• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4950 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۲۳ خرداد

۷ برش از كيك شكلاتي اسكوچيچ

فريادي شو تا باران... وگرنه مُرداران!

اميد مافي

 

گُردان سايه، درست رو به ماه به آسمان سربي منامه لبخند زد و با گلباران خِمرهاي بي‌آزار به صعود چشمك جانانه‌اي زد. 10 گل براي حريف بي‌دست و پايي كه ساده‌لوحانه بازي مي‌كرد و در زمين خودش محبوس شده بود كمي تا قسمتي كافي بود. احتمالا آنها در پوست خود نگنجيدند وقتي چهار بار كمتر از بازي رفت زانو زدند و وقت‌گذراني‌شان در ورزشگاه ملي منامه بيش از اين به اندك اعتبارشان چوب حراج نزد. براي گُردان سايه كه دستش به دهانش مي‌رسيد روياندن اين 10 گل در گلدان شهروندان «پنوم پن» نه معجزه بود و نه چيزي فراتر از انتظار و چه سرگذشت غم‌انگيزي داشت تيم مغبون آن سوي خليج تايلند.
بيست و چهار گل در دو ملاقات. دراگان پس از بازي در هتل پنج ستاره راديسون بلو وقتي شير را توي فنجان قهوه مي‌ريخت به اين فكر مي‌كرد كه فقط 90 دقيقه ديگر تا بدل شدن به نجات‌دهنده فاصله دارد. او كه زير رگبار انتقادات نبض تيم ملي را در دست گرفت و بسياري كت سپيد را بر تنش گشاد مي‌دانستند در گذر زمان ثابت كرد كه مي‌تواند پا جاي پاي اسلافش بگذارد. پا جاي پاي ايويچ فقيد، بلاژويچ مغرور، ايوانكوويچ آرام و تمام ويچ‌هايي كه وفادار به درفش سه رنگ در گرگ و ميش اتفاقات عصاي دست‌مان شدند.
نبرد با مورچه‌هاي كامبوج مجالي فراهم كرد تا «اسكو» مهره‌هاي دوخته شده به نيمكت را راهي كارزار كند و از عيار سربازان خود بيشتر آگاه شود. سربازاني كه جواب اعتماد مرد ۵۲ ساله پس‌كوچه‌هاي زاگرب را به بهترين شكل دادند. حالا تيم ملي بي‌آنكه پرونده ذخيره‌هايش را مختومه كند مي‌تواند به اين بينديشد كه در روزهاي صعب با اتكا به توپچي‌هايي كه خوب بلدند گليم سه رنگ را از آب بيرون بكشند قادر خواهد بود آواز پرواز را بر لبان يك ملت بنشاند. ملتي كه با وجود اين همه ستاره بعيد است به وقت 90 دقيقه‌هاي ملتهب پيكرش از رعشه اعصابش به لرزه درآيد.
گام‌هاي شعبده‌باز تيزچنگ همچون شهاب در بيغوله‌هاي دفاعي كامبوج مي‌درخشيد. باشوي كوچك به محض دريافت شاه‌كليد اعتماد از دست اسكوچيچ زمين پر از مين منامه را دريبل زد و با پاس‌هاي تودر و گل چشم‌نوازش ثابت كرد مي‌تواند در روزهاي بي‌آفتاب و شب‌هاي بي‌ستاره فانوس‌ها را روشن كند و آن‌قدر سيم‌خاردارها را به دنبال خود بكشد كه مثل مار به خود بپيچند و برابر تكنيك ناب پسر جنوب حرفي براي گفتن نداشته باشند. يك مهدي قائدي آماده نوبرانه‌اي است براي لشكر پرطمطراقي كه حوصله توقف پشت ديوارهاي كوتاه و بلند را ندارد. او جمعه شب نشان داد در دقايقي كه بوي گريه مي‌دهند، چه موهبتي مي‌تواند لقب بگيرد.
گرچه دروازه‌اش نلرزيد و برگ‌ريزان در گرماي كشنده منامه سراغ سرانگشتانش را نگرفت اما با آن هيمنه خاص نشان داد كه همچون پدرش با روياي ساخت قصري از طلا با خشت‌هايي از نقره تنفس مي‌كند. عقاب جوان بُرنايي و تهورش را چنان سرود كه اسكوچيچ روي نيمكت به داشتن چنين سنگربان ششدانگي افتخار كرد. در انبوه آشيانه‌بانان مطمئن امير عابدزاده مي‌تواند حريف دندان‌گردي براي «بيرو» باشد. بي‌تعارف كمي لغزش از سوي پسر زاگرس كافي است تا قفس‌بان بي‌بديلِ ماريتيمو، دروازه ايران را ششدانگ به نام خود سند بزند.
مدت‌ها بود از او خبري نداشتيم. انگار در شارلوا و بروخه قصه‌اش در حال تمام شدن بود كه كمتر خط و خبري از او به دست‌مان مي‌رسيد. پسر گيلانغرب اما در سرزمين كوچك آن سوي آب دوبار پاگشايي كرد و در آغوش يارانش آرام گرفت تا پس از مدت‌ها تولد دوباره‌اش را با كيك شكلاتي موسيو اسكوچيچ جشن بگيرد و به يادمان بياورد در ازدحام شكارچيان زهردار او هم مي‌تواند تپانچه‌اش را به سمت سنگرها بگيرد و در كمترين زمان آتش به پا كند. حالا كه كرد محجوب در منامه شادي را به ارمغان آورده، آيا كامكارها در كوچه‌هاي خاكي سنندج و كرمانشاه و گيلانغرب به عشق او بر دف‌ها خواهند كوبيد؟ عاشق؛ بي‌قرار و بي‌تكرار. اين تعريفي كوتاه از مردي است كه با آرزوي حضور در جام جهاني تقويم‌ها را ورق مي‌زند.
نبرد با شوربختان كامبوج پيش درآمدي بود براي داغ گذاشتن پشت دست تفنگداران عراقي تا بي‌هيچ شبهه‌اي در روز آخر كار را يكسره كنيم و روي نعش تيمي كه با گذشتن از كنار هنگ‌كنگ به خواب رفته، عكس يادگاري بگيريم. «اسكو» كه در همين سه بازي خيال ما را از داشتن يك سوزنبان قهار راحت كرده با تكيه بر تمام مسافران قطار اكسپرس بايد از ايستگاه عراق رد شود و زخمي عميق روي سينه حريف پرادعا بكارد. گاهي مرگ براي يك قشون متفرعن در 90 دقيقه اتفاق مي‌افتد. گاهي با چند گلوله مي‌توان مردن را به سرگرمي خوبي براي يك فوج توپچي متبختر كه با دماغ باد كرده مي‌جنگند بدل كرد. گاهي مي‌توان به واژه دوستت دارم مديون شد. پس دوستت داريم سرزمين گربه‌اي شكل و در سه‌شنبه عذاب و علاقه به پر و پاي عراقي‌ها خواهيم پيچيد تا نامت بر تارك زمان بدرخشد. راستي چه كسي بود كه مي‌گفت: فريادي شو تا باران، وگرنه مُرداران...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون