حيوانات بيمنزلت
مهدي نيكوئي
جهان گاه ناعادلانه به نظر ميرسيد. گاه جاي خالي انصاف به چشم ميآمد و آزارش ميداد. اما حيوانات بيشترين بيعدالتي و بيانصافي را متحمل ميشدند. انسانها به صرف انسان بودن و دستكم روي كاغذ حقوق فراواني داشتند. حق زندگي، حق تعيين سرنوشت، شكنجه نشدن، آزادي، منزلت و بسياري از حقوق ديگر. آنها لازم نبود براي برخورداري از اين حقوق كاري كنند، وظايفي انجام دهند يا به اصولي پايبند باشند. مجرمان، مردگان يا گروههاي ناآگاه و ناهوشيار از پيرامون (مانند خردسالان يا افرادي كه در كما بودند) نيز چنين حقوقي داشتند. در تئوري براي متهمان و حتي مجرمان وكيل مدافع در نظر گرفته شده بود تا مجازات احتمالي آنها باعث نقض حقوقشان نشود. هر چه كرده بودند، اقداماتي مانند شكنجه يا توهين و تحقير را توجيه نميكرد. هيچكس مجاز نبود درباره مرگ و زندگي بيماران لاعلاج يا ناآگاه از پيرامون تصميم بگيرد يا ساير حقوقشان را نقض كند. حتي مردگان نيز دستكم همچنان حق منزلت داشتند. با احترام به خاك سپرده ميشدند و بازماندهها به آنها اداي احترام ميكردند. ميشد برخي از اين حقوق را براي حيوانات هم خواست. نه لازم بود كه عاشق حيوانات باشد و نه عاشقشان بود. فقط برايشان عدالت و حقوق اساسي ميخواست. حق زندگي، آزادي و شكنجه نشدن چيزهاي زيادي نبودند. اكثر همنوعانش چنين حقوقي را براي سگها و گربهها هم بديهي ميدانستند اما براي ديگر حيوانات، خير. حيوانات حتي روي كاغذ هم حقي برايشان تصور نشده بود. نه حق زندگي داشتند، نه شكنجه و آزارشان اهميت داشت و كسي به آزادي حيواناتي به جز پرندگان قفسي ميانديشيد. جهان با مدينه فاضله، فاصله زيادي داشت اما حتي روي كاغذ و حتي توسط يكي از خوشقلبترين شاعران اخير نيز چيزي براي آزادي حيوانات نوشته نميشد. حداكثر انتقاد زيباييطلبان به اين جمله محدود ميشد: «چرا در قفس هيچ كسي كركس نيست؟».