نگاهي به رفاقت و رقابت روسيه و ايالات متحده
واشنگتن به خشونت كلامي عليه مسكو پايان بدهد
سعيد داور
در داستانهاي روس صبر عنصر پايدار هر خانواده روسي را تشكيل ميدهد. اعتماد به نفس روسها ارتباط مستقيمي با وسعت سرزمين آنها دارد. آنان ملتي مايل به گفتوگو كردن كه بسياري آن را وراجي ميخوانند، هستند. حجم رمانهاي روس نشانهاي از قدرت گفتوگوي روسيه است كه در آنها ميتوان با فرهنگ وسيعي از لغات دهقانان، كارگران، قزاقها، ماهيگيران، عشاق و اشراف روس روبهرو شد. اما تعريف امريكا به اندازه روسيه خالص نيست.
ايسرايل زانگويل در «بوته گداخته» مينويسد: «امريكا بوته نژادهاست. امريكايي حقيقي هنوز متولد نشده است.» ميز غذاي امريكاييها بنا به سنت اروپاييها پر ميشد ويرجينيا با ژامبون، لوئيزيانا با گوشت بو داده و بالتيمور با سوپ لاكپشت شناخته ميشدند.
به دليل كثرت مليتي آن تشريح روانشناسي امريكا دشوارتر از روسيه است اما شايد برايتان جالب باشد كه بدانيد اولين اروپاييها در امريكا، روسها بودند. امريكاييها معتقدند نقش مهمي در دنيا دارند و هيچ ملتي نميتواند جاي آنها را بگيرد و با افتخار ميگويند: «فقيرترين مردم امريكا در سهچهارم كشورهاي دنيا غني محسوب ميشوند و بايد رهبري خود را اعمال كنيم.» گرچه خطاب اول ايالات متحده به روسيه بود ولي جورج كنان با اعتقاد به آيندهنگري در روابط مسكو و واشنگتن توصيه ميكرد: «عنصر اصلي هر سياستي كه ايالات متحده نسبت به شوروي اتخاذ كند بايد درازمدت، صبورانه و استوار بوده و مراقب متوقف ساختن تمايلات روسيه باشد.»
به نظر ميرسد روسها و امريكاييها جادو شده باشند. مناسبات اين دو هيچ وقت خالي از تنش نبوده است. ما در روسيه با يك سياست خارجي دو رويه مواجه هستيم. روسيه در عين اروپايي بودن آسيايي است و امنيت ملي آن به همين دليل پيچيدهتر از امنيت ملي امريكاست. روسها بايد در عين راهبرد براي مرزهاي غربي خود سياست ويژهاي براي مرزهاي شرقي داشته باشند. مرزهاي آسيايي و اروپايي روسيه با يكديگر تفاوتهاي عمدهاي دارند و آلرژيهاي خاص خود را ايجاد ميكنند. روسيه اروپايي نزديك به 4 ميليون كيلومتر مربع و روسيه آسيايي بيش از 17ميليون كيلومتر مربع وسعت دارند. از درياي بالتيك تا نوك ولادي وستوك در اقيانوس آرام 18 هزار كيلومتر راه است در حالي كه فرانسه ده بار كوچكتر از روسيه اروپايي است. قبل از شوروي اسلاوها در ميان اقوام مختلفي استتار شده بودند كه امنيت رواني روسيه را افزايش ميداد. روسها عادت كردهاند سختي يك لاك را روي پشت خود حس كنند . اكنون اين پوسته عملا از بدن روسيه افتاده و روسها امنيت سنتي خود را ندارند.
