• ۱۴۰۳ جمعه ۲۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4945 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۱۷ خرداد

گفت‌وگو، بحران و معجزه

محمد خيرآبادي

 چند سال پيش در خلال گفت‌وگوي مكتوب با يكي از نزديكان، جمله‌اي‌خواندم كه خراش حاصل از آن در ذهنم تا همين امروز وجود دارد و برايم نه مثل يك زنگ خطر، بلكه در حد و اندازه آژير قرمز
 هشدار بود. 
وسط يك بحث نظري بوديم كه نوشت: «ببين! راستش رو بخواي ديگه اين بحث‌ها برام فايده‌اي نداره». بعد از اين جمله، مكاتبات ما كم‌كم رو به سردي گذاشت و ديگر آن رونق سابق را پيدا نكرد. انگار باب بحث به تدريج داشت بسته مي‌شد.
 از آن مكاتبات مدتي گذشت و من سعي كردم با تعدادي از دوستانم گروهي مجازي درست كنم، صرفا به منظور بحث و گفت‌وگو. جايي غير از گروه رفقا كه به احوالپرسي و خنده و شوخي اختصاص داشت. هدف اين بود كه بتوانيم در يك گروه ديگر با قواعد توافقي مشخص، گفت‌وگوي خوب و مفيدي ترتيب دهيم. اما عمر آن گروه هم كوتاه بود. تعدادي از دوستان در همان ابتدا بعد از اينكه فهميدند قرار است در اين گروه بحث و گفت‌وگو شكل بگيرد، محترمانه و مودبانه اجازه خواستند و دكمه خروج را زدند و ساير دوستان هم در ادامه چندان ‌رغبتي به مباحث نشان ندادند.
 در جايي ديگر عضو يك گروه ۱۷۰ نفره از همكاران بودم كه تنها ۱۰ عضو آن در بحث‌ها مشاركت مي‌كردند. البته بحث‌هاي‌شان چيزي نبود جز حمله و كنايه به يكديگر و فضاي گروه مدام با مطالب و تصاوير فوروارد شده بمباران مي‌شد. عملا هيچ گفت‌وگوي درستي شكل نمي‌گرفت و ۱۶۰ نفر ديگر، يامثل من صرفا ناظر بودند يا در اين حد هم به مباحث التفاتي نداشتند. 
اخيرا هم چندبار تلاش كردم مسيرهاي جديدي براي گفت‌وگو با دوستان و آشنايان باز كنم كه اغلب به در بسته خوردم. در تازه‌ترين تجربه‌ام، دوستي در جواب دعوتم گفت كه نيازي به بحث نمي‌بيند و هم نظر من را مي‌داند و هم فكرهاي خودش را كرده است. با خودم گفتم احتمالا تجربه‌هاي ناخوشايندي از بحث داشته، اما نتوانستم اين عدم تمايل به گفت‌وگو و نااميدي از تاثيرات گفت‌وگو را كه تا اين حد و اندازه به گوشه و كنار جامعه سرايت كرده، به عنوان آژير خطر قريب‌الوقوع 
در نظر نگيرم.
بحران گفت‌وگو در جامعه ما بسيار جدي است. ما به حرف‌هاي يكديگر گوش نمي‌كنيم. گفت‌وگو را از خانواده شروع نمي‌كنيم. توجه نداريم به اينكه حاكمان و مسوولان آينده، امروز در دوران كودكي و نوجواني به سر مي‌برند. ما در گفت‌وگو قضاوت خود را معلق نمي‌كنيم. در حين گوش دادن سعي مي‌كنيم به دنبال جواب دندانشكن باشيم.
 اغلب تصميم خود را از قبل گرفته‌ايم و گفت‌وگو چيز جديدي نمي‌تواند به ما هديه كند. به ندرت از اين جملات استفاده مي‌كنيم: «حق با شماست»، «شايد من اشتباه فكرمي‌كردم» يا «نظر شما از نظر من بهتر است». عميقا به اين باور نداريم كه «سرنوشت هيچ ملتي تغيير نمي‌كند مگر آنكه آنان چيزي را در خود
 تغيير دهند». 
نمي‌شود به جزم و جمود فكري دچار بود، مستبد بود، گوش‌هاي سنگين داشت، به گفت‌وگو رغبت نكرد، ولي انتظار داشت كه سرنوشت ما تغيير كند و شرايط زندگي‌مان بهبود يابد. اگر صداي مطالبات‌مان را نمي‌شنوند براي اين است كه ما هم صداي خودمان را خوب نمي‌شنويم. اگرمسوولان با هم و با مردم گفت‌وگو نمي‌كنند، ما هم كمابيش از گفت‌وگو گريزانيم. چاره كار درك ضرورت گفت‌وگو است. درك اين نكته كه گفت‌وگو يك عمل تفنني نيست و از نان شب واجب‌تر است.
 مثل دارو يا درماني كه مي‌دانيم تلخ است و دردناك، اما به هر نحو ممكن به آن تن مي‌دهيم. آدام كاهان، نويسنده كتاب «عشق و قدرت، نظريه و كنش تغييرات اجتماعي» و يكي از متخصصان و مشاوران در زمينه طراحي و تسهيل فرآيندهاي تغيير اجتماعي در جايي مي‌گويد: «زماني كه ما با مشكلات كمرشكن در آفريقاي جنوبي آپارتايد، رو‌به‌رو بوديم، براي حل اين مشكلات دو راه داشتيم: يك راه‌حل عملي و يك راه‌حل معجزه‌آسا‌؛ راه عملي اينكه همه زانو بزنيم و دعا كنيم تا چند فرشته از بهشت بيايند و مشكلات‌مان را حل كنند! راه‌حل معجزه‌آسا اينكه همه دور هم بنشينيم و گفت‌وگو كنيم و راهي براي حل مشكلات‌مان بيابيم.» گفت‌وگو چنين چيزي است. سخت و دشوار مثل يك معجزه و داراي تاثيرات دور از تصور باز هم مثل يك معجزه.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون