نقش هماهنگكننده و مدير را داشت. دههها حضور در سازمان محيطزيست ما را بر آن داشت با علي ادهمي گفتوگويي درباره نحوه ورودش به اين سازمان و فعاليتهايش بپرسيم. نكته مهم در پاسخهاي او ذكر نام همكارانش درباره هر اقدام انجام شده است، علي ادهمي چندان در اين زمينه وسواس نشان داد كه براي دو نامي كه از قلم افتاده بود، نامهاي برايمان فرستاد و از ما خواست كه اسامي اين كارشناسان را به متن اضافه كنيم.گفتوگو با علي ادهمي بيش از متني است كه در اينجا ميخوانيد. محدوديت فضا به ما اجازه نداد تمام آن را منتشر كنيم و با صد حيف و دريغ بخشهايي براي انتشار در آينده از اين پرونده جا ماند.
كجا و چه سالي به دنيا آمديد و چگونه به محيطزيست علاقهمند شديد؟
سال 1321 دركرمان به دنيا آمدم و دبستان و دبيرستان را در اين شهر گذراندم. از همان سه، چهارسالگي به باغچه كنار قنات كه پايين خانهمان بود، ميرفتم و دنبال حيوانات ميگشتم. يك بار از من پرسيدند آنجا چه ميكني،گفتم با يك عقرب دراز دوست شدهام. يك بار هم عقرب دراز بغلم بودكه ناگهان با قدرت از بغلم پريد و دور شد، ديدم دايهام آمده و ميگويد اين يك مار زنگي است و دعوايي هم با من كرد. آن زمان طبيعت، جانور، درخت،گياه، آسمان و هوا مورد توجه مثبت نبود. بلنفورد جانورشناس انگليسي كه حدود 140 سال پيش از مرز جنوب شرقي وارد ايران شد و در يك سال تمام مناطق را گشت، عنوان كرده بود ايرانيها دشمن هر جنبندهاي هستند و هر چه ببينند اعم از يوز و پلنگ و ... را ميكشند. آنها حتي اگر شكار كبك بروند و چند پرنده شكاري يا لاشخور ببينند با افتخار آنها را نشانه ميگيرند. در چنين فضايي دركرمان كودكي و نوجوانيام با عشق به طبيعت گذشت. در دبيرستان رشته رياضي را انتخاب كردم و شاگرد خوب و ممتازي بودم. در سالهاي پاياني دهه 30 معلمها اعتصاب كردند و دانشگاهها شلوغ شد، همين اتفاق باعث شد پدرم اجازه ندهد دانشگاه تهران ثبتنام كنم، آن زمان دانشگاه پهلوي(دانشگاه شيراز )تازه تاسيس شده و با دانشگاه پنسيلوانياي امريكا همكاري داشت. اساتيد اين دانشگاه فارغالتحصيلان خارج و خارجي بودند و دروس اصلي هم به زبان انگليسي تدريس ميشد. من انگليسي را از جزوههاي قدم به قدم پيش خودم خوانده بودم بنابراين به راحتي از آزمون ورود به اين دانشگاه كه روي زبان انگليسي تكيه خاص داشت، برآمدم و با رتبه خوبي قبول و به دانشگاه پهلوي(دانشگاه شيراز ) رفتم و در اين دانشگاه در دو رشته زيستشناسي و اقتصاد تحصيل كردم.
چطور وارد سازمان حفاظت محيطزيست شديد؟
من در سال 48- 1347 فارغالتحصيل شدم. همان سال زندهياد مهندس اسكندر فيروز نامهاي به دانشگاه پهلوي(دانشگاه شيراز ) نوشته و درخواست كرده بود دو دانشجوي خوب خود را به آنها معرفي كنند. فيروز در سازمان شكارباني و نظارت بر صيد با ديد علمي به مسائل نگاه ميكرد، ارتباطات خوبي با خارجيها داشت و به زبان فرانسه و انگليسي مسلط بود همچنين ميدانست در زمينه تحقيقاتي از آنها عقب هستيم بنابراين چندكارشناس امريكايي و انگليسي به ايران آورده بود. ماشاءلله بهرامي روي پرندگان كار ميكرد و رسولتاش روي پستانداران. اما اين دو محيطبان انگليسيشان چندان خوب نبود و نتيجهاي كه مدنظر آقاي فيروز بود، درنيامد. از اين رو تصميم گرفت از دانشجويان دانشگاه پهلوي(دانشگاه شيراز ) كه ميدانست مشكل زبان ندارند،كمك بگيرد. خاطرم هست يك روز رييس دانشكده مرا صدا زد و گفت به عشقت رسيدي! آنها من و جمشيد فاضل را معرفي كرده بودند. به اين ترتيب بود خدمت آقاي فيروز رسيدم و به او گفتم مشكلي براي ورود به اين سازمان ندارم اما سربازم. مهندس فيروز براي رفع اين مشكل من و جمشيد فاضل را 24 هفتهاي كرد. دكتر درك اسكات، پرندهشناس برجسته جهاني و فارغالتحصيل رتبه يك پرندهشناسي دانشگاه آكسفورد،كوهنورد، منظم و پرتلاش بود. من و او از سال 1349 تا 1353 تقريبا هر ماه 20 روز بيابان بوديم و از صبح سحر تا غروب ميگشتيم، يادداشت برميداشتيم و ناهار هم نميخورديم در عوض شب جايي اتراق كرده و شام ميخورديم و يادداشتهايمان را تنظيم ميكرديم تا پس از ماموريت تهران آمده وگزارش دهيم كه ثمره اين كار،كتاب پرندگان ايران شد. در اين كتاب 490 گونه را شناسايي و بيومتري كرديم ضمن اينكه پراكنش گونهها و فراوانيشان مشخص شد. 32 گونه اتفاقي و 22 گونه را هم قبلا خارجيها شناسايي كرده بودند كه به نظرمان مشكوك آمد. دكتر اسكات مطالب كتاب را به انگليسي تنظيم كرد و نوشت، من آن را به فارسي ترجمه كردم و آقاي مروج همداني ويرايش ادبي آن را انجام داد. چاپ اين كتاب با تلاش آقاي نظيفپور، رييس انتشارات و آقاي حميد متواضع انجام پذيرفت.كتاب پرندگان ايران سال 54 به بازار آمد و چندين بار تجديد چاپ شد.
شما با بيژن فرهنگ درهشوري و هوشنگ چندين دهه دوست هستيد، چطور با آنها آشنا شديد؟
بيژن فرهنگ درهشوري دانشگاه پهلوي(دانشگاه شيراز ) درس ميخواند، ما باهم قلهها و درهها را ميگشتيم و به حياتوحش علاقهمند بوديم. آن زمان كه من به سازمان حفاظت محيطزيست رفتم، بيژن دركرمان خدمت سربازي ميكرد و هوشنگ ضيايي هم مديركل ترويج استان بود. بيژن به او گفته بود كه سازماني هست كه رفيق من رفته و خيلي راضي است. هوشنگ ضيايي هم پست مديركلي با حقوق بالا را رها كرد و با حقوق جزيي در سازمان حفاظت محيطزيست مشغول شد و بعدتر به سمت مديركلي خوزستان و فارس رسيد.
دفتر پرندگان در سازمان محيط زيست چه زماني شكل گرفت؟
در دفتر محيط طبيعي ابتدا تنها دكتر اسكات و من در حوزه پرندگان كار ميكرديم، بعد آقاي افتخار از اهواز آمد سپس آقاي منصوري و آقاي وزيري و آقاي كهرم به ما ملحق شده و دفتر فعال شد. درآن دوره آقاي فيروز بورسيهاي براي ما در نظر گرفت تا به انگليس رفته و آنجا دوره ببينيم. قرار بود من هم سرپرست گروه باشم كه سابقه اعتصابات باعث شد ساواك به من اجازه رفتن ندهد اما اين 3 نفر رفتند انگليس و دورههايي ديدند به خصوص آقاي كهرم كه دوره خود را كامل كرد و دكترايش را گرفت.
اعتصاباتي كه از آن صحبت ميكنيد به چه سالي مربوط ميشود؟
سال 46 اعتصابات سراسري در تمام دانشگاهها شكل گرفت و من هم به شكل فعال در شيراز در آن شركت كردم. در آن زمان ما غذا تهيه و مشكلات را برطرف ميكرديم تا اعتصاب ادامه پيدا كند. در اين جريان من را بازداشت كردند و مدتي در مركز پياده ارتش زنداني بودم و بعد هم كه دادگاه تشكيل شد، محكوم شدم و همين برايم سوءسابقه شد. به اين ترتيب با داشتن پذيرش دانشگاه بركلي براي دكتراي اكولوژي با مخالفت ساواك روبهرو شدم. زماني كه آقاي فيروز ميخواست من را انگليس بفرستد باز اين اجازه را به من ندادند. چندي بعدتر قرار بود در دانشگاه كرمان استخدام شوم كه ساواك باز هم نگذاشت. سال 46 من 3ماه و خردهاي بازداشت بودم و سال 50 كه سال تاجگذاري بود باز دستگير شده و در اوين و قزلقلعه يك سال زنداني بودم.
شما از جمله كارشناسان شركتكننده در كنفرانس رامسر هستيد، چطور به اين كنفرانس دعوت شديد؟
سال 49 كه كنفرانس رامسر تشكيل شد من همراه با دكتر اسكات در حال شمارش پرندگان مهاجر در آشوراده بوديم و آقاي فيروز از ما هم خواست در اين كنفرانس شركت كنيم. در اين كنفرانس پروفسور ايساكوف كه از بزرگترين پرندهشناسان دنيا بود از روسيه به همراه وزيركشاورزي روسيه و چند خانم مترجم حضور داشت و ميخواست ميانكاله را ببيند. ما روز بعد ساعت 7 به ميانكاله رفتيم و ساعت 10 شب برگشتيم و توانستيم تمام بخشها را پاي پياده ببينيم.
چند سال با دكتر اسكات كار كرديد و چه شد او از سازمان رفت؟
با اسكات 5 سال كار كردم. اتفاقي كه باعث رفتن او شد به يكي از سفرهاي ما برميگردد. ما در فرحآباد ساري بايد از يك پل چوبي رد ميشديم كه به ميانكاله برسيم. آنجا دو سرباز با خشونت جلوي ما را گرفتند، اسكات هم از ماشين پياده شد و يكي از آنها را بلند كرد و در رودخانه انداخت همين موضوع براي اسكات پرونده شد و وزارت خارجه از او خواست به كارش ادامه ندهد و او از ايران رفت. من و اسكات شرح تفصيلي از پرندگان ايران را تهيه كرده بوديم كه دو مجلد در 600 صفحه ميشد. براي اين كتاب من با سازمان صحبت كردم و اسكات به ايران آمد و تبادل نظري درباره تنوع گونهاي پرندگان و ردهبندي با توجه به نوآوريهايي كه درباره تاكسونومي درباره پرندگان در دنيا انجام شده بود، كرديم. با اين شيوه جديد گونهها از 490 گونه به 514 گونه پرنده رسيد. بعدها اسكات يكي، دو دفعه ديگر آمد كه يك بار به هامون و ديگر بار به قشم رفتيم و او با آقاي درهشوري همكاري كرد. فراتر از آن گاهي با او مكاتبه و از طريق سازمان جهاني پرندگان كه در دو مقطع نماينده ايران و آسيا بودم با او ارتباطاتي داشتم.
چه شد از سازمان استعفا داديد؟
سال 54 كه كتاب پرندگان ايران منتشر شد، من ازدواج كرده بودم و همسرم سال آخر دانشكده پزشكي شيراز بود. آن زمان اسكندر فيروز يك مركز تحقيقات جنوب راه انداخت و من مدير آنجا شدم. البته پيشتر آقاي صفاييان و خانم شكري آنجا بودند اما نظم اداري و حقالزحمه مشخصي برايشان وجود نداشت. متاسفانه در همين مقطع آقاي فيروز از سازمان رفت و كساني كه آمدند، گفتند به مركز تحقيقات نيازي نداريم و شما معاون استان ميشويد كه من استعفا دادم.
چطور بار ديگر به سازمان محيطزيست برگشتيد و چه خاطرهاي از سالهاي ابتدايي انقلاب داريد؟
سال 58 براي گرفتن تخصص همسرم به تهران آمديم. از آنجا كه من استعفا داده بودم، برگشتنم به سازمان محيطزيست ممنوع بود اما توانستند با مجوزي كه از شوراي انقلاب گرفتند در محيطزيست در بخش تحقيقات مشغول كار شوم. آن زمان آقاي ميرزاطاهري رييس سازمان محيطزيست شده بود. او يك روز به من گفت، موزه تاريخ طبيعي كه ابتداي خيابان قائممقام فعلي و شاهعباس سابق بود، وضعش خراب است و همه گفتهاند تو بايد بروي. چون آنجا استخوان و فسيل نگهداري ميشد كميتهاي كه مربوط به ماشاءلله قصاب بود، فكر كرده بودند اينها به شكنجهگاه ساواك برميگردد و آنها را به هم ريخته بودند. در موزه با كمك كارشناسان خوبي مانند خانم فريده مسچي، آقاي احمدي (متخصص حشرات كه به انگليس و از آنجا به كانادا رفت)، خانم فرختبار(متخصص نرمتنان) و ديگران همه چيز را جمعوجوركرديم. در اين زمان من به دو مورد جالب برخوردم، اولي به نشست موفقي كه در اوايل سال 57 در زمينه ايكوم (سازمان جهاني موزهها) در ايران برگزار شده و خانم ارجمند برگزاركنندهاش بود و ديگري كنوانسيون سايتيس كه به منع تجارت گونههاي در معرض خطر انقراض مربوط بود. من اين دو مورد را آن زمان در وزارت فرهنگ و ارشاد دنبال كرده و هر دو را به تاييد رساندم، بعدتر كه دكتر منافي رييس سازمان شد همراه او به مجلس رفتيم و از حق عضويتها دفاع كرديم. همزمان به تعداد زيادي برگه گمرك برخوردم و ازكارشناسان موزه درباره آنها پرسوجو كردم كه گفتند يك گروه محقق از دانشگاه نيويورك و كاليفرنيا آمده و در مراغه در زمينه ديرينهشناسي دنبال فسيل بودند. آن زمان خانم دكتر كورس كه خودش آنتروپولوژيست بود، رياست موزه را به عهده داشت. من از طريق الجزاير اين پرونده را به شكل جدي دنبال و قيمتگذاري را انجام دادم. استدلال من اين بود كه اگر براي يك كل مارخور 30 هزار دلار تعيين ميشود،گونههايي كه ميليونها سال پيش منقرض شدهاند، ارزشي فوقالعاده دارند. من بازنشست شده بودم كه روزي از وزارت امور خارجه من را خواستند وگفتند دادگاه لاهه تشكيل شده و بايد در جلسه شركت كنم. من به اتفاق دكتر فرهاد دبيري، رييس بخش حقوقي سازمان محيطزيست به لاهه رفتيم. خوشبختانه جلسه دادگاه خوب پيش رفت. خاطرم هست كه نماينده حقوقي امريكا در پايان جلسه از من تشكر كرد و من گفتم علاقهمند به حفظ اين ميراث جهاني هستم نه اينكه تعصب ملي داشته باشم اما وظيفه ملي من اين است كه فسيلها را برگردانم. بعدتر فسيلها را برگرداندند و به من خبر هم ندادند و فكر ميكنم ،جريمهاي كه خواسته بوديم تا حدي وصول شد.
پرديسان قرار بود در سالهاي ابتدايي انقلاب به ساير نهادها واگذار شود، چه شد كه اين اتفاق نيفتاد؟
بعد از انقلاب قرار بود كاربري پرديسان عوض شود كه مهندس ضيايي به همراه تعدادي محيطبان با شهامت و ايمان كامل جلوي اين كار را گرفتند. در آن زمان در دفتر رياستجمهوري با حضوركارشناساني از محيطزيست و شهرداري و نهادهاي ديگر مثل بنياد مستضعفان جلساتي زير نظر معاون نخستوزير تشكيل شد تا در اين باره تصميمگيري شود. يك روز موزه بودم كه دكتر منافي تماس گرفت و به من گفت كارشناساني كه به اين جلسه ميرفتند، مريض شده و نميتوانند جلسه آخر را بروند و از من خواست به عنوان نماينده تامالاختيار در اين جلسه حاضر شوم. آن زمان آقاي تهراني معاون نخستوزير بود و از بنياد مستضعفان و شهرداري و ساير نهادها و سازمانهاي انقلابي در جلسه حاضر بودند. آنها صورتجلسه مفصلي آوردند كه در آن نوشته شده بود، پرديسان به آنها واگذار شده و پيشنويس را نماينده سازمان امضا كرده بود. من خيلي ناراحت شدم و گفتم چنين اختياري ندارم. آقاي تهراني گفت شما نماينده تامالاختيار سازمان هستيد، گفتم اگر تامالاختيارم اين را جايز نميدانم. تهراني عصباني شد و گفت از دكتر منافي ميخواهد كه آن را امضا كند. من با خاتمه جلسه خدمت دكتر منافي آمدم و شرح ماوقع دادم.او واقعا آدمي اصولي بود كه روي حرف خودش ميايستاد و همين باعث شد، پرديساني كه ضيايي از جان خود مايه گذاشته بود در تملك سازمان بماند.
شما در حوزه اكوتوريسم هم وارد شديد، اكوتور چطور تشكيل شد و با چه كساني همكار بوديد؟
نيمه دوم دهه 70 دكتر مرعشي كه خودش اهل كرمان است از من و هوشنگ ضيايي و بيژن درهشوري دعوت كرد پتانسيلهاي هندورابي براي گردشگري را بررسي كنيم. ما به همراه يك گياهشناس و محمدعلي اينانلو هندورابي را دو، سه روز گشتيم. بعد از اين بازديد به او پيشنهاد داديم ساختوسازي در جزيره نداشته باشند و فقط چند كپر بزنند و جماز بياورند و بوميها را به كار بگيرند. توصيه ما با استقبال دكتر مرعشي مواجه شد همچنين بر اساس اين همكاري اكوتور با كمكهاي او و با مديريت بسيار موثر و دلسوزانه هومان نيكزاد و مشاركت دوستاني كه ذكر شد شكل گرفت. در اكوتور ما هم تور داشتيم و هم آموزش براي علاقهمندان طبيعت كه دركلاسهاي 40-30 نفره آموزش ميديدند. بعد از اين تجربه در ايران موسسههاي آموزشي بيشتري شكل گرفتند و اكوتوريسم هم شناخته شد. من 3 سال مديريت اكوتور را داشتم. در دوره حيات اكوتور چندين گروه خارجي از پرندهشناس و جانورشناس و طبيعتشناس به ايران آورديم. در موسسه مهندس درهشوري و مهندس ضيايي و دكتر كيابي به همراه پرويز بختياري، هومن جوكار و نغمه نقلي و از همكاران خوب ما بودند. مهندس جوكار يكي از چهرههاي بينظير، فعال، بيادعا، باسواد و واقعا استثنايي است كه در اكوتور نقش موثري داشت. هميشه از او به نيكي ياد ميكنم و اميدوارم شدايدي كه برايش پيش آمده زودتر برطرف شود.