امريكا و روسيه هر دو يكديگر را عامل وجود حس نابودي خود ميدانند. به نظر هر دو سياستهاي دولت مقابل موجب نقض قوانين و بايدها و نبايد ميشود. امريكا نبايد كاري كند كه روسيه بر اثر اقدامات و تهديدات آن در موقعيتي قرار گيرد كه حتي نتواند تسليم شود. دولتي در برابر روسيه موفق است كه خونسرد و مراقب باشد. اين دو كشور رقيب هم هستند ولي در برخي مواقع برحسب منافع ملي تبديل به شركاي فعال ميشوند. روسها معتقدند اگر امريكاييها مشاركت با آنها را واقعا ميپذيرفتند جهان بسيار متفاوتتر از امروز بود. بزرگترين چالش روسيه در دنيا امريكاست. در برابر روسيه بايد خونسرد و مراقب بود. راههاي سازش با روسها بهحدي كه به اعتبار روسيه لطمه نزند بايد باز باشد. يكي از دلايل فرسايشي بودن تنشها با امريكا و عدم امكان براي بازگشت به نقطه صفر به خاطر اين است كه همه چيز فقط به مسكو بستگي ندارد. امريكاييها خشونت كلامي زيادي در سياست خارجي دارند. آنها سياست خارجي را با پانتوميم ديپلماسي پيش ميبرند و گاهي قادر به ايجاد هيچ تغييري نيستند. غالبا فكر ميكنند يك تصميم نظامي ميتواند مشكل را حل كند و به خاطر تكرار چنين ذهنيتي در افكار راهبردي خوددرگير عادت ميشوند و اين باور عملكرد و مكانيسم سياست خارجي آنها را تحت تاثير قرار ميدهد.
ماهيت عملكردهاي اخير امريكا نشان از وجود يك جريان عصبي تند دارد كه حتي با همراهي اروپا نميتواند به تسلط در روابط با روسيه برسد. امريكاييها گاه بدون تفكر استراتژيك پارو ميزنند در حالي كه اين شرايط مسير است كه قدرت پارو را تعيين ميكند.
مسكو هيچ وقت از پيگيري منافع خود خسته نميشود. ذات قدرت و ديپلماسي آنها بر داشتهها و كسب دادهها از تحولات است. معتقدم مسكو بايد روح «گورچاكف» را احضار كند. وزير خارجهاي كه با ديپلماسي، نفوذ روسيه را در اروپا زنده كرد و هميشه اصرار داشت كه ديپلماتهاي كشورش يادشان باشد «روسيه ترشرويي نميكند، بلكه با آرامش خود را حفظ ميكند.» روسها به گورچاكف و مولوتوف نياز دارند. تفكر گورچاكف ميتواند روسيه را از درگيريهاي غيرقابل پيشبيني دور نگه دارد. گورچاكف همواره خواستار پرهيز از عصبانيت در سياست خارجي و تمركز بر امور بود. مسكو بايد نشان دهد كه به وصيت گورچاكف وفادار است ولي مانند مولوتوف عمل كند.
اگر چه امروز رسالت روسها از تعهد آنان در قبال كارگران دنيا به جوامع اسلاو محدود شده ولي از ادعاي امريكاييها مبني بر رهبري دموكراسي و آزادي در جهان كم نشده است. ايالات متحده نه ميتواند از عرصه جهاني خود را كنار بكشد و نه از قدرت تسلط بر آن برخوردار است و از چنان تواني هم برخوردار نيست كه بتواند براي تقبل هرگونه مسووليتي هر بهايي را بپردازد. هژموني روسي و امريكايي ضد هم هستند و تداوم اين روند موجب شكلگيري گردابهاي قدرتمندي در روابط بينالملل ميشود كه ميتواند تبعات منفي زيادي داشته باشد. معتقدم سطح نزاع و مناقشات جهاني بايد از كلاس كلان به سطح قدرتهاي منطقهاي كاهش يابد تا توان كنترل و هنر مهار بهتر حاصل شود و اين مستلزم تمرينات منطقهاي است. روسها تاوان رفاقت با دونالد ترامپ را به جو بايدن ميدهند ولي هنوز هم منافع مشترك وجود دارد.