ادامه از صفحه اول
دوره عوامبازي گذشته
شايد بايد حدود نيمي از توليد ناخالص داخلي را سرمايهگذاري كرد تا اين حد از اشتغال و رشد ايجاد شود
و اين براي ايران فعلي غيرممكن است و بايد از طريق خارج تامين شود، آنهم از سوي كساني كه ميخواهند تجارت را به صورت تهاتري مرزنشينان انجام دهند!
كشوري كه 6 برنامه توسعه داشته است و در تمام آنها رشد اقتصادي 8درصد را هدف قرار داده و هيچگاه نتوانسته در هيچ برنامهاي به اين رقم نزديك شود، حتي در زمان خاتمي كه بهترين عملكرد را داشته، نتوانست چنين كند، حالا چگونه بايد رشد 14درصدي داشته باشد؟
تنها راه براي اين كار اضافه كردن زنان خانهدار به عنوان شغل است و يك مستمري هم كه ديگر نامزد اصولگرا براي زنان تعيين كرده از طريق استقراض از بانك مركزي تهيه و پرداخت كنند كه در اين صورت ميتوان طي يك سال تعداد شاغلين را ميليونها نفر اضافه كرد، بدون آنكه ذرهاي به توليد ناخالص داخلي كشور اضافه شود، سهل است كه كمتر هم خواهد شد.
اين شعارها در تاريخ اين مملكت باقي ميماند و آيندگان به ما خواهند خنديد كه چه جامعهاي داشتيم كه چنين افرادي با القاب دهانپركن دكترا حتي درك روشني از عدد ندارند. مديريت عصر پيشاصنعتي را ميخواهند اجرا كنند و با نشستن جلوي مردم و گوش دادن به
درد دلهاي آنان مسائل را حل كنند. يك لحظه هم فكر نميكنند، اگر چين بزرگترين دستاوردهاي توسعه و پيشرفت را دارد، از طريق حضور رهبرانش در مزارع و كارخانجات و شنيدن حرف كشاورز و كارگر توسعهنيافته است. امروز دنيا مدرن شده است، هر صنف و گروهي بايد نهادهاي خود را داشته باشد. آن پيرمرد روستايي كه وضع خوبي ندارد چه ميداند كه راهحل مشكلات چيست؟ ولي سنديكاهاي كشاورزي، انجمنهاي صنفي كارگري و حرفهاي، نهادهاي مدني قدرتمند و نهادهاي علمي و پژوهشي، آزادي اعتراضات، حق دسترسي به اخبار و اطلاعات و رسانههاي موثر و حاكميت قانون به راحتي ميتوانند مشكلات را نشان داده و راهحلها را ارايه دهند و نيازي نيست چون چند صد سال پيش به اطراف و اكناف رفت و هر هفته سفري داشت تا درد مردم را متوجه شد. دوره اين عوامبازيها گذشته است.
مسوول اين دوراهي سخت كيست؟
راي ندادن و ريزش مشاركت مردمي در انتخابات افزون بر افزايش چالشهاي سياسي و اجتماعي داخلي و خارجي همدلي و همبستگي و انگيزه جمعي براي مقابله با تهديدهاي طبيعي را هم سست ميكند و محوريت دولت براي ايجاد سدي عظيم و خللناپذير در برابر ناملايمات پيش رو را بهشدت تضعيف خواهد ساخت. دولتي كه مستظهر به حمايت بسيار بالا و واقعي مردم نباشد با هر ميزان از توانايي و پشتكار و دانش و اراده از پس مشكلات بزرگ برنميآيد. مطابق انواع نظرسنجيها و ديدهها و شنيدههاي ميداني در حال حاضر آن شور و هيجان مردمي بالا براي حضور در انتخابات احساس نميشود و از همين حالا هيجان و تحرك ايرانستيزان خارجي براي بهرهبرداري از كاهش احتمالي مشاركت مردم قابل مشاهده است. اين مشكل كمي نيست و حتي در غياب خشونتطلبان و قلدراني مثل ترامپ، تهديدآفرين خواهد بود. اگر بيگانگان و رقيبان و حتي اغيار ضعيف منطقه احساس كنند كه در ايران استحكام و اراده و همبستگي داخلي از قوت پيشين برخوردار نيست دندان طمع تيز ميكنند و حتي مدعيان دوستي امتيازات فزاينده طلب مينمايند. در اكثر انتخابات برگزارشده تاكنون حضور آرام و گسترده مردم پاي صندوقهاي راي بسياري از خطرها و تهديدها را بلاموضوع كرده و انگيزه دولتهاي دوست براي افزايش مراودهها را افزايش داده بود. اگر از اين ناحيه استراتژيك آسيبي حاصل شود با تندترين شعارها و خط و نشان كشيدنها خلأها و مشكلات احتمالي قابل حلوفصل نيستند. من به عنوان يك شهروند معمولي هنوز هيچ كانديداي محترمي قانعم نكرده است كه توان اداره كشور و رفع انبوه مشكلات موجود را دارد و از طرفي واقعا از ته دل از خالي كردن صحنه كه نفع اصلياش را بدخواهان ايران ميبرند ميترسم. مسوول اين دوراهي سخت و گره كور كيست؟ چرا نبايد نماينده همه سليقهها در انتخابات حاضر باشند و هركدامشان بخشي از جامعه را به صحنه دفاع از كشور بكشانند؟ به تعبير بهتر و روشنتر حتي اگر رييسجمهور با اكثريت نسبي شكنندهاي به پيروزي ميرسيد ولي در مجموع شركتكنندگان در انتخابات بالا و چشمگير ميشدند اثرات مثبت حاصل از يك انتخابات پرمعنا و استحكامبخش پديد ميآمد. ما به دست خودمان كشور را از امكاني عظيم و انرژي فوقالعاده و سرمايه بزرگ اجتماعي محروم ميكنيم وقتي به اشكال مختلف از خير مشاركت بالا ميگذريم. شايد آيندگان بر ما نبخشايند كه اينچنين در قبال كشوري بزرگ و صاحب موقعيت و امكانات نامسوولانه و خودخواهانه رفتار ميكنيم، شايد هنوز براي تغيير در روند انتخابات دير نباشد و كاري بكنيم و شور و هيجاني تازه براي مشاركت بالاي مردم فراهم سازيم. شايد!
چه روزهاي شگفتي!
در ميان هلهله شادي تحريمطلبان حرفهاي؛ سرنوشت قوه مجريه و مديريت اجرايي كشور را با هزاران مدير در تمامي بخشهاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و... به دست حوادث غيرقابل پيشبيني سپرد؟
آيا آثار منفي تغييرات پيش رو (به معناي روي كارآمدن دولتي نزديك به ديدگاههاي دولت نهم و دهم و با تركيبي حتي غليظتر از آن) هيچ تاثيري بر زندگي مردم و بر شرايط و كيفيت فعاليت نهادهاي مدني نخواهد داشت؟! آيا استقبال از وقوع چنين حوادثي در آينده به سود تحولخواهان و موجب اقبال عمومي از آنان خواهد شد؟!
چه روزهاي شگفتي!
كجاست فكر حكيمي و راي برهمني؟