تمرين مدارا
حسن لطفي
چند سال پيش وقتي بنا شد ليلي و مجنون نظامي گنجوي را براي مجموعه يكي بود يكي نبود به نثر برگردانم گمان نميكردم خردادماه 1400 به شيفتگي بيش از حد ليلي شك كنم و او را بهانهاي كنم براي صحبت كردن با كساني كه شيفتگي و دلبستگي شان اگر چه هيچ ربطي با عاشقي ندارد اما همانند او چشم بر عيوب فرد، منش، تفكر، تاريخ و... ميبندد و هر چه در او ميبينند حِسن است. حسني كه اگر براي مجنون امري فردي بود براي عدهاي جمعي ميشود و كارش به مقايسه مورد دلبستگي شان با ديگري و ديگران ميرسد.
مقايسهاي كه همه جا هست (هنر، سياست، ورزش و...) گاهي هم همراه با نفرت ميشود. نفرتي كه از ديگري شروع و به ديگران ميرسد.
بگذاريد مقدمه را طولاني نكنم و بروم سر اصل مطلب ! اصل مطلبي كه ارتباط مستقيمي با گفتهها، داستانها، شعارها و اعمالي دارد كه در چند روزه انتخابات ديدم.
اعمالي كه اگر چه در دورههاي قبل هم ديدني بود در اين دوره برجستهتر شد و عدهاي براي آنكه كانديداي مورد نظر خودشان را به پاستور برسانند يا مانع از راي دادن ديگران بشوند در مورد ديگران الفاظ و صفاتي به كار بردند كه نشان ميداد مثل ولتر اعتقادي به اين جمله ندارند كه من با تو مخالفم ولي حاضرم جانم را بدهم تا تو حرفت را بزني.
اغلب آنها اعتقاد راسخ داشتند كه خودشان حرف درست ميزنند، راي درست ميدهند يا به درستي منكر راي دادن هستند.
در اينكه اعتقاد راسخ حق هر آدمي است شكي ندارم اما گمان نميكنم اين اعتقاد راسخ فردي به معناي نفع اعتقادات راسخ ديگران باشند. بيشك درستي باور و اعتقادات فردي با گذر زمان مشخص ميشود. (در كوران حوادث و در عمل) مشخص شدن آن هم اگر نفعي داشته باشد براي درس گرفتن براي آينده است.
آيندهاي كه خيلي زود فرا ميرسد. آيندهاي كه بيشك با گرفتن حق نظر دادن ديگران راه به جايي نميبرد (اگر هم ببرد راه بن بستي است كه به خانه تماميت خواهان ختم ميشود) گمانم بد نيست با آنچه گذشت شيفتگي بيش از حد را براي ليلي بگذاريم و در دنياي واقعي فارغ از هر گونه توهين و افترايي سعي كنيم همانند ولتر در پي فراهم كردن زمينه براي حرف زدن، عمل كردن و... يكديگر باشيم. اتفاقي كه گمانم بايد از بزرگترها شروع شود. بزرگترهايي كه گاه به خطا مخالفان خودشان را خس و خاشاك ميدانند و نميدانند روزي خودشان هم خس و خاشاك ميشوند.
بهتر است مدارا كردن و پذيرش يا بهتر بگويم احترام به علايق و عقايد و سلايق و ...منش همه بزرگان باشد. سخت است اما با باور و تمرين امكانپذير ميشود. يادمان باشد ما هميشه حرف آخر را نميزنيم. آسياب به نوبت است.