گزارشي درباره وضعيت هنرمندان موسيقي نواحي
خنياگران مهجور
سيمين سليماني
اگر با هنرمندان موسيقي نواحي و بهويژه پيشكسوتان اين حوزه سابقه برخورد داشته باشيد، بيشك يكي از شاخصهاي آنها را سادگي و بيپيرايگي مييابيد. از دست دادن هر كدام از پيشكسوتان هنر فولكلور چونان به خاك سپردن سينهاي انباشته از تاريخ و فرهنگ است، فرهنگي كه نسلبهنسل به ما رسيده و يادگار پيشينيان ماست؛ اما متاسفانه فشار زيادي روي اين گروه به لحاظ مادي و معنوي وجود دارد؛ اگرچه آنچه در سينه دارند گنجي عظيم است؛ اخيرا كارزاري با عنوان «كارزار درخواست رسيدگي بيدرنگ مسوولان به وضعيت معيشت هنرمندان موسيقي نواحي» و با هشتگ رسمي «موسيقي نواحي را دريابيد» راهاندازي شده و در بخشي از آن آمده: «هنرمندان موسيقي نواحي كه به دليل بيتوجهي و بيمهري مسوولان از بخت چهره شدن و آوازه يافتن همچون ديگر چهرههاي موسيقي امروز برخوردار نيستند، غريبانه و بدون پشتيباني درخور، همچنان پاسدار نغمههاي موسيقي بومي در جايجاي ايرانزمين هستند. اين هنرمندان بيادعا اكنون در شرايط دشوار اقتصادي با تنگناي نيازهاي نخستين همانند دارو، درمان، خوراك و پوشاك روبهرو شدهاند، از اينرو خواستار توجه بيشتر مسوولان براي گذران زندگي خود هستند.» در اين رابطه با چند تن از فعالان حوزه موسيقي نواحي گفتوگو كردهام كه در ادامه ميخوانيد.
هنرمندان موسيقي نواحي و تبعيض
پيمان بزرگنيا نويسنده اين نامه، پژوهشگر موسيقي نواحي ايران و همچنين سرپرست گروه سازينه است؛ او درباره اهداف اين كارزار عنوان ميكند: «متاسفانه شاهد تبعيض ميان هنرمندان موسيقي نواحي و ساير ژانرهاي موسيقي هستيم. به نوعي موسيقي نواحي، موسيقي درجه دو و سه محسوب ميشود، مثلا دستمزد هنرمندان نواحي نسبت به ساير موسيقيها رقم بسيار اندكي است. اين عزيزان محجوب هستند و اهل اعتراض نيستند؛ ميگويند هر چه خدا داد، با وجود اينكه در شرايط معيشتي بدي بهسر ميبرند. اين براي جوانها نيز صدق ميكند. ميخواهيم با اين كارزار در اصل روحيه مطالبهگري را بين هنرمندان نواحي زياد كنيم و بين هنرمندان اقوام مختلف اتحاد به وجود آوريم، خصوصا در اين شرايط نابسامان معيشتي هنرمندان. در شرايط كنوني سخن از هنركارت است، هنرمند پيشكسوتي كه در شهرستان است و كسي را هم نميشناسد چگونه ميتواند اسكن مدارك بگيرد يا فرم صندوق را پر كند، حال بماند كه يك تيم هم بايد او را تاييد كنند. اين شخص در دورترين نقطه كشور در دهات بلوچستان، يا در روستاهاي دور ديگر، چگونه ميتواند اين كارها را انجام دهد؛ اين درست نيست كه يك نفر بيايد براي چنين افرادي تصميم بگيرد. مطالبات موسيقي نواحي زياد است و من تنها وضعيت معيشتي آنها كه بسيار وخيم است را مورد خطاب قرار دادم.»
