از عادتهايم (1): وجين كتاب
سيد حسن اسلامي اردكاني
در كنار دهها عادت بدي كه دارم و برخي را ديگران ميدانند و پارهاي را فقط خودم و خدا ميدانيم، چند عادت نسبتا خوب دارم. البته حرفي ندارم كه شرح كشافي درباره عادتهاي بد خودم نيز بنويسم. ولي از باب آنكه «تجاهر به فسق» جرم است و حافظ تعليمم داده است: «مكن به فسق مباهات»، از آنها ميگذرم.
يكي از عادات خوبم وجين كردن كتابهايي است كه دارم. اين را از دوران آموزش كتابداري آموختهام كه كتابها را وجين كنم. از زماني كه با يك فيلسوف كتابداري هندي به نام رانگاناتان و پنج اصل او آشنا شدم، همه را به گوش جان سپردم.
اولين اصل پيشنهادي او بود كه «كتابها براي استفادهاند» نه نگهداري. هدف از خريد كتاب خواندن است نه انبار كردن. كتاب مانند غذاست و اگر بيش از حد نگهداري شود، بيات ميشود، ميخشكد و چه بسا ميگندد. احتمالا ديدهايم كه برخي نوشتهها بيمزه و گاه بويناك
هستند.
يكي از دلايلش منابع كهنه آنهاست كه بوي «نا» ميدهد. براي همين يكي از معيارهاي سنجش نوشتهها بررسي كتابنامه آنهاست.
البته برخي كتابها مثل عسل هستند و بر اثر نگهداري آسيب نميبينند. با اين همه، خوب است كه كتاب را چون غذا بنگريم و كتابخانه خود را مانند يخچال بدانيم. در نتيجه، بد نيست به شكل منظمي محتويات يخچال خود را بررسي كنيم و از تازه بودن آنها باخبر شويم.
با اين نگاه، معمولا كتابهاي زيادي ندارم و برخلاف برخي همكاران كه كتابخانه پر و پيماني دارند، به يك كتابخانه كوچك قانعم. در عوض اين كتابخانه چابك و زنده است. سالانه و گاه چند ماه يك بار، نگاهي به قفسهها مياندازم و برخي از كتابها را جدا ميكنم. البته اين كار سخت است، ولي براي كتابهاي تازه بايد جا باز كرد.
وجين كردن يعني آنكه فارغ از تعلقات شخصي بكوشيم ببينيم كه واقعا به چه كتابهايي نياز داريم و كدامها را بايد از مجموعه خود خارج كنيم.
معيارهايم براي كنار گذاشتن كتابها ساده است. آن كتابي را كه طي چند سال گذشته به آن مراجعه نكردهام، به احتمال قوي ديگر به آن نيازي ندارم. همچنين كتابي كه ويراست تازه آن منتشر شده است، به دردم نميخورد يا كتابي كه آن را خوانده و خلاصه كردهام، بهتر است از مجموعه خود
خارج كنم.
با اين حال، در اينجا نيز كمي پارتي بازي ميكنم و استثناهايي قائل ميشوم. اولين استثنا ناظر به كتابهاي مرجع، مانند واژهنامههاست. واژهنامههاي يكزبانه و دوزبانه انگليسي، عربي و فارسي را دوست دارم و مرتب با آنها سر و كله ميزنم. در نتيجه، آنها جايشان محفوظ است. برخي از اين كتابهاي مرجع، سي سال است كه در كتابخانه من جا
خوش كردهاند.
اما مهم نيست؛ به هر حال بايد به پيران احترام گذاشت! همچنين كتابهاي مقدس را نگه ميدارم، در نتيجه قرآن و عهد عتيق و جديد جاي خود را دارند و البته برخي كتابهاي حديثي پركاربرد. آثار كلاسيك فلسفي، مانند جمهور افلاطون يا اخلاق نيكوماخوس ارسطو و شاهكارهاي ادبي مانند شاهنامه فردوسي يا نمايشنامههاي شكسپير حساب ويژه خود را دارند و هميشه قدمشان بر چشم است.
باز، كتابهايي كه خودم نوشتهام، جاي خاصي دارند. بالاخره از قديم گفتهاند كه نوشتههاي هر كس فرزندان معنوي او هستند. من هم عاشق فرزندان خودم هستم و مانند سوسكها، ميگويم «قربان دست و پاي بلوريتان بروم!»
اگر هم كسي كتابي به من هديه داده باشد، سعي ميكنم نگهش دارم. البته خيلي اصراري ندارم و بعد از مدتي، اگر به كارم نيايند، عذر اين كتابها را ميخواهم و آنها را روانه كتابخانه عمومي ميكنم.
خلاصه از اين استثناها كه بگذريم دست به وجين كتاب ميزنم و گرچه سخت است، اما لازمه كار من است و فكر ميكنم كساني كه با كتاب سر و كار دارند بايد دست به اين كار بزنند. البته درباره نگه داشتن كتاب دو ديدگاه داريم. برخي مانند اومبرتو اكو، عاشق جمع كردن كتاب بودند و حتي كتابخانه غني و نفيسي داشتند. در مقابل، كسي مانند پابلو كوئيلو، يك كتابخانه مختصر چند صد جلدي دارد و اجازه نميدهد كه بيشتر گسترش پيدا كند. در اين ميان، من هوادار سياست مختصرسازي هستم.