نگاهي به فلسفه پول نوشته گئورگ زيمل
«ماگماي» (1) همگن روحي آغازين
صالح نجفي
فلسفه پول مفصلترين تحليل زيمل در مورد صورتهاي اجتماعي است: متن تو در تو و پيچ در پيچي به ظاهر بيدر و پيكر بالغ بر سيصد هزار كلمه كه هر خوانندهاي را مرعوب ميكند. جرج هربرت ميد ميگفت كتاب زيمل خيلي وقتها ملالآور ميشود و خواندنش فرساينده. ميگفت حجمش خواننده را پس ميزند. خيليها عطايش را به لقايش ميبخشند. با اين همه، فلسفه پول متني است كه سعي خوانندهاش را بياجر نميگذارد. زحمتي را كه بر خود هموار كرده تلافي ميكند. نمونه قدرتمندي است از روش عام و جهانبيني زيمل. زيمل كتابش را به دو بخش «تحليلي» و «تركيبي» تقسيم كرده است. اين تقسيمبندي نسبت مستقيم دارد با تصور نويسنده از «هستهاي» كه حدود و ثغور صورت اجتماعي مورد بحث را تعيين ميكند و استلزامهاي امكانيتر و متغير و داراي نسبيت تاريخي و وسيعتر آن صورت اجتماعي.
پول به لحاظ صورت تقويمي و متطورش ميتواند مقايسه ارزش كالاها و مبادله اجناس و خدمات را هرچه آسانتر گرداند. به لحاظ تاريخي، پول ابتدا قالب اشياي گوناگوني چون دام و طيور يا فلزهايي را داشت كه نماينده معيارهاي عامتر ارزش بودند و بعد به تدريج تطور يافت و صورتي انتزاعيتر يافت. صورتهاي انتزاعيتر، مانند اسكناس يا پول كاغذي و چكها -كه سرانجام به پرداختهاي اينترنتي و انتقالهاي فوري پول و اعتبار- صورت عام پول را كه در كتاب زيمل با تعبير «وسيله محض» وصف شده است بهبود ميبخشند، مبادلهپذيري كلي يا «انتزاعي» آن را تقويت ميكنند. تطور پول يكي از مهمترين عواملي بوده كه اجازه داده اموال منقول و قابل واگذاري خصوصي، به عنوان نمونه، ارباب و دهقان را به يكسان از تعهدات تغييرناپذيرِ نظام فئودالي برهانند. همانطوركه در معرفتشناسي زيمل، همه عينها معنايشان را از نسبتشان با ديگر عينها كسب ميكنند، ارزش اقتصادي هر شيئي هم از دل مقايسه با ديگر اشيا -يعني از دل نسبيتش در نسبت با ديگر اشيا- سر بر ميآورد. به لطف پول، در همه صور تاريخي و متطوّرش، بهايي كه به يك كالا منضم ميشود چيزي جز ارزشي نسبي را بيان نميكند. همه اينها يك جنبه از «نسبي نگري» كلي زيمل به شمار ميآيد و البته اين باعث نميشود پول، از جمله، به «عيني شدنِ» نسبي مناسبات اجتماعي ميدان ندهد.
جانفرانكو پُجّي، در كتاب پول و ذهن مدرن: فلسفه پول گئورگ زيمل (1993) چهار «دسته» صفات بههم پيوسته براي پول شناسايي ميكند كه بنا به صورتبندي زيمل، نشان ميدهند چرا پول چنين تاثير فراگيري دارد.
ابزاربودن: زيمل پول را محضترين صورتِ ابزار ميداند، نابترين ابزار ممكن كه انعطاف صورتهاي تازهترش امكان نقلوانتقال و مخفي كردن آن را بيش از پيش ميسر ساخته است. اگر در قالب دوگانه «وسيله- هدف» سخن بگوييم، پول در درجه اول هدفي در خود نيست (گرچه ميتواند بشود) بلكه وسيله عامي براي دستيابي به اهداف گوناگون است و در اين حالت پول چيزي جز پول نميشود.
غيرشخصي بودن: پذيرش پول به عنوان وسيله پرداخت بهاي همه اجناس و خدمات در ضمن نوعي سردي در روابط ايجاد ميكند كه غالبا يادآور معاملات پولي است؛ در واقع، پول زماني به نحو احسن به انجام معاملات كمك ميكند كه عواطف هيچ نقشي در روابط نداشته باشند. به گفته زيمل براي همين است كه توصيه ميشود، نه با دوستانتان معاملات مالي انجام دهيد نه با دشمن. غير شخصي بودن در ضمن در پديدهاي نقش دارد كه ميتوان آن را «تاثيرات يكدستساز» پول وصف كرد -كليگرايي پول در قياس با «جزييگرايي». طرفه اينكه توانايي پول براي ناديده گرفتن شخصيت يا موقعيت اجتماعي طرفين معامله مجال دوچنداني براي ابراز فرديت به ايشان ميدهد. اين به تعبيري پارادُكس پول است. غير شخصي بودن پول در عين حال تعداد اشخاصي را كه بالقوه ميتوانند معامله كنند و شمار اهداف و مقاصدي را كه ميتوان دنبال كرد، ميافزايد. نكته مهم اينكه افزايش شمار اهداف بالقوه شامل افزايش گروهها و انجمنهاي خاص هم ميشود.
مبادلهپذيري انتزاعي: اين ويژگي اشاره دارد به انتزاع پول از همه ويژگيهاي مشخص چيزها. اگر اين معني را در قالب تقابلي دوتايي بيان كنيم، ميتوان گفت اين ويژگي مثبت پول از ويژگي «منفي» آن، يعني بيكيفيت بودن آن، نشأت ميگيرد. اينكه پول بيانكننده كمّي و نه كيفي ارزش اقتصادي چيزها است، «محاسبهپذيري» و «تقسيمپذيري» پول كه بيشتر به گرايشي «شناختي» ميدان ميدهد تا «هنجاري» - اين يكي از جنبههاي فراگير جامعه مدرن است كه استلزامهاي فراواني دارد. زيمل مينويسد: «پيشرفتهترين شكل تقسيمپذيري از راه مبادله با پول به دست ميآيد. پول همان شيء مبادلهپذير مبادله است كه واحد آن با ارزش هر شيء تقسيمناپذيري قياسپذير است. به همين سبب، پول تسهيلكننده يا حتي مستلزم جدايي ارزش انتزاعي از محتواي انضمامي خاص آن است. نسبيت اشياي اقتصادي ... با تقليل به يك مخرج مشترك ارزشي كه بارزترين صورت آن پول است برجسته ميشود.» (ترجمه فارسي. صص. 107—106)
بالقوه بودن: در مورد پول اين ويژگي ناشي از تقابل بالفعل و بالقوه است -به عبارت ديگر، استفاده از پول به هيچ استفاده جزيي محدود نميشود؛ استفادههاي ممكن از آن محدوديت برنميدارند: اين ويژگي توان و دامنه انتخاب را گسترش ميدهد و البته اين گسترش به شيوهاي بيتناسب روي ميدهد، خاصه براي ثروتمندان، در تضاد فاحش با افقهاي محدودترِ ممكن براي فقيران. به گفته زيمل، پول به لطف بالقوه بودنش براي «خصلتِ پوياي مطلق جهان» محوريت دارد. زيمل مينويسد: «براي خصلت كاملا پوياي جهان، نمادي چشمگيرتر از پول نميتوان يافت... پول هيچگاه دست كسي نميماند. پول اگر از حركت بازايستد ديگر در مقام پول ارزش و معناي خاصي نخواهد داشت.» (ترجمه فارسي، ص. 555)
اقتضائات نهادي پول و افزايش دامنه استفاده و تاثيرات آن درون اقتصادهاي كاراي پولي عناصر ديگر گزارش زيمل را شكل ميدهند. اين اقتضائات شامل درجهاي از اعتماد و ثبات در توقعات، از جمله دولتهاي كارا و دستگاههاي حقوقي و اداري و ديواني آنها است.
زيمل كتاب خود را درباره پول بر بستر فلسفي وسيعتري بنا و سوالي عام درباره ريشه ارزش اقتصادي مطرح ميكند. فصلهاي آغازين فلسفه پول اگرچه ملبس به لباس پديدارشناسي و روانشناسي است به وضوح مايه فلسفي دارد و ميكوشد نه تنها ريشه ارزشها بلكه ريشه آگاهي شناسنده و واقعيت اجتماعي را نيز تبيين كند.
در آغاز نه واقعيت به معناي دقيق كلمه وجود دارد نه ذهن. از آنجا كه عينيت امري است كه تقويم ميشود، صورت و محتواي تفكر را نميتوان از هم متمايز ساخت. چيزي كه مشابه رنگورورفته واقعيت خواهد بود تا حد متضايفِ گُنگِ نيازي جسمي و رواني تنزل خواهد يافت زيرا آگاهي قادر نيست ميان تجربه عيني و حسهاي رواني تفاوت بگذارد. به گفته زيمل، حيات ذهن در حالتي تفكيكناشده آغاز ميشود كه در آن «من» و اعيانش هنوز از هم تمايز نيافتهاند؛ آگاهي مملوّ از تاثرها و ادراكهاي حسي است ولي حاملِ اين محتواها هنوز خود را از آنها جدا نساخته است. با اينحال، رفتهرفته اين «ماگماي» همگن روحي آغازين (ماگما به مواد گداخته درون زمين ميگويند) كه هنوز شقاق بنيادي عيني- ذهني در آن رخ ننموده است ارزش ميآفريند. ارزش زماني پديد ميآيد، آگاهي با چيزي مواجه ميشود كه حاضر نيست فورا از آنِ آگاهي شود، در برابر جذبشدن مقاومت ميكند. اين مقاومت خود تابعي است از فاصله ميان آگاهي و شيء به مثابه متعلق ميل، شيئي كه وعده ارضا ميدهد. اين فاصله باعث ميشود آگاهي نتواند شيء مطلوبش را «ببلعد» و از بين ببرد؛ بدين سان، سائق كور بدل ميشود به ميل ذهني آگاه و دروني. به تعبير زيمل، ما فقط به شرطي به اشيا ميل ميورزيم كه بيواسطه به ما داده نشوند تا از آنها استفاده كنيم و تمتع ببريم؛ يعني تا جايي به آنها ميل ميورزيم كه در برابر ميل ما مقاومت كنند. ارزش ناشي از اين تاخير بنيادي است و عين اكنون در مقابل ذهن وجودي مستقل مييابد و به صورت چيزي ظاهر ميشود كه ذهن به آن ميل ميورزد و فقط به شرط غلبه بر فاصله و مانعها و مشكلها ميتواند آن را در خود جذب كند.
اين نكته حاكي از آن است كه ميل با آنچه (در هر لحظه مفروض) به وجهي واقعي يا مجازي «دمِ دست» است ارضا نميشود؛ آگاهي ميلورز شي مطلوبش را از حيطه گزينههاي در دسترس برميگزيند و ما، همانطوركه زيمل خاطرنشان ميكند، در آغاز كار «مشكلپسند» و «سختگير»يم. اين درست همان لحظهاي است كه بنياد استوار عينيت سرانجام قوام مييابد. از وحدت اوليه «روح» يا «محرك حياتي» كه همهچيز را در خود جذب ميكند و از بين ميبرد، به واسطه اين فاصله ارزشي خلق ميشود. شيء فقط و فقط به شرطي از وجود عيني بهرهمند ميشود و داراي ارزش عيني مينمايد كه ذهن قادر باشد ارضا را به تاخير اندازد و سائق مبرمي را كه خواستار لذت و تمتع آني است حذف كند. زيمل تاكيد ميكند ارزش وقتي پديد ميآيد كه ما سائقِ خواستار تمتع بيواسطه حسي را ترك كنيم. علت اين تاكيد زماني روشنتر ميشود كه او به قلمرو زيباشناسي گريز ميزند: به اعتقاد كانت، آدمي فقط زماني ميتواند حكم زيباشناختي كند كه قادر باشد دامن ادراك زيباشناختي را از مايهگذاري شهواني منزه دارد؛ فقط هنگامي كه بتوانيم با نگاهي عاري از علاقه و غرض به اشياي طبيعي يا آثار هنري نظر كنيم حكم زيباشناختي خصلتي خودآيين مييابد و ما قادر ميشويم به سير و نظر در امور زيبا و والا بپردازيم.
فاصله مذكور ميان ميل و متعلق ميل ضروري است. همهچيز بسته به آن است. مقاومت در برابر ميل بيواسطه آغازكننده فرآيند به تاخيرانداختنِ كامروايي حسي است؛ فرآيندي كه مايهگذاري عاطفي ذهن را در واقعيت تضعيف ميكند، به ميل عينيت ميبخشد و ميل را متمدن ميسازد. به اعتقاد زيمل، فاصله حالتي بينابين است ميان كميابي مفرط (يعني محالبودنِ تمتع) در يك سوي طيف و حضور وساطتنيافتهاي همگونساز و وحدتبخش در آن سوي طيف -در دسترسبودن بيحدومرزِ متعلق ميل. عينيت و ارزشسازي زماني پيش ميرود كه فاصله ميان مصرفكننده و آنچه موجب تمتع او ميشود افزايش يابد، ولي عينيت و ارزش فقط و فقط به شرطي تحقق مييابند كه بتوان به شكل موثر بر اين فاصله غلبه كرد (پيمودن فاصله لااقل به وجه منطقي بايد ممكن باشد وگرنه ميل عبث خواهد بود). ارزشگذاري محصول جنبي ميلي است كه زاييده فاصله است و ميكوشد بر آن غلبه كند.
خط فكري زيمل تا اين نقطه در جهت قسمي تحقيق پديدارشناختي (كمابيش مطوّل) در مورد تكوين ارزشها پيش ميرود. ارزشها صورتهاي سفتوسختشده ميلند كه به تعبيري در آگاهي در خودِ فعل به تاخيرانداختنِ ارضا لخته ميشوند و به ذهن امكان ميدهند تا از جريان سيال تاثرهاي تفكيكناشده چيزهايي مجزا براي خود بتراشد. در اينجا حق داريم سوالي انتقادي بپرسيم: اصلا چرا كل فرآيند چشمپوشيدن از ارضاي آني آغاز ميشود؟ چرا آگاهي بايد احساس اوليه و بيواسطگي حسي آغازين را ترك گويد و بدين سان شقاق ذهن و عين را به وجود آورد؟
پاسخي كه زيمل بيمعطلي ميدهد بياني است كه او را از فيلسوفان نظرپرداز متمايز ميكند و جايگاه ممتاز او را در ميان جامعهشناسان توجيه ميكند. ارزشآفريني ريشه در فعل مبادله ميان دو يا چند فرد دارد. مبادله به نوبه خود صحنهاي ميآفريند كه در آن تجربه بينالاذهاني ممكن ميشود. ارزشها از غلظت و تراكمِ هماره فزاينده مناسبات ميان اشخاص و ضخيمگشتنِ تور تعاملات مشتق ميشوند و نكته باز مهمتر اينكه، حتي اگر بپذيريم كه ارزشها ريشه در قلمروي رواني دارند (يعني تابع ميل آدميانند)، از حد خاستگاههاي ذهنيشان و اختياريبودنِ آغازيشان برميگذرند.
ارضاي به تاخير افتاده مسبب پيدايش اعتبار عيني است و فرآيند شكلگيري ارزشگذاري بينالاذهاني را به راه مياندازد. زيمل براي تبيين اين فرآيند بر اهميت قربانيكردن و ازخودگذشتن تاكيد ميگذارد. ازخودگذشتگي يا به اصطلاح كفّ نفس بيواسطگي ميل را نفي ميكند: ميل فرد اينك وساطت مييابد، قائم به وساطت ميل ديگري ميشود. ساده بگوييم: من فقط به شرطي ميتوانم ميل خود را برآورم كه قادر باشم - دستكم تا حدي- ميل ديگري را برآورم. تقاطع و تداخل ميلهايي كه به چيزهايي متفاوت معطوفند صورتهاي فكري آنها را شكل ميدهد، صورتهاي ماوراي فردي آنها را كه به شكل مقولههايي ذهني تعين مييابند. اعتبار عيني ارزشهايي كه ريشه در جهان عيني دارند معياري عيني ميآفريند براي مقايسه كمّي كيفيتهاي متفاوت. نكته مهم اين است كه مبادله اختياري اينك همزمان مبادلهاي همارز است زيرا ارزش چيزهايي كه مبادله ميشوند بنيادي استعلايي دارد و از حالا به بعد وجهي بينالذهاني دارد. برعكس، همارزي مبادله ريشه در همارزي ميلهاي واپسزده افراد دارد. زيمل بر اين نكته انگشت ميگذارد كه ارزش بر كيفيت جوهري دروني شيئي كه مبادله ميشود منطبق نيست بلكه به نسبت شدت ميل تغيير ميكند و بسان طول پارهخطها در هندسه، فقط در نسبت با آگاهيهاي ميلورز ديگر هستي دارد. اسواوُمير ماگالا تعبيري وضع كرده است كه خلاصهايتر و تميز از موضع زيمل به دست ميدهد: «زايش ارزش از روح مبادله». ارزش به مفهوم مدرن آن مولود مقايسه شدت ميلهايي است كه در قالب بهاي پولي چيزها بيان ميشوند. به اين اعتبار، پول نماينده ذات نسبتمندي است و انتزاعيترين صورت آن فقط در اقتصاد بازاري پيشرفته يافت ميشود. هستي اقتصاد پولي در گرو نوع جديدي از جامعه است، با الگوهاي متفاوتي در تعاملهاي اجتماعي و جامعهپذيري.
زيمل براي تقويت تز خود از يافتههاي قومشناسان شاهد ميآورد. ارزشها در اقوام به اصطلاح ابتدايي مفهومهايي متغير و بيثبات و مندرآوردياند زيرا اقوام ابتدايي قادر نيستند ارزشها را برون از چارچوب ارضاي آني تصور كنند. قبايل دنياي باستان گاهي به صراحت از مبادله ابراز بيزاري ميكنند. زيمل اين بيزاري را ناشي از فقدان ابزارهاي عيني براي سنجش و اندازهگيري ميشمارد، يعني فقدان پول، ابزاري كه معياري قابل اعتماد است براي مبادله ميان سعي و نتيجه (و به همين سبب است كه انسان ابتدايي هرگز يقين ندارد كه آيا مبادله همارز است يا نه - كه آيا مساعي و زحماتش اجري منصفانه خواهد يافت). اين امر باعث ميشود «انسان ابتدايي» هم به كار هم به فعاليت اقتصادي مبتني بر مبادله به ديده تحقير بنگرد. زيمل تاكيد ميكند اين در ضمن سرچشمه ترس اقوام ابتدايي از مبادله است زيرا ايشان ميترسند آن جزء از نفسشان كه درگير كار ميشود حين مبادلهكردن تا هميشه از وجودشان جدا گردد. جوامع كهن و سنتي و روستايي هديهدادن و راهزني و تهاتر را به مبادله همارز ترجيح ميدهند زيرا اين صورت از مبادله در گرو واحدهاي اندازهگيري عيني و مناسبات صلحآميز ميان آدمها و اعتماد و رواج روابطي بافاصله (يعني غيرعاطفي يا دستكم مبتني بر تحديد عواطف) ميان بازيگران اجتماعي است. خود صورتهاي مبادله اقتصادي، به تعبيري، آدمها را واميدارد به سركوب رگههاي عاطفي شخصيتشان، يعني ويژگيهايي كه تعاملهاي بشري را به شائبه عناصر عاطفي و غيرعقلاني ميآلايند. صورتهاي مدرن روابط اجتماعي مستلزم واحد اندازهگيري محضياند كه بيانكننده شدت ميلها باشد و به اين ترتيب به تقويمِ هنجارهايي داراي اعتبار عيني راه برد.
پاورقي
1- ماگما به مواد گداخته درون زمین میگویند
منابع:
-Schermer, H., Jary, D. Form and Dialectic in Georg Simmel’s Sociology.
-Andrzej Karalus. Georg Simmel’s The Philosophy of Money and the Modernization Paradigm.