او حرفهايش را اينطور ادامه ميدهد: «از مناطق مختلف، تماس ميگرفتند كه شرايط بسيار بد است، چون بعضي از اين هنرمندان كارشان در جشنها، محافل و عروسيها بوده و به دليل شرايط كرونا كارشان تعطيل شده و از سوي هيچ ارگاني حمايت نميشوند. شما با توجه به وضعيت زندگي فعلي خودتان متوجهيد كه تورم چندين برابر شده به همين دليل اين افراد هم در شرايط بسيار سختي بهسر ميبرند. استادي تماس گرفته و با گريه ميگويد كه قصد دارم سازم را بفروشم. فرد ديگري عكس فرستاده كه سازش را به نشانه اعتراض شكسته. اينكه به موسيقي نواحي توجه نميشود حرف تازهاي نيست، ولي كو گوش شنوا. درنهايت نتيجه گرفتيم شايد راهكار، اتحاد باشد؛ حاميان خود را پيدا كنيم و نشان دهيم كه هنرمندان نواحي يك خانواده بزرگ هستند. باورش سخت است اما بيش از ده هزار نفر هنرمند نواحي قابل، در مناطق ايران داريم. موسيقي نواحي ايران صنفي ميخواهد كه بتواند از منافعش دفاع كند. بنده اذعان ميكنم كه صداي ما به هيچجا نميرسد و با هر كسي هم كه مصاحبه ميكنيم باز فايدهاي نداشته و مسوولان كار خودشان را ميكنند.»
بزرگنيا درباره اهميت اين نوع از موسيقي عنوان ميكند: «موسيقي نواحي ايران، همان ميراث ناملموس ماست يعني بخش اصلي از فرهنگ شفاهي اين مملكت. ما از دوران باستان تا امروز توانستهايم اين موسيقي را حفظ كنيم، درست است كه شرايطي باعث تغييرات در اين نوع موسيقي در تمام مناطق ايران شده؛ نوع معيشت و نوع زندگي باعث شده بعضي از انواع اين موسيقي منسوخ شوند ولي شاكله اين موسيقي در گوشه و كنار ايران حفظ شده است. نميتوان گفت هنرمند نواحي فقط يك نوازنده است كه داراي يك رپرتوار بوده و آن را حفظ كرده يا اجرا ميكند؛ پشت هر قطعهاي كه در نواحي مختلف ايران اجرا ميشود، تاريخي نهفته است. خنياگران، آخرين راويان تاريخ هستند كه بخشي از فرهنگ شفاهي را روايت ميكنند. رديف موسيقي كلاسيك ايران، از گوشههاي مختلفي شكل گرفته؛ بختياري، شوشتري و بسياري ديگر كه از گوشه و كنار اين مملكت برگرفته و تبديل به هفت دستگاه موسيقي ايراني شده است. برخي نيز نوعي موسيقي بوده كه از روايات قديم به جاي مانده تا به امروز رسيده است. پس آن موسيقي مبدا بوده و ريشه در فرهنگ اين سرزمين دارد؛ موسيقي نواحي، موسيقي ريشههاست. اگر به ريشه ارزشي داده نشود، خشكيده شده و منسوخ ميشود و چيزي از آن فرهنگ باقي نميماند. حمايت از اين فرهنگ، خصوصا در اين شرايط سخت، وظيفه بخش دولتي است. يك مساله بسيار مهم نيز هنر زنان در مناطق مختلف ايران است كه نقش بسزايي در حفظ و اشاعه موسيقي دارند بسياري از ترانههاي جشن، سرور و حتي موسيقي كار و تلاش، همچنين سوگينهها را زنان اين سرزمين حفظ كردند و امروزه در حال منسوخ شدن است بايد موسيقي زنان نيز جدي گرفته شود.»
اين فعال حوزه موسيقي نواحي ميگويد: «متاسفانه در هر منطقهاي كه بنگريد موسيقي راك، موسيقي غربي و موسيقي وارداتي نفوذ كرده و به نوعي در اغلب مناطق چيره شده، در عين حال با تمام اين بيتوجهيها هنرمندان نواحي در منطقه خودشان مشغول كارند، اگر اين افراد هم حمايت شوند قابليت چهره شدن را دارند. برخي تنها مايلند با لباس محلي اجرايي صورت بگيرد و هر موقع برنامهاي هست خواستار اين نوع موسيقي هستند، به شكلي كه تنها رنگوارهها را آنجا جمع كنند كه جذابيت داشته باشد. اقوام ايراني از تولد تا مرگ، موسيقي دارند و موسيقي جزيي از زندگيشان است و اگر موسيقي را از آنها بگيريد ديگر چيزي برايشان نميماند؛ تنها سمبل تاريخي و فرهنگي يك قوم، موسيقي آن قوم است. هر چند كه موسيقيهاي راك و غربي نيز جايگاه خود را داشته و بايد در جامعه باشند و بنده نيز مخالف آن نيستم، اما در يك رقابت جوانمردانه. دستهبندي موسيقيها نبايد براساس پول و سرمايه باشد، چراكه نوازنده يا خواننده پولدار به سرمايهگذار پول ميدهد تا برايش تبليغ كند و درنهايت آهنگ ساخته ميشود ولي آن فردي كه در گوشه وكنار مملكت ماست، نه پولي و نه بودجهاي براي ثبت دارد كه بخواهند او را پررنگ كنند، او نيز اگر سرمايه داشت و اگر كسي حمايتش ميكرد، بسيار مشهورتر ميشد، چون هنر او در فرهنگ ما ريشه دوانده است. ميراث فرهنگي و گردشگري هم در اين باره مسوول است، چراكه بخش اصلي ميراث ناملموس ما موسيقي نواحي است كه تنها اندكي از آن باقي مانده؛ استادان بزرگي كه بخشي از فرهنگهايي را روايت ميكنند كه امروزه كاربرد ندارند، مثلا امروز شبيه قديم مردم چند روز را پاي روايتهاي «عاشقها» نمينشينند، چراكه نوع معيشت و دغدغهها فرق كرده ولي به هر حال بايد روايت آن عاشقها ثبت و ضبط شوند. حتي موسيقي مذهبي ما هم بسيار گسترده است، آواهاي مذهبي، منظومهخواني و... غريبانه در گوشه و كنار ايران افتادهاند و كسي آنها را حمايت نميكند.»
بزرگنيا بر لزوم حمايت از اين قشر تاكيد ميكند و ميگويد: «شرايط سخت كرونا و تورم باعث تنگدستي بعضي از هنرمندان شد ولي آنقدر محجوب و شريف هستند كه صحبتي در اين باره نميكنند. البته بعضي خبرنگاران و رسانهها توانستهاند برخي آنها را مورد حمايت قرار دهند اما تعداد اين افراد، بسيار زياد است، در بين اين افراد استادان بزرگي هستند كه شرايطشان بسيار دشوار است بايد دولت يك فكر اساسي كند. اين هنرمندان كه هيچ پشتيباني ندارند، بايد همان مراحلي را براي برگزاري كنسرت بگذرانند كه افراد سلبريتي ميگذرانند با اين تفاوت كه سلبريتيها مخاطب خودشان را دارند و رايزني و لابي ميكنند. براي گرفتن مجوز گاهي به هنرمندان نواحي سختتر هم ميگيرند، موسيقي ما براساس بداههنوازي و بداههخواني است، شايد خوانندهاي شعري را جابهجا بگويد، اين خصلت موسيقي نواحي است نميتوان از پيش تعيين كرد و در اينباره حتما بايد بازنگري صورت گيرد. از تمام هنرمندان ميخواهم كه به كمپين و كارزار ما بپيوندند و حمايت كنند كه صداي ما شنيده و يك راهكار درست، براي آن درنظر گرفته شود. اين وضعيت براي موسيقي ايران بسيار خطرناك است، نه تنها در يك نقطه ايران بلكه در همه جاي ايران همينطور است؛ درآذربايجان، گيلان، مازندران و در جنوب ايران بوشهر، هرمزگان، لرستان، كرمان، بلوچستان، خراسان و... اگر بخواهيم ببينيم، وضعيت اين هنرمندان اصلا مناسب نيست؛ درست است كه شرايط براي همه سخت شده ولي اين مشكلات مطرح شده براي موسيقي نواحي را اگر درنظر بگيريد خواهيد فهميد كه وضعيت اين افراد بسيار دشوارتر است. همچنين مساله نادرستي كه در چند سال اخير، گريبانگير موسيقي نواحي شده، وجود گروههاي فيك است كه سدي براي هنرمندان اصلي به وجود آورده، اگر برنامهاي باشد همانطور كه در چند سال آخر ميبينيم برگزاركننده ميگويد اينها هتل نميخواهند، اسكان نميخواهند، چراكه ساكن تهران هستند. رقصهاي محلي را هم ياد بگيرند، خودشان نيز لباس محلي ميپوشند و حتي گاه وارد جشنوارهها ميشوند، اين در حالي است كه كارشان ضعيف است و افرادي كه در اين حوزه بسيار قوي هستند، ناديده گرفته ميشوند اگر هم دعوت ميشوند نبايد چون از مناطق ديگر دعوت شدهاند و به شهري مثل تهران، ميآيند به اين افراد دستمزد كمتري بدهند؛ حداقل برگزاركنندهها با اين موضوع، به شكل منصفانهاي برخورد كنند.»
ضرورت سرمايهگذاري نهادهاي فرهنگي
در ادامه محمدابراهيم عالمي يكي ديگر از فعالان موسيقي نواحي از مازندران نيز درباره اين كارزار ميگويد: «ميخواهيم به متوليان فرهنگي تلنگري بزنيم تا براي حفظ و ترويج اين موسيقي بيشتر بكوشند، لازم است ارزش اين نوع موسيقي به اين عزيزان يادآوري شود و بيدار شوند. «به راه باديه رفتن به از نشستن باطل» جهان در حال سرمايهگذاري روي اين نوع موسيقي است. اين نغمات بومي برخاسته از تاريخ اين سرزمين هستند كه بر پايه نوع زندگي، شيوه توليد، رزمها و بزمهاي نياكان ما ساخته شده و در طول تاريخ صيقل خوردهاند تا به دست ما رسيدهاند؛ مطمئن باشيد اگر ارزش نداشتند همان موقع از بين ميرفتند و ماندگار نميشدند. اين روزها نظر جهان هم به موسيقي نواحي ايران جلب شده و براي آن ارزش و احترام قائلند چون ريشه در تاريخ اين مملكت دارد. مطالعه و پژوهش در موسيقي هر قوم ميتواند دانش، توانايي و حتي كوچ اقوام را از دل آن بيرون بكشد. باستانشناس، كوزه شكسته را از دل خاك بيرون ميكشد تا ببيند در گذشته نياكان ما چگونه ميزيستهاند، در آن زمان چه صنايعي داشته و چه كارهايي ميكردند؛ اينكه موسيقي است، موسيقي ريشهدار، باهويت و تاريخدار كه شناسنامه ماست چه دوست داشته باشيم و چه نداشته باشيم. موسيقي اصيل و ريشهدار، موسيقي مصرفي نيست بههمين دليل طرفدار آنچناني ندارد مثلا در صدا و سيما اغلب موسيقيهاي مصرفي، لحظهاي و بزمي توليد و استفاده ميشوند. شايد اقبال عمومي و درآمد خوبي براي خودشان داشته باشند اما موسيقي بومي طرفدار آنچناني ندارد به همين علت بايد مراكز فرهنگي روي آن سرمايهگذاري كنند تا اين موسيقي را علاوه بر حفظ، حتي ترويج و اشاعه هم بدهند يعني ما بايد پورسانت به جوانان و نوجوانان بدهيم كه موسيقي محلي را بياموزند چون تاريخ، ريشه، هويت و اصالت ماست و همين موضوع موسيقي بومي و موسيقي مصرفي را از هم تمايز ميدهد.»
عالمي ادامه ميدهد: «بايد سرمايهگذاري كنيم، جشنوارههاي جدي نه براي رفع مسووليت بلكه با نيروهاي جدي، عاشق و كاربلد جشنوارههاي خوب برگزار كنيم، حتي به آموزشگاهها پورسانت بدهيم مثلا با توجه به اينكه برخي ميخواهند موسيقي محلي كار كنند، براي مثال ساز لله، دوتار، سورنا يا غرنه ياد بگيرند اغلب كساني هستند كه روستايياند و وضعيت مالي خوبي ندارند، پس آموزشگاهها يكسوم شهريه را از هنرجو بگيرند و دوسوم ديگر را ارگانهاي مرتبط مثل ارشاد پرداخت كنند. بعد از اينكه پنج، شش سال از اين كارها كردند، يك جشنواره سطح بالا با نيروهاي كاربلد و بهصورت علمي برگزار كنند و نشان دهند كه موسيقي بومي ما در حال رشد است. خلاصه اينكه بايد هزينه كرد. مسوولان خودشان ميدانند بارها هم گفته شده كه بايد هزينههاي جدي در اين زمينه صورت بگيرد. جشنوارهها نبايد نمايشي برگزار شوند، بايد واقعا كارشناسان خبره را همراه با خنياگران اصيل دعوت كنند، صدا و سازشان را ضبط كنند و علاوه بر پرداخت حقوق ثابت، بيمه آنها را نيز رايگان كنند. مدتي قبل فردي به من زنگ زد كه به دليل نياز مالي ميخواهم سازم را بفروشم؛ وقتي هنرمندي سازش را ميفروشد يعني تمام وجودش را فروخته. چرا به اين هنرمندان كه عمرشان را روي اين هنر كه هيچ درآمدي ندارد، صرف ميكنند، تسهيلات بلندمدت با بهره كم مسكن داده نميشود؟ اينكه آنچنان هزينهاي ندارد؛ چه اشكالي دارد وزارت ارشاد در اين زمينه اقدامي كند تا اين قشر هم صاحب سرپناه شوند و بتوانند بيدغدغهتر به هنرشان كه باز هم تاكيد ميكنم درآمدي ندارد، بپردازند.»
موسيقي نواحي و مساله تكنولوژيهاي روز
صلاح خضري نيز از فعالان حوزه موسيقي نواحي از كردستان درباره اين كارزار و مشكلات هنرمندان فولكلور ميگويد: «چنين كارزارهايي ميتوانند تريبوني باشند كه هنرمندان موسيقي نواحي بتوانند از طريق آن حرف دلشان را به گوش مسوولان برسانند كه مورد بيمهري قرار گرفتهاند، چون اين نوع موسيقي بخش مهمي از ميراث فرهنگي است و هنرمندان آن هم حافظ و پاسدار چنين فرهنگ غني هستند، براي حفظ و اشاعه فرهنگ ايرانزمين بايد بيشتر به آن توجه شود و مسوولان برنامه داشته باشند. يكي از دلايل مهجور ماندن هنرمندان موسيقي نواحي و فولكلور اين است كه با وجود پيدايش تكنولوژي، سوشيالمديا و اينترنت و... اين هنرمندان كمكم به وادي فراموشي سپرده شدهاند. هنرمندان اين حوزه با وجود اين امكانات نتوانستند پا به پاي تكنولوژي ارايه هنرشان را بهروز كنند و كمكم تكنولوژي و چيزهاي ديگر جايگزين هنر اين هنرمندان شد، چون اغلب هنرمندان موسيقي فولكلور سواد آنچناني نداشتند و همه موسيقي نواحي را به صورت سينهبهسينه ياد گرفتند و اغلب آنها نتوانستند در كارشان نوآوري كنند شايد اگر ميتوانستند با موسيقي تلفيقي هنرشان را از حالت قديم بيرون بياورند يا پا به پاي تكنولوژي، هنرشان را عرضه كنند، وضعيتشان بهتر بود. متاسفانه تا به حال چنين كارهايي در اين زمينه نشده است. به عنوان مثال خوانندههاي جديد همين ملوديها و متريالهايي كه در موسيقي فولكلور است را با قالبها و سبكهاي ديگر موسيقي اجرا ميكنند و خيلي هم از آنها استقبال ميشود. هنرمندان موسيقي نواحي به اين دليل كه نتوانستهاند نحوه ارايه هنر خود را بهروزرساني كنند و كاور جديدي براي آن ساخته و موسيقي خود را عرضه كنند فقط در جشنوارهها و فستيوالها توجه لحظهاي به آنها ميشود.»
خضري صحبتهاي خود را اينطور ادامه ميدهد: «همين هنرمندان موسيقي نواحي اگر دنبال سبك ديگر موسيقي ميرفتند، شايد جايگاه بهتري پيدا ميكردند و بيشتر مشهور ميشدند حتي از نظر مادي موفقتر بودند اما اينها بهخاطر عِرق ميهني و وظيفهاي كه روي دوش خود حس ميكنند كه حتما بايد حافظ موسيقي فولك و اصيل خودشان باشند. الان ميبينيد كه به هنرمندان موسيقي فولك كشورهاي ديگر خيلي بيشتر خدمت ميشود، هنرمندان آنها هم بيشتر بين مردم محبوب هستند؛ متاسفانه در ايران كلا به موسيقي اهميت زيادي داده نميشود و هنرمندان بهدليل اينكه ساپورت نميشوند و نميتوانند كارهاي خود را در قالبهاي ديگر ارايه بدهند، هميشه مورد بيمهري قرار گرفتهاند. در كشورهاي ديگر روي موسيقي و فرهنگ خود مخصوصا موسيقي فولكلور خود حساس هستند؛ كودكان خود را به وسيله كارتون، انيميشن، فيلم و مستند آشنا ميكنند؛ فستيوال و جشنوارههاي معتبر با بودجههاي كلان؛ جداي از اينكه فرهنگ خود را به كودكان آموزش ميدهند، حتي فرامرزي كار ميكنند اما متاسفانه در ايران اينگونه نيست، به موسيقي محلي با چشم تنگ نگاه ميكنند، ميتوانند در انواع ژانرهاي ادبي، موسيقايي، اسطورهشناسي، زبانشناسي، مردمشناسي و در سطوح دانشگاه روي اين موضوع كار كنند. متاسفانه در ايران حتي سازهاي نوازندهها در رسانهها و تلويزيون خود ايران نشان داده نميشود يعني گوشت، حرام است اما آبگوشت حلال است! سازشان حرام است كه نشان دهند اما صداي آن حلال است و اين يعني توهين به موسيقي، به ساز، به نوازنده و به هنرمند. طوري شده كه اين روند خيلي ناخوشايند است و اين درد دل همه هنرمندان موسيقي ماست حالا چه موسيقي فولكلور و چه موسيقيهاي ديگر كه به آن توجه نميشود.
بسياري از هنرمندان پيشكسوت فوت كردهاند يا اينكه اگر زندهاند، به علت كهولت سن نميتوانند كاري انجام دهند؛ اغلب نوازندگان موسيقي نواحي كه توانستند كار كنند و روي پاي خودشان بايستند يا شغل ديگري دارند و فقط براي دل خودشان اجرا ميكنند يا كسي كه واقعا از طريق همان موسيقي امرار معاش ميكند، مجبور است كه در محافل و در مراسم عروسي ساز بزند و بخواند كه متاسفانه الان به خاطر شيوع كرونا اين مورد هم از آنها گرفته شده يعني هم بيمهري از روزگار و هم از طريق مسوولان؛ اين هنرمندان چيز ديگري ياد ندارند كه بتوانند امرار معاش كنند. راهكارهاي زيادي وجود دارد كه بشود به اين هنرمندان كمك كرد اما متاسفانه به نظر بنده چون آب از چشمه گلآلود است، كاري نميتوان كرد؛ ممكن است در دوره تبليغات هر كدام از دولتهايي كه ميآيند وعده وعيدهايي بدهند اما همه تبليغات انتخاباتي است.»
اهميت كارزار حمايت از موسيقي نواحي
حسينعلي مردانشاهي از فعالان حوزه موسيقي نواحي از خراسان درباره معضلات هنرمندان فولكلور اينطور ميگويد: «اين كارزار كمك شاياني به هنرمندان غريب موسيقي محلي خواهد كرد كه هيچكس به فكرشان نيست. اگر اين بسته كه ارايه شده در قالبي با راهكارهاي مشخص و با شناسايي هنرمندان و اولويتبندي مشكلاتشان و... باشد، اتفاقهاي پربركتي خواهد افتاد. من به عملكرد مسوولان زياد خوشبين نيستم اما در دل خود مردم و افراد جامعه هستند كه هنر را دوست دارند و دغدغه هنر دارند و اگر اين پيوند بين هنرمندان و آحاد جامعه با راهكار مشخص برقرار شود، مسلما اتفاق خوبي ميافتد. هنرمندان محلي چون در حوزه بوم و فرهنگ فولكلور يك جامعه و داشتههاي پشين و هويت يك منطقه كار ميكنند ميراثدار گنجهاي بزرگ هنرياند و احتياج به حمايت دارند. مقامي كه هفتصد، هشتصد سال تراوش شده و از دل يك جامعه بيرون آمده، گنج است؛ الماسي درخشان كه در دست اين هنرمندان است اما متاسفانه در جامعه ما به چيزي كه توجه نميشود همين موضوعات است. انگار نه انگار كه اين هنرمندان وجود دارند البته خودشان آدمهاي صبوري هستند اما تكليف آن گنج كه گفته شد، چه ميشود. تكليف ميراث بزرگي كه در دستان اين هنرمندان بومي قرار دارد، چه ميشود؟ اگر قرار باشد هنرمند به جاي پرداختن به هنرش براي مايحتاج اوليه زندگياش ساعتهاي زيادي بيل بردارد و كار كند و باز هم در دخل و خرجش بماند، مجبور ميشود در اين روزگار گنج را رها كند كه هماكنون شاهد آن هستيم. در دنيا هنرمندان فولك و كساني كه در حوزه بوم كار ميكنند، مورد حمايت فوقالعاده قرار ميگيرند؛ جاي تاسف دارد كه روي بسياري از مسائل حساس شدهايم ولي از فرهنگ بومي خودمان غافليم. اين هنرمندان موضوع فكري مسوولان ما نيستند، مسوولان ممكن است به هزار موضوع ديگر فكر كنند اما دغدغهشان صيانت از اين گنجينههاي ارزشمند نيست، هر چند كه مردم به اين هنرمندان لطف دارند ولي من بعيد ميدانم مسوولاني كه در اين حوزه هستند، حتي هفتهاي يكبار به اين موضوع فكر كنند، حال بماند شناسايي، تحليل يا آناليز اينكه چه اتفاقهايي در اين حوزه در حال رخ دادن است. حمايت، ضرورت دارد و اميدواريم كه شروع شود البته رسيدن به استاندارد، امر محالي است ولي يك نگاه هم بركات خوبي را در پي خواهد داشت.»
مردانشاهي در ادامه عنوان ميكند: «هنرمندان موسيقي محلي افراد با حجب و حيايي هستند، اهل پرزنت كردن و در معرض ديد قرار دادن خودشان نيستند؛ افرادي بر آمده از دل سنت هستند كه عزتمندند. اين افراد مثل خيلي از گروههاي ديگر، پر سر و صدا ظاهر نميشوند؛ اين مسائل باعث ميشود، خود به خود مهجور واقع شوند حال اگر اين اتفاق بيفتد و پيگير چنين موضوعاتي باشند از ذات هويتي خود دور ميشوند. هنرمندان بومي محلي وظيفه خود را به نحو احسن و فراتر از آن انجام دادهاند و اين جامعه و بهخصوص نهادها و مسوولان هستند كه بايد وظيفه خود را انجام دهند ولي متاسفانه انجام نميدهند. اين سوال را بايد پرسيد كه چرا شما مسوولان ذيربط كاري نميكنيد. اصيل و زلال بودن ويژگيهاي اين آدمهاست و به همين دليل درك جامعه را ميطلبد كه سراغ آنها بروند.»
او بيان ميكند: «در بخش حمايت از هنرمندان حوزه محلي دو رويكرد بايد دنبال شود؛ يكي تعميق ارتباط جامعه و عموم مردم با اين هنرمندان كه راهكارهاي خاص خود را دارد اما در رابطه با نگاه عملياتي و كمك به هنرمندان ميتوان انجمنهايي را بهصورت مردممحور راهاندازي كرد؛ خود هنردوستان و مردم باتوجه به شرايط حادي كه هنرمندان اين حوزه دارند از آنها حمايت كنند كه البته اين حمايت در اصل حمايت از فرهنگ بومي است. هر قدر بتوانيم اين اتفاقها را در دل جامعه مديريت كنيم و مردم وارد شوند، ارزشمندتر است، چراكه تجربه ثابت كرده مسوولان كاري در اين حوزه انجام نميدهند و علاقهمندان مردمي بايد خودشان دست به كار شوند. دوم اينكه يكبار هم هنرمندان، حتي بزرگان موسيقي كه حرفشان ميتواند تاثيرگذار باشد، بهطور جدي اين مطالبه را داشته باشند. حقيقت اين است كه تا به حال هيچ كار خاصي از طرف متوليان هنر براي هنرمندان بومي محلي نشده است. وقتي صدا و سيماي ما كه ويترين نمايش توانمنديهاي جامعه است هيچ جايگاهي براي حوزه موسيقي محلي و هنرمندان بومي محلي ندارد، حوزه وزارت ارشاد كه متولي اين قضيه است، اولويت آخرش موسيقي نواحي است ديگر انتظار خروجي مشخصي نبايد داشته باشيم. بايد يكبار همه هنرمندان بهصورت شفاف و واضح حق تضييع شده را كه تا حالا به آن توجه نشده، مطالبه كنيم. اين حمايت در بسياري از حوزهها از پوششهاي بيمهاي گرفته تا حمايت مستقيم مالي و... ضروري است. ما در تربتجام كه يكي از قطبهاي موسيقي مقامي كشور است شاهديم كه هيچ اتفاق بارزي نيفتاده، هيچ جشنواره درست، حمايت مالي و خروجيهاي مشخصي نداشتهايم؛ مشت نمونه خروار است. جاهاي ديگري هم كه اطلاع داريم در حوزه موسيقي محلي اتفاق خاصي نيفتاده. حالا اگر اين چشمانداز شكل بگيرد كه بخواهيم پاي كار بياييم، اينكه چه كارهايي ميشود انجام داد، مرحله دوم است. در مرحله اول بايد حمايت را در دو بخش نهادها و مردم داشته باشيم. در پايان بايد بگويم مثل معروفي هست كه ميگويد «كس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من» محور اين برنامه است كه هنرمندان نواحي و هنرمندان شناخته شده بايد با هم آشنا و جمع شوند، با هم كار كنند و اتحاديه داشته باشند تا اينطور مورد ظلم واقع نشوند